• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 104
تعداد نظرات : 397
زمان آخرین مطلب : 4168روز قبل
دانستنی های علمی

سلام به همه دوستای خوب تبیانی خودم 

این مطلب مناجات خدا با بنده اش هست خیلی جالبه یعنی وقتی من خوندم اشکم در آومد ولی دیروز با عجله روی سایت گذاشتم و الان ویرایشش می کنم 

دوباره میذارمش خیلی جالبه 

حتما بخونین  

بخوان ما را ...

بخــوان  مــا را منم پروردگــارت ،

                     خالقت از ذره ای ناچیز ،

 صدایم كن ، مرا 

                      آموزگار قادر خود را ! قلم را ، علم را، من هدیه ات كردم .

 بخوان ما را منم معشوق زیبایت

                    ، منم نزدیك تر از تو به تو ،

                                                         اینك صدایــم كــن ،

                                                                رهــا كن غیر ما را ، سوی ما بازآ !  

منم پروردگار پاك بی همتا ، منم زیبا ، كه زیبا بنده ام را دوست می دارم !

تو بگشا گوش دل ، پروردگارت با تو می گوید !

 تو را در بیكران دنیای تنهایان ، رهایت من نخواهم كرد !

 بساط روزی خود را به من بسپار ،

رها كن غصه ی یك لقمه نان و آب فردا را !

 تو راه بندگی طی كن عزیزا ، من خدایی خوب می دانم .

 تو دعوت كن مرا برخود ،

                         به اشكی ،

                                    یا خدایی ، میهمانم كن ،

                                                  كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست می دارم .

طلب كن خالق خود را ،

         بجو ما را ،

             تو خواهی یافت كه عاشق میشوی برما ،

                                           و عاشق می شوم بر تو !

                                                                   كه وصل عاشق و معشوق هم !

                                   آهسته می گویم ؛ خدائی عالمی دارد .

قسم برعاشقان پاك با ایمان ،

 قسم بر روز ،

 هنگامی كه عالم را بگیرد نور ،

 قسم بر اختران روشن اما دور ،

رهایت من نخواهم كرد !

 بخوان ما را !

كه می گوید كه تو خواندن نمی دانی ؟

تو بگشا لب ، تو غیر از ما ، خدای دیگری داری ؟

رها كن غیر ما را ،

آشتی كن با خدای خود ، تو غیر از ما چه می جوئی ؟

 تو با هر كس به جز با ما ، چه می گویی ؟ و تو بی من چه داری ؟ هیچ !

بگو با من چه كم داری ؟ عزیزم ، هیچ !

 هزاران كهكشان و كوه و دریا را ، و خورشید و گیاه و نور و هستی را ،

 برای جلوه ی خود آفریدم من !

ولــی وقتــی تــو را من آفریـدم برخــودم احسنت مـی گفتم !

 تویی زیباتر از خورشید زیبایم ،

تویی والاترین مهمان دنیایم ، كه دنیا بی توچیزی چون تو را كم داشت !

تو ای محبوب تر مهمان دنیایم ! نمیخوانی چرا ما را ؟

مگر كس ، با خدایش قهر میگردد ؟

 هزاران توبه ات را گر چه بشكستی ،

 ببینم ! من تو را از درگهم راندم ؟

 اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا ، اما به روز شادیت ، یك لحظه هم یادم نمیكردی !

 به رویت هیچ آوردم ؟؟

كه می ترساندت از من ؟؟

رها كن آن خدای دور ! آن نامهربان معبود ، آن مخلوق خود را !

با زبان بسته ات كاری ندارم ، لیك غوغای دل بشكسته ات را من شنیدم .

غریب این زمین خاكی ام ،

 آیا عزیزم ! حاجتی داری ؟

 تو ای از ماكنون برگشته ای اما كلام آشتی را تو نمی دانی ؟

ببینم ! چشمهای خیست آیا ، گفته ای دارند ؟

 بخوان ما را !

بگردان قبله ات را سوی مــا ،اینك وضویی كن .

 خجالت می كشی از من ؟

     بــگو ، جــز من ، كس دیگر نمی فهمد ؟

 به نجوایی صدایم كن ، بدان آغوش من باز است ،

 برای درك آغوشم ،شروع كن ، یك قدم با تو ، تمــام گــامهای باقی اش بــا مـن ....

 بخوان ما را .......

چهارشنبه 2/4/1389 - 18:35
دانستنی های علمی

کعبه مانند صدف در دل خود گوهر داشت

گوهری زینت هستی چونان حیدر داشت

یک پیاله ز می اش مست کند عــــالم را

آنکــه اندر قدحش باده ای از کوثر داشت 

  دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم

بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست

دامان علی اگر نگیرم چه کنم 

 

 

سه شنبه 1/4/1389 - 10:44
خانواده

دلم تنگ است

یكی بگشایداین در را

دلم تنگ است

هوای پاك می خواهد نسیمی نرم

دلم تنگ است

 دلم خسته است

 دلم همراز و هم آواز می خواهد

 كه تا گویم به فریاد دردهای مانده در دل را

تا گویم به آواز آرزوهای كه پژمردند

خدایا در قفس یكریز می گویم

مگر در را به روی من ، تو بگشایی

دوشنبه 31/3/1389 - 10:30
خانواده

سلام به همه دوستای خوبم

دو هفته بود خیلی سرم شلوغ بود اینقدر كه خودم از خستگی های خودم خسته شده بودم

امروز تموم شد

چقدر احساس آرامش  می كنم

ولی از همه مهمتر اینه كه من همچنان سر قول قرار خودم هستم

نمازهام رو اول وقت می خونم و قرآن خوندنم رو هم شروع كردم

یه احساس خوب توی وجودم هست

یه حس ارامش

خیلی دلم می خواد ماندگار باشه

اطرافم مشكلات زیاد هست و زمانی همین مشكلات برام یه كوه بزرگ بودن ولی الان به یه دید دیگه بهشون نگاه می كنم

و می بینم كه اینقدر هام مشكل بزرگی نیستند

كاش زودتر از اینها متوجه اشتباهاتم می شدم  از این كه اینقدر دیر به خودم اومدم خیلی پشیمانم

خدا این روزها خیلی هوامو داره باور كنید ، هر وقت می خوام اشتباه كنم قبلش یه تذكر كوچولو بهم می ده این برام خیلی شیرینه

خدایا ممنونم

یكی دو تا دوست هستن كه خیلی حرفهاشون و نوشته هاشون روی من تاثیر گذاشت و تو تغییر كردن من خیلی تاثیر گذار بودن وظیفه من اینه كه ازشون تشكر كنم و براشون دعای خیر داشته باشم  و امیدوارم دوستیشون با من همچنان ادامه داشته باشه و همیشه موفق باشن

به امید روزی كه هر كاری می كنیم اول خدا رو در نظر داشته باشیم . انشاء اله

پنج شنبه 20/3/1389 - 12:32
خانواده

سلام به همه بچه های تبیانی

و تقدیم به شما دوستان خوب

               زیبایی زندگی اینه كه بیخبر دعات كنن

                        نبینی و نگات كنن

                     ندونی و دوستت داشته باشن

پایدار باشید

چهارشنبه 19/3/1389 - 12:7
دانستنی های علمی

سلام به همه دوستای تبیانی خودم

این مطلب رو چند وقت پیش یه دوست برام فرستاده بود

امروز كه فایل هام رو چك می كردم  و دوباره خوندمش خیلی برام جالب بود برا شمام میذارم امیدوارم لذت ببرید

The Little things

چیزهای کوچک

After Sept. 11th,  one company invited the remaining members of other companies who had been decimated by the attack on the Twin Towers to share ! their available office space

.بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد ، یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا  از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند

.At a morning meeting, the head of security told stories of why these people were alive... and all the stories were just

:در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود

:the "L I T T L E" things. چیزهای کوچک

As you might know, the head of the company survived   that day because his son started kindergarten.

مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود.و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت

Another fellow was alive because it was his turn to bring donuts.همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد
One woman was late because her   alarm clock didn"t go off in time.

یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد!

One was late because of being stuck on the NJ Turnpike because of an auto accident.

یکی دیگر دیر کرد چون در تصادفی که در اتوبان نیوجرسی رخ داده بود گیر افتاد

One of them missed his bus.

یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد.

One spilled food on her clothes and had to take  time to change.

یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباس تاخیر کرد.

One"s  car wouldn"t start.

اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود.
One went back to answer the telephone.

یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد

.One had a child that dawdled and didn"t get ready as soon as he should have

.یکی دیگر بچه اش تاخیر کرده بود و نتوانسته بود سروقت حاضر شود

.One couldn"t get a taxi.

یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود.

The one that struck me was the man who put on a new pair of shoes that morning took the various means to get to work but before he ! got there, he developed a blister on his foot. He stopped at a drugstore to buy a Band-Aid. That is why he is alive today

.و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد.و به همین خاطر زنده ماند!

Now when I am stuck in traffic,  miss an elev ator,  turn back to answer a ringing telephone... all the little things that annoy me.  I think to myself,  this is exactly where  God wants me to be  at this very moment.

.به همین خاطر هر وقت در ترافیک گیر می افتمآسانسوری را از دست می دهممجبور برگردم تا تلفنی را جواب دهم...و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهدبا خودم فکر می کنم که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم.
Next time your morning seems to be  going wrong,  the children are slow getting dressed,  you can"t seem   o find the car keys,  you hit every traffic light,  don"t get mad or frustrated; God is at work watching over you!

دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده استبچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارندنمی توانید کلید ماشین را پیدا کنیدبا چراغ قرمز روبرو می شویدعصبانی یا افسرده نشوید

بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست

يکشنبه 16/3/1389 - 9:3
خواستگاری و نامزدی

شادی را هدیه كن

حتی به كسانی كه دلت را شكستند !

دعا كن برای آنها که نفرینت كردند !

بهار شو و بخند كه خدا همیشه با ماست !

سه شنبه 11/3/1389 - 13:38
خواستگاری و نامزدی

اینو تقدیم می كنم به همه دوستای تبیانی خودم

چون تجربه اش كردم

     لبخند بزن

           بدون انتظار پاسخی از دنیا

                 باشد كه به جای پاسخ به  لبخندهایت

                                    به تمام سازهایت برقصند

يکشنبه 9/3/1389 - 9:29
خانواده

تاحالا شده حس پرواز داشته باشید

حس كنید كه روی زمین راه نمیرین

همه چیز بوش خوشی داره

 حس خوبیه

 فكر می كنی دنیا داره بهت لبخند می زنه من همچین حسّی دارم

می دونید یكی از جاهایی كه وقتی من قدم می زارم این حس رو دارم حرم امام رضاست

من اصلاً قرار نبود اونجا باشم ولی پنجشنبه شنبه شب ساعت 11 به من خبر دادن

 فردا صبح ساعت 5 صبح توی حرم بودم باورتون نمی شه البتّه باور خودم هم نمی شه كه چه حس و حالی بود چقدر معركه بود

 وقتی ساعت 2 عصر داشتم برمی گشتم فكر می كردم من اصلاً روی زمین نیستم خیلی خیلی احساس خوبی داشتم

 به قول مشهدی ها كه بهم می گفتن طلبیده ها بدجوری هم طلبیده كه به این سرعت بیایی و فقط تو حرم باشی و برگردی

خدایا ازت بابت این حس قشنگ این نعمت بزرگ مممنونم

آرزو می كنم این حس و این طلبیدن نصیب تمام دوستان و تبیانی های عزیز

شنبه 8/3/1389 - 11:13
خانواده

خیلی وقته ننوشتم

دلم تنگ شده بود برای یه یادداشت روزانه

فردا دوره یك ماهه كه برای نماز گذاشته بودم تموم می شه اوّلین ماه

ولی رضایت بخش .....

یكمی بود یكمی نبود

خودم كم كاری كردم ؛ خیلی دلم می خواد ارده ام رو بیشتر  تقویت كنم

ولی گاهی اوقات همه چیز اونجور كه دلت می خواد پیش نمی ره

آگه بخوام برای این یك ماهه به خودم كارنامه بدم

حدّاقل توی دست راستم نیست

از خدای خودم شرمنده ام

تلاش كردم ولی كم ، باید بیشترش كنم

خوب یه همراه خوب پیدا كردم اون قول داده كه هر وقت كم آوردم یا ارده ام ضعیف شد بهم كمك كنه

ولی من می خوام خودم باشم خودم بخوام و خودم خودم رو بسازم

اینجوری هیچ وابستگی ندارم

شاید هم موفّق تر باشم ولی توی این یك ماهه تنهایی نتونستم

می خوام یه جریان رو از خودم تعریف كنم

چند روز پیش  یه مشكللی برام پیش اومد به هر كسی فكر كردم برای اینكه كمك كنه الا خدا

و مشكلم هم حل نشد

دو روز بعدش یهو به خودم گفتم كاش از خدا می خواستم

چرا كوتاهی كردم و و از خدا نخواستم  باورتون نمی شه شاید 10 دقیقه طول نكشید كه بهم زنگ زدن و گفتن مشكلت حل شده باور نكردنی بود به خودم گفتم ای دل غافل چه كسی رو داریم و به چه كسایی فكر می كنیم خدایا منو ببخش و بهم كمك كنكمك كن تا بنده لایقی بشم
پنج شنبه 30/2/1389 - 11:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته