او چشم انتظار اذن خداست، تا از پرده غیبت بدر آید و خورشید جمال خویش را بى هیچ حجابى به جهانیانِ در ظلمت نشسته بنمایاند.
او چشم انتظار فرمان پروردگار است تا با سلاح عقل و علم و عطوفت ـ و نه با شمشیر فقط ـ همه دلها را مسخّر خویش گرداند و همه سرزمینه
شم ها را مي گشايي عشق مي ريزد زمين
با گل لبخندتان باشد بياميزد زمين
آيه ي تطهير مي بارد نگاهت مرد صبح!
باشد از خواب هزاران ساله برخيزد زمين
کي هواي تو کبوتر مي وزد اي ناگهان!
کي بگو کي مي شود از خون بپرهيزد زمين؟
گمگشته در انـــوار الهی کرهی خاک
صوت صلوات است که سر برده زافــلاک
تا دوست زند خنده و تا خصم شود کــــور
گــــــردیده زمین بر سر گردون طبق نور
هم سامـــــره سینا شده هم بیت ولا طور
ریزد عوض گل به زمین بال و پر حــور
اگر براي اعمالمان دفتري داشتيم و ميتوانستيم هر چند وقت يك بار، صفحه اي به عقب برگرديم و با دقت به آن نگاه كنيم تازه ميفهميديم كه چقدر مديون اوييم، براي لحظه لحظههاي زندگي
پيامكهاي انتظار، تلنگري است تا در دنيايي كه سرگرم آن هستيم، چند لحظه اي به ياد