تبیان، دستیار زندگی

پیشتر از آنکه رسد مرگ بمیری هنراست       کاش ای کاش که روزی هنری بود مرا
فتح المبین

به فتح المبین که می رسی دیگر پاهایت به فرمان تونیستند. می روی ، می دوی، به دنبال چه می گردی زائر بی تاب سرزمین نور؟
اگر می خواهی آسمانی شوی در زمین چرا جستجو می کنی؟
سنگرهای عشق و شیارهای درد را یک به یک می گردی. آری اینجا نقطه عروج و پرواز خوبان است. آری اینجا زمینش آسمانی است.حق داری، پس بگرد. جستجو کن . لحظه پرواز است. از اینجا تو تمامی قله های نور را فتح خواهی کرد....

 همسفر، مسافر کربلای ایران باشید.....

ادامه دارد....

دوکوهه قطار دلم افتاده روی ریل جنوب

دوکوهه که برسی به لحظه دیدار نزدیک 

می شوی. صدای قلبت را می شنوی که

با صدای ملائک همراه می شود.

لبیک .. اللهم لبیک....

آنجا سرزمینی است که فقط دلدادگان حریم وصل در آن راه یافته اند و اکنون تو نیز محرم این حریم گشته ای.محرم اسرار خوبان خدا. تربت پاک دوکوهه را بر چشم هایت بگذار و نیت احرام کن. می گویند به دوکوهه که می رسی، اگر چشم دلت را باز کنی شهدا را می بینی که به استقبال تو آمده اند.یا هر کاروان شهیدی همراه است و برگۀ حضور در این وادی، حفظ خون شهیدان است.هر گاه به دوکوهه رسیدی و به نیل روندگان طریق عشق پیوستی،در گردان تخریب مُحرم شو، آنگاه برای حج آماده شو...

با تو سخن می گویم:
دوکوهه......
تفنگت را ای دوکوهه پر از فشنگ کن مجهز باش خودت را آماده کن تو قرارگاه بی قراران آخرالزمانی دوکوهه. تو پادگان یاران صاحب الزمانی دوکوهه. قطار تاریخ چشم به ایستگاه تو دوخته است. قطار تاریخ افتاده روی ریل ظهور.رسالتی دیگر در راه است که افتتاح پیوند خورشید با ماه است.

ادامه دارد....

سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت 
فرمانده لشکر 27 محمدرسول الله (ص)
ولادت: 12/1/1334 - شهرضا
شهادت:17/12/1362- عملیات خیبر
آرمیده در : گلزار شهدای شهرضا

می خواستم برم کربلا زیارت امام حسین(ع). همسرم سه ماهه حامله بود. التماس و اصرار که منو هم ببر، مشکلی پیش نمی یاد. هر جوری بود راضیم کرد . با خودم بردمش! اما سختی های سفر به شدت مریضش کرد. وقتی رسیدیم کربلا، اول بردمش دکتر . دکتر گفت: احتمالا" جنین مرده. اگه هم هنوز زنده باشه امیدی نیست چون علایم حیات نداره.
وقتی برگشتیم مسافرخونه، خانمم گفت: من این داروها رو نمی خورم! بریم حرم. هر جوری که می تونی منو برسون به ضریح آقا. زیر بغلش هاش رو گرفتم و بردمش کنار ضریح. تنهاش گذاشتم و رفتم یه گوشه واسه زیارت.
.... صبح که برا نماز بیدارش کردم. با خوشحالی بلند شد و گفت: الان دیگه مریضی ندارم. و اینکه توی خواب خانمی که نقاب به چهره داشته رو دیده که یه بچه زیبا گذاشته توی آغوشش.
بردمش پیش همون پزشک. بعد از معاینه با تعجب گفت: یعنی چه ؟ دیروز این بچه مرده بود . ولی امروز کاملا" سالمه! اونو کجا بردید؟
کی این خانم رو معالجه کرده؟ باور کردنی نیست! امکان نداره؟!
. . . . .
وقتی بچه به دنیا اومد ، اسمش رو گذاشتیم محمد ابراهیم.« محمد ابراهیم همت»

*** یاد سردار خیبر گرامی باد ***

شهید سید محمد شکری
پزشکیار گردان عمار لشکر 27 محمد رسول الله(ص) 
تولد:18/10/1341- کربلا
شهادت 12/12/1365 - کربلای 5 - شلمچه
آرمیده در : بهشت زهرا(س)
قطعه 26 ردیف 28 شماره 21

اربا" اربا
خیره شده بود به آسمون. حسابی رفته بود توی لاک خودش. بهش گفتم: چی شده محمد؟
انگار که بغض کرده باشه گفت؟: « بالاخره نفهمیدم «اربا" اربا» یعنی چه؟
می گن آدم مثل گوشت کوبیده میشه! یا بعد از عملیات کربلای5 برم کتاب بخونم یا همین جا توی خط بهش برسم...»
توی بهشت زهرا(س) که می خواستند دفنش کنند، دیدم جواب سوالش رو گرفته. با گلوله توپی که خورده بود روی سنگرش....

شهید ابوالفضل ابوالفضلی
رزمنده گرهان امام محمد باقر(ع) گردان حبیب
تولد:1334- کاشان
شهادت: 11/ 12 / 1362- عملیات خیبر
بازگشت پیکر: 17 / 8 / 1373
آرمیده در : گلزار شهدای دارالسلام کاشان

عید اون سال با شب ولادت آقا امام رضا(ع) یکی شده بود. توی سنگر بچه های لشکر 31 عاشورا جشن گرفته بودند.آخر مراسم نوبت من شد که بخونم. دست به دامن آقا قمربنی هاشم(ع) شدم . عرض کردم:« ارباب شما مزه شرمندگی رو چشیدید ! نذارید ما شرمنده خانواده شهدا بشیم».
فردا صبح از بچه ها پرسیدم: رمز حرکت امروز با نام کی باشه؟
فکر کردم چون روز ولادت امام رضاست(ع) همه می گن : امام رضا(ع)
اما حاج آقا گنجی گفت: « یا اباالفضل(ع)»
گفتم: امروز روز ولادت امام رضاست(ع)
گفت: دیشب به آقا اباالفضل متوسل شدیم.امروز هم به همون اسم حضرت می ریم تا از دستشون عیدی بگیریم!
دست به کار شدیم . بعد از چند دقیقه اولین شهید پیدا شد.خوشحال شدیم. اسم شهید هم روی کارت شناساییش بود هم روی وصیت نامه اش:
« شهید ابوالفضل خدایار، گردان امام محمد باقر(ع)، گروهان حبیب ازکاشان»
بچه ها گفتند: توسل دیشب ، رمز حرکت امروز و اسم شهید با هم یکی شد!
بی اختیار به زبونم جاری شد که اگه اسم شهید بعدی هم ابوالفضل بود، اینجا گوشه ای از حرم آقاست!
...داشتم زمین رو می کندم که دیدم حاج آقا گنجی با یکی از بچه های سرباز پریدند داخل گودال. از بیل میکانیکی پیاده شدم . خیلی عجیب بود. یک دست شهید که از مچ قطع شده بود. پلاکش رو استعلام کردیم. گفتند:
« شهید ابوالفضل ابوالفضلی، گردان امام محمدباقر(ع)، گروهان حبیب از کاشان»

سردار شهید حاج حسین خرازی      
فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع)
تولد: 1336 - اصفهان
شهادت: 8/12/1365 - کربلای 5 - شلمچه
  آرمیده در گلستان شهدای اصفهان

سردار بی دست................
حاجی عاشق محرم و سینه زنی بود. مخصوصا" که اسم لشکرمان هم امام حسین (ع) بود. ایام محرم سینه زنی بچه های لشکر شور و حال دیگه ای داشت.
بعضی وقتا که توی سنگر جمع بودیم حاجی رو می دیدی که با بازوی قطع شدۀ دستش سینه زنی می کرد.

* 8 اسفندماه سال روز شهادت علمدار خمینی شهید حاج حسین خرازی است، یادش گرامی*

ما که ثابت کردیم!              
نه در والفجر8 که در دهه فجر88

بعد از 8 ماه جنگ نرم !
همه پیرو خط امام بودیم
به هر کسی با بصیرت نگفتیم!
ما که ثابت کردیم!!!
که اهل تکراریم!
که خامنه ای تکراری است اما تکراری نمی شود. خامنه ای مثل اشک ما برای حسین است.
تکراری است ولی تکرار نمی شود. روزگار آزگاری است، خامنه ای آموزگار ماست، ولی دشمن او را بهتر از ما می شناسد.
ما که. . . .
اما امروز به مدد کسانی آتش زیر خاکستر هنوز گرم است!!!!
نوشتیم «محاکمه» خوانده شد «مناظره»، نوشتیم «دادگری» خوانده شد «میانجی گری»، نوشتیم «ولایت» خوانده شد «حکمیت»، نوشتیم «گوشمالی» خوانده شد «ماستمالی»، نوشتیم «اقتدار» خوانده شد«اعتدال»، نوشتیم «مبارزه» خوانده شد «مغازله» ،نوشتیم «پیروی» خوانده شد «میانه روی»!

اینها فروختند دموکراسی را به دیکتاتوری، رای ملت را به منیت ، ولایت را به حکمیت، ولایت فقیه را به عمارت جواهر ده، وصیت نامه امام را به نامه های سرگشاده، جماران را به نیاوران، فکه را به مکه، خدا را به کعبه، علی را به رنگ سبز معاویه،دریا را به مرداب، انقلاب را به ضد انقلاب، اسلام ناب را به مردان با حجاب، جزایر مجنون را به جزایر هاوایی، و.لایت عشق را به ایالت عیش!!نوای نینوا را به صدای آمیریکا،«علی» را به «جورج» ، نصرالله را به «سوروس»، ولایت را به احزاب سیاسی و به جای اقلیم امام ، اینها سر از گلیم VOA درآوردند و عهد خود را گسستند و به سپاه BBC پیوستند.
ببین از که بریدند و با که پیوستند ، چه بد معامله ای کردند با گذشته خویش.... 

(نوشته های حسین قدیانی، نه ده)

*خوارج کسانی اند که کلمات دشمن را نشخوار می کنند به زبان دوست*