• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 104
تعداد نظرات : 397
زمان آخرین مطلب : 4169روز قبل
شعر و قطعات ادبی

برای  تو می نویسم

برای تو كه می دانم می خوانی

چرا چنین شده ایم ما ؟

ما كه هر لحظه مان سرشار از شادی بود !

چرا ؟

تو بی توجّه شده ای ؟ یا من پرتوقع شده ام ؟

كدام یك !

به من بگو

تو كه از نگاهم همه چیز را می خواندی

پس چرا نمی خوانی آنچه كه از تو می خواهم

چرا دیگر دفترم را نمی خوانی

روزهاست كه درد دلهایم را برایت نوشته ام

خواسته هایم را

دفترم را به عمد در اتاقت جا گذاشته ام تو حتّی بازش نكردی !

 چرا فكر می كنی كه مشكلات فقط به دوش توست

 آیا همدم خوبی نبودم یا همراه خوبی نبودم؟

 به من بگو   

 

دوشنبه 8/9/1389 - 10:23
خاطرات و روز نوشت

خودسازی به این است كه منش خود را به گونه‏ای تغییر دهیم كه پروردگار می‏خواهد، و به عبارت دیگر: اگر هم طبیعت ما مایل به تكبر و خودخواهی است، باید نفس خویشتن را چنان ریاضت دهیم كه از فراز كبر و نخوت فرودآید و به تواضع و فروتنی گراید.

اگر طبیعت ما، به بخل تمایل بیش‏تری دارد، چون این صفت مورد نكوهش خداوند و تمام پیامبران و اولیا و خردمندان می‏باشد، پس باید از آن دست برداشت و سخاوت‏مند شد. خلاصه باید صفات سلبیه (منفی) را از قلب زدود، چنان كه صفات ثبوتیه را چون جامه‏ای تمیز و زیبا در بر كرد.

                                                                                                          استاد سید محمد جواد مُهری


  دوست عزیزمون ارمیا  برام نوشته بودند كه توی این خودسازی ها سعی كنم از روابط و موقیعت شغلی به نفع خودم استفاده نكنم

این خیلی سخته واقعا سخته

یه نمونه اش اینكه روز یكشنبه  عصر من  دانشگاه  كلاس داشتم  از اونجایی كه وسایل نقیله  بچه ها رو توی پاركنیك اصلی اجازه پارك نمی دن و باید توی همون ورودی اولیه پارك كنیم و من همیشه بخاطر اینكه نگهبانی منو می شناخت یك راست توی پاركنیك اصلی پارك می كردم

خوب ، خیلی راحت ترهست و  بی درد سر و مطمئن

ولی برا اولین بار بیرون پارك كردم و واقعا دچار دردسر شدم نیم ساعت فقط منتظر بودم یكی از بچه ها بیاد وماشینش رو از جلوی ماشین من بر داره

دفعه دوم كه اومدم دانشگاه  وسوسه شدم كه برم داخل پاركینگ اصلی و متاسفانه این كار رو كردم !

.........

.........

..........

فكر كنم باید یكمی بیشتر تلاش كنم

شمام كمك كنید


                                                                                      ادامه دارد

 

دوشنبه 8/9/1389 - 8:28
خاطرات و روز نوشت

خودسازی

     خودسازی و جداشدن از تعلّقات و هواهای نفسانی، منشأ تمام كمالات و ملكات و فضائل انسانی است و اگر كسی توانست خود را از تعلقات مادی برهاند، و به ظواهر زودگذر دنیا بی‏اعتنا باشد، بی‏گمان به خدا توجه خواهدكرد و به سوی تكامل روانه خواهد شد و این بالاترین پیروزی و سرفرازی انسان است.

 لذا در قرآن كریم همواره تزكیه و تربیت مقدّم بر تعلیم وآموزش ذكرشده‏است و خودسازی؛ یعنی تزكیه نفس و ...


 همونطور كه توی مطلب قبلی هم نوشتم شروع كردم به خودسازی ؛ اون هم از كار اداری

خوب اوّلین كار این بود كه یه خودكار برای خودم بخرم و نوشته های شخصی و مطالبم رو كه شخصی هستند رو  با خودكار خودم بنوسیم شاید كوچیك ، خنده دار و پیش پا افتاده باشه ولی به نظرم من یا نباید چیزی رو شروع كرد یا اگه شروع كردیم درست و صحیح و بی عیب باشه

ما یه دستگاه كپی توی اتاق مجاورمون داریم كه هر وقت فتو لازم می شه چه شخصی چه غیر شخصی از اونجا استفاده می كنم برای اولین با طی این چند ساله رفتم و فتو كارت ملّی رو از بیرون گرفتم

و تلفن كه كمتر پیش می اومد از تلفن های شخصی برا كار شخصی در محل كار استفاده كنم و همیشه از تلفن اداره استفاده می كردم چون تلفن درست جلوی چشممه ولی از این هفته حتّی یك تلفن شخصی هم نزدم و سعی می كنم توی این كار مخصوصاً دقّت بیشتری داشته باشم

 به نظر خودم شروع خوبیه و باید گسترشش بدم و شما  هم می تونید كمكم كنید ؛ شاید موارد ی هستند كه من نمی بینم ولی از چشم دیگران راحت تر دیده میشه


و یه چیز دیگه

 از برادر عزیزمون جادّه دوستی همین جا حلالیت می طلبم

 ایشون موضوعی رو به من گفتن كه اگه نمی گفتن من هرگز یادم هم نمی اومد و كمی سربه سر ایشون گذاشتم و اذیتشون كردم و قصدم فقط خنده بود

مثل اینكه ایشون دلگیر شدن از همین جا ازشون تقاضای حلالیت دارم امیدوارم منو به بزرگی خودشون ببخشند 

چهارشنبه 3/9/1389 - 11:45
خاطرات و روز نوشت

خودسازی

كم‏ترین خودسازی به این است كه انسان خودی را برای خویشتن نشناسد و خدا را مالك خود بداند كه اگر چنین بود، خدا را خواهد شناخت و حق عبودیت پروردگار را ادا خواهد كرد و از هر چه رنگ ضد خدایی دارد، دور خواهد شد.


متن بالا رو  توی كتاب  استاد سید محمد جواد مُهری خوندم برا من خیلی تاثیر گذار بود ، مخصوصا توی این دوره ای كه بودیم چون زمان استراحت كار خاصی نداشتیم ؛ به این مسئله خیلی فكر كردم و تصمیم گرفتم حداقل یه  ذره اش رو در مورد  خودم عملی كنم

من عقاید خاص خودم رو در این مورد  دارم شاید گاهی اوقات درست نباشه و خیلی مخالف هم داشته باشه ولی من به سختی از عقاید خودم دست می كشم ؛

همین مساله رو به استادمون گفتم ایشون گفتن : اول دارایی هات رو حلال كن

برا من خیلی جای تعجب داشت كه چه ارتباطی داره ؟ بهشون گفتم : ما تا آخر وقت گاهی اوقات عصر ها هم توی این اداره در حال كاریم آخه چه چیزش حلال نیست

از چند روز پیش كه اومدم اداره متوجه شدم حق با ایشونه سعی می كنم از این به بعد هر روز یه نمونه اش رو اینجا بنویسم


 سلام سلام سلام

به همه دوستان خوب عزیز و مهربان تبیان

مخصوصا اونهایی كه در نبودنم سنگ تموم گذاشتن و با ایملهای سرتاسر مهر شون به یادم بودن

دوست خوب و مهربانم  ارمیا

دوست عزیز جاده دوستی

و آنیمای عزیز

 و ..

وبجاست اینجا مطلبی رو در مورد دوست خوبم جاده دوستی عرض كنم ،ایشون در تمام این مدت هفته ای یكبار برا من ایمیل فرستاده و ابراز لطف و .... داشتند ؛ ابراز  لطف ایشون هم به این خاطر بود كه می خواستن هر چه زودتر برگردم و تا از جریانات منو همكارا مطلع بشن و یه سری مطالب دیگه كه در یاداشت های بعدی می نویسم

خیلی خوشحالم كه برگشتم و در جمع شما دوستان هستم و منتظر نظرات گرمتون هستم


                                                                                               ادامه دارد .....

سه شنبه 2/9/1389 - 8:29
خاطرات و روز نوشت

سلام به همه دوستان خوبم

 این پیام خیلی خیلی فوریه

  من نیاز به 20 جمله بسیار زیبا در مورد آب دارم

 اگر از ائمّه هم باشه كه خیلی بهتر

 برا گزارشم می خوام

توی سرچ كوگل هم چیز نصیبم نشده

 اگر امكان داره كمكم كنید

 البته خیلی فوری و خیلی سریع چون زمان ندارم

با تشكّر

اون دوستای هم كه شماره همراهم رو دارن اگه با پیام برام  بفرستن كه دیگه حسابی شرمنده ام می كنن

منتظرتونم

   
سه شنبه 18/8/1389 - 9:22
خاطرات و روز نوشت

اگر بار گران بودیم رفتیم

اگر نامهربان بودیم ( ولی باور كنید من نامهربان نبودم ) رفتیم

سلام به همه دوستای خوبم

از امروز تا یه مدّت نامشخّص (ولی كمتر از یك ماه نیست ) میرم

رئیس جون بدجور داره ازم بیكاری می كشه

خوب آخه یه كارمند مظلوم! تازه وارد ! پركار پركار !!!؟؟؟ بعد از مدّتها پیدا كرده می خواد یكمی ریاست بكنه

منم كه از شما چه پنهون  بشدت بچّه خوب و حرف گوش كنی هستم دارم طبق دستورات كار می كنم

برای همون یه مدّتی از محضرتون مرخصم

بدی دیدین  خوبی دیدن به بزرگی خودتون ببخشین

فقط نظر یادتون نره

دوست دارم وقتی برمی گردم حدّاقل شونصد تا نظر داشته باشم

ببینم كه فراموشم نكردین

البتّه اگه این خسیس بازی رو كنار بذارم و یه لب تاپ بخرم می تونم آخر شب ها یه سری بهتون بزنم

فراموشم نكنیدا

یه ماه دیگه برمی گردم

تا یه ماه دیگه

نظرم یادتون نره

 

يکشنبه 9/8/1389 - 13:25
خاطرات و روز نوشت

سلام به همه دوستای خوبم

خیلی دنبال یه مطلب خوب گشتم تا بذارم ، ولی مورد باب دلی پیدا نشد

باور كنید دو روزه مطلب رو می نویسم ولی وقتی می خوام ثبتش كنم می بینم جالب نیست دوباره حذفش می كنم

تصمیم گرفتم كه از همین خودم و همكارا بنویسم بهتر از مطلب تكراریه

راستی از كارمند نمونه سازمانمون بگم

از اونجای كه بنده بشدت بیش فعالی دارم (!) احساسم بهم می گفت كه حتما كارمند نمونه هستم

ولی زهی خیال باطل ، تازه دو روز بعد از معرفی كارمند نمونه ها متوجه شدم كه اسامی كارمندهای نمونه اعلام شده و منم جزشون نبودم

كلی حال گیری بود هر چند ظاهر رو حفظ كردم و به كارمندان نمونه پیغام تبریك ( از طریق سیستم داخلی ) فرستادم و خوشحالی خودم رو ابراز كردم از موفقیتشان

ولی حسابی جا خوردم و به محض دیدن مدیر كل محترم بهشون گفتم كه ملاك های شما برای انتخاب كارمند نمونه چی بود

 ایشون كه آقای بسیار با تجربه ای هستن و منظور منو از این حرف گرفتن با خنده معنی داری گفتند هنوز شما تازه واردی ما هم تازه وارد ها رو كارمند نمونه انتخاب نمی كنیم

كلی كلاس گذاشتم كه نه بابا این چه حرفیه من اصلا همچین قصدی رو نداشتم من كجا كارمند نمونه كجا !  ولی فكر كنم باورش نشد

فرداش هم برام شونصد مركز رو انتخاب كرد و منو فرستاد كه فرم های بازدید رو برای هر كدوم به دقت پر كنم و چكیده اش رو براش بیارم

شاید می خواست بهم بگه كه اونای كه كارمند نمونه شدن صد برابر تو كار كردن و از این انتظارها نداشتن كه شما روز اولی داری

اینجوری یه درس حسابی بهم داد
دوشنبه 3/8/1389 - 14:2
خاطرات و روز نوشت

سلام به همه دوستای خوبم

می خوام از خودم و همكار جونام (!) بنویسم

یكی از دوستان عزیز توصیه كرد كه  شیرین بنویسم

چشم منم شیرین می نویسم

فقط اونای كه قندشون بالاست نخونن چون عوارض داره

خوب منو همكار الآن با هم خوبیم !!؟؟؟

آخه دو هفته پیش همسر یكی از همكارا كه جوان هم بود فوت كرد

خوب این حس هم دردی و انسان دوستی منو همكار كه سعی می كنیم تا همكارمون بیاد دسته جممعی كارهاش رو انجام بدیم حس دوستی بینمون رو زیاد كرده

البتّه همكاران من چون تجربشون از من خیلی خیلی بیشتره اصلاً به من اعتماد ندارن

چون همشون بعد از اینكه من كار این همكارمون رو انجام می دم تمام كارهاش رو دوباره چك می كنن

البتّه یه طوری كه زیاد بهم برنخوره

راستی هنوز این ماجراهای منو همكارا رو شروع نكردم یه چیزی بگم در مورد آقای مدیر كل

من یكمی كه نه بیشتر از یكمی با مدیر روابطمون خوبه

یعنی یه ارتباط كوچیك خانوادگی هم داریم !!

خوب بگیرید بقیّه اش رو دیگه

یعنی هر جا كارم گیر كنه از بند عزیز پارتی استفاده می كنیم

گرفتید دیگه

البتّه بگم من زیاد شورش رو در نمیارم در حدش استفاده می كنم ( البتّه باید تحقیق بشه )

قرار بود توی هفته دولت كارمند نمونه انتخاب شه

الآن با اون توضیحاتی كه دادم به نظرتون كی باید كارمند نمونه بشه

براتون می گم كه كی كارمند نمونه شد

ولی دفعه بعد

فكر كنم اینطوری هیجانش بیشتره

حالا شما با نظرای خوشگلتون كارمند نمونه اداره ما رو انتخاب كنین

    
دوشنبه 19/7/1389 - 11:50
خاطرات و روز نوشت

سلام به همه دوستان عزیز

منم مثل ارمیا مطلب ندارم كه بنویسم

البتّه ایشون سخت انتخاب می كنن تا مطلب شون مثل همیشه ناب از كار دربیاد

امّا من فرصت نمی كنم یه مطلب عادّی پیدا كنم یا  حدّاقل  از خودم و همكارهای عزیز !  بنویسم

الآن برای من « همه چی آرومه »

البتّه  با همكارا كلّی ماجرا داریم و داشتیم ولی خوب باید فرصت كنم و بنویسم

یه جوری بنویسم كه زیاد برداشت اشتباه نشه ( قابل توجّه دوست عزیزم )

پس منتظر ماجرهای منو همكار جونام باشین     
يکشنبه 18/7/1389 - 11:23
خاطرات و روز نوشت

امروز خیلی حالم گرفته است

اصلاً حوصله هیچ چیز و هیچكس رو ندارم ؛ دوست دارم یه گوشه ای برای خودم تنها بشینم و به خوش خیالی ها خودم فكر كنم ؛

جای بودم كه خیلی منو تكون داد  

ما و یه عدّه از مسئولان به مناسبت بازگشایی مدارس رفتیم بازدید مدارس توی یكی از شهرهای اطراف

از اونجایی كه مدیر اداره  از آمدن ما خبر داشت چند تا مدرسه رو به عنوان نمونه در نظر گرفته بود كه بریم بازدید

 یكی از مسئولان عزیز كه همراه ما بود پیشنهاد داد كه مدارس رو اتفّاقی انتخاب كنیم و بریم بازدید ؛شاید یه عدّه زیاد خوششون نیومد ولی در جمع كل همه موافقت كردن

 یكی از مدارسی كه گروه ما رفت برای بازدید توی یكی از روستاهای نه چندان پرت و دور افتاده همین شهر بود شاید فاصله اش 30 تا 35 كیلومتر تا شهر بود

مدرسه ابتدایی بود با 88 دانش‌آموز

 باید كلاس اوّلی هاش رو می دیدید  با اون نگاههای معصوم

ولی صحنه غم انگیز این بود كه یكی دو تا از این بچّه ها با دمپایی های نیمه پاره سر كلاس بودن

وقتی با مدیر صحبت كردم خوب چرا چنین چیزی وجود داره ؟ شما می تونستید از انجمن اولیاء آموزش و پرورش برای بچّه كمك بگیرید!!

 مدیر محترم مدرسه هزار جور بهانه و دلیل آورد فهمیدم كه براش زیاد مسئله مهمّی نبوده و خیلی متأثّر شدم

رفتم بین بچّه ها

واقعاً نمی دونستم به این بچّه چی باید بگم كه بخاطر فقر و هزار دلیل دیگه نتونستن كفش بخرن

 واقعاً برای خودمون متأسّف شدم  چون همین هفته پیش خواهر زاده من بخاطر اینكه كیفش چرخ دار نبود رفت یه كیف تازه خرید  بعد یه جای دیگه بچّه های یه كفش سالم ندارن كه بپوشن

 ازاینكه بین بچّه ها حرفی برای گفتن نداشتم واقعاً شرمنده بودم باورتون نمی شه چقدر ازشون  خجالت كشیدم

 مخصوصاً اون پسر بچّه ای كه وقتی  آرزوش رو پرسیدم گفت می خواد یه جعبه مداد رنگی دوازده تایی داشته باشه

 همیشه ذهنیتم این بود كه الآن با این كمك های كه كمیته امداد و آموزش و پرورش و ... به خانواده ها و دانش‌آموزان می كنند دیگه بچّه ای نمی مونه كه كمبود لوازم و ... داشته باشه

تازه فهمیدم چقدر از دنیا دورم 

 واقعاً چقدر دورم ...........  

سه شنبه 6/7/1389 - 12:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته