و آن شب تا سحر غار حرا خورشید باران بود / زمان،دل بی قرار لحظه تکوین قرآن بود / سکوت لحظه ها را میشکست از آه خود مردی / که در هر قطره اشکش غمی دیرین نمایان بود / امین مکه را میگویم آن نارفته مکتب را / یتیم خسته، آری او که چندین سال چوپان بود / هُبَل آن سو میان کعبه در آشفته خوابی سرد / و عُزی غرق حیرت از خدا بودن پشیمان بود / حضور عرشیان را در حریم خود حرا حس کرد / که «اقرأ باسم ربک» یا محمد، ذکر آنان بود (شاعر: محمود شریفی)