• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 397
تعداد نظرات : 2597
زمان آخرین مطلب : 4522روز قبل
سخنان ماندگار

 

 

 

 

 

 میخواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میكشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند ...... ف...قر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ...... فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند ..... فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود ..... فقر ، همه جا سر میكشد ........ فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست .. فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است

دکتر شریعتی


زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

روز حجاب و عفاف رو تبریک میگم

سه شنبه 21/4/1390 - 11:43
سخنان ماندگار

 

 

 

 

 

 امیدوار بودن یه احمق بیشتر قابل قبوله یا نا امید بودن یه آگاه؟ خوشبختیی که زاییده یه بی شعوریه ارزش داره یا بدبختی که ناشی از شعوره؟
اساسا خوشبختی فرزند نامشروع حماقته
همه کسایی که در جستجوی خوشبخت بودن هستن بی خودی تلاش نکنن ...
اگر بتونن نفهمن میتونن خوشبخت باشن

نیاز انسان امروز - علی شریعتی
پنجاه سال پیش، امروز رو داشته میدیده
خیلی مفهوم سیاسی پشت این حرف هست


امروز میخوام یه چیزی رو اعتراف کنم

اعترافی که خیلی خیلی برام تلخه و روحم رو آزار داده

نخواستم بعد مردنم به خواب شماها بیام و برا همه تون بگم

همینجا میگم که راحتره (مثل اونایی که اومدن پیش پدر روحانی)

بگم؟بگم؟

من تنها کاربر تبیان هستم که با یه بار عضو شدن دوتا شناسه کاربری دارم و میتونم به جای دو نفر کار کنم

این یکیشه و این هم یکی دیگش

چیکار میشه کرد با اینهمه تبعیض و از این حرفا دیگه؟

 خوشبختانه بعد از اعتراف صادقانه من مسولان تبیان متوجه سوتیی که دادن شدن و یکی از اکانتهام رو با هماهنگی خودم حذف کردن. باشد که درس عبرت اینده گان باشم 


تجاوز گروهی به عنف + عکس  (طنز) (علاقه مندان میتونن برن از رو وبم بخوننwww.hani84.blogfa.com)

شنبه 18/4/1390 - 15:39
داستان و حکایت

 

 

 

اينروزا دارم کتاب ?? داستان کوتاه از نويسندگان فرانسوي رو ميخونم.

يه جمله اش خيلي بهم چسبيد:

کيست که ندادند در گورستان ها اسلحه و اشياي خطرناک تر را پنهان ميکنند؟ اخر مرده ها به چه درد ميخورند جز اينکه مخفيگاه زنده ها بشوند؟


نكته:


مي گويند حاكم شهري، جايزه بزرگي براي نقاشي گذاشت كه به بهترين شكل، آرامش را تصوير كند. نقاشان زيادي آثار خود را فرستادند؛ اما فقط دو اثر انتخاب شد. اثر اول، تصوير درياچه آرامي بود كه در آن كوه هاي عظيم و آسمان آبي و خانه اي كوچك كه پنجره اش باز بود و دود از دودكش آن برمي خاست. تصوير دوم، كوه هايي ناهموار با قلل تيز را نمايش مي داد كه آسمان بالاي آن بسيار تاريك و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سيل آسا بود؛ اما در بريدگي صخره اي تند و در ميان غرش توفان، جوجه گنجشكي، آرام نشسته بود.

نظر:

برخلاف پندار عاميانه، آرامش، هميشه در مكان هاي آرام و بي سر و صدا و زندگي بدون سختي و با ثروت و رفاه نيست؛ بلكه بسيارند كساني كه همه اينها را دارند؛ اما استرس و فشارهاي روحي و رواني در آنان به حدي است كه بايستي براي يك خواب راحت شبانه، انواع و اقسام قرص هاي خواب آور بخورند! براي داشتن آرامش واقعي، داشتن ايمان و ذكر خدا و خدمت به مخلوقات و دوري از هر گونه كينه و حسد در تمام مراحل زندگي ضروري مي باشد؛ حقيقتي كه به آزمايش كردن آن مي ارزد.

 

 

يکشنبه 29/3/1390 - 23:30
داستان و حکایت

 

 

 

يه سري قرار ها هست که نميشکندش. وقتي ميگه کمکت ميکنم، وقتي ميگه دستت رو ميگيرم، راهنماييت ميکنم.اينا قرارهايي هست که نميشکندش وقتي ميگه من دوستت هستم که ديگه نميشکندش.

اما ...

اما همه تبصره هاش رو نميگه

نميگه که خدا جوري خلقش کرده که هرکي باهاش دوست بشه گمراه ميشه. هرکه به دوستيش بنازه نابود ميشه.

اينها رو نميگه ولي به انها متعهده و قراريه که خودت هم ميدوني چنين تبصره هايي داره اما نميخواي باور کني چون قرارهاي ديگه اي با تو گذاشته که ميشکنه اما تو به اونها دل بستي.

گفته کمکت ميکنه و دستت رو ميگيره و راهنماييت ميکنه اما ...

روز پدر پارسال برام موندگارترين روز پدر بود. چون علاوه بر هديه اي که خودم به پدرم دادم يه پيغامي هم از طرف کسي براش داشتم که رويه دوتا برگه نوشته بود.

ارزش اون دوبرگه براي من بيشتر از همه چيز بود

حيف قدرش رو ندونست

نه اون و نه من

وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چوناند که بايد ...

گمنام مثل پدرم

چهارشنبه 25/3/1390 - 19:46
داستان و حکایت

 

 

 

 نكته:
نوشته اند موشي در ورودي خانه اش تله موشي ديد، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد، همه شان گفتند: تله موش، مشكل توست به ما ربطي ندارد! چند روز بعد، ماري در تله افتاد و زن خانه را كه به سراغش رفته بود، گزيد؛ خانواده زن از مرغ برايش سوپ درست كردند، گوسفند را براي عيادت كنندگانش سر بريدند. اما زن مرد، پس گاو را هم براي مراسم ترحيمش كشتند و تمام اين مدت، موش در سوراخ ديوار مي نگريست و مي گريست!
نظر:
متأسفانه در دنياي آدم ها بسياري از ما مشكلات اطرافيان و مردم دور و برمان را مشكل خود آن افراد مي دانيم و با گفتن اين جمله زشت كه «مشكل شماست، به من ربطي ندارد!» خود را كنار مي كشيم، حال آنكه در دين اسلام، مشكل يك برادر مسلمان، مشكل ديگر مسلمانان نيز هست و نمي توانيم از كنار مشكلات و سختي هاي برادران ديني مان به سادگي بگذريم. به قول خراساني ها «امروز من، فرداي توست» چرا كه اگر امروز مشكل برادر ديني مان را حل نكنيم، شايد آن مشكل فردا دامنگير خودمان شود. نكته فوق عبرتي است بس آموزنده.


سه شنبه 24/3/1390 - 10:41
داستان و حکایت

 

 

 

نكته:
در خانه كسي را كندند و دزديدند. او هم رفت و در مسجدي را از جا كند و به خانه برد. گفتند: «چرا چنين كردي و در خانه خدا را كندي؟!» گفت: «خدا خوب مي داند كه در خانه مرا چه كسي دزديده است. هر وقت دزد را به من بسپارد، من هم در خانه اش را پس مي دهم!»
نظر:
سادگي، ساده لوحي و حتي تنبلي و كاهلي برخي به حدي است كه به محض اينكه به مشكلي برمي خورند به دنبال راحت ترين و ساده ترين راه ممكن مي گردند تا به زعم خود مشكل شان را به ساده ترين وجه حل كنند، حتي اگر اين راه شان، گروگيري از خدا باشد! حال آنكه هر مشكلي راه حل خاص خود را دارد و تلاش و كوشش فرد را مي طلبد و با اين گونه كارها، مشكل شان حل نخواهد شد.

داداش عزيزم محمد علي، قبولي در امتحان مدارس استعداد هاي درخشان رو بهت تبريک ميگم.

 باعث افتخار مني

پنج شنبه 19/3/1390 - 18:42
داستان و حکایت
 

 

 

 

 

 

مادربزرگ ميگفت: «اين دنيا مثل کوه هست و هرکاري بکنيم مثل صدا به طرفمون برميگرده»

چقدر بده همه بدجنسيا و همه خرابکاريها و زيراب زدنها و .... ميچرخن و ميچرخن و اخرش نصيب خودمون ميشن.خنده داره؟!

و هر که گناهي کند، آن گناه را به زيان خود کرده است.نساء/111

حالا ميفهمم چرا ادم و حوا بعد از خوردن ميوه ممنوعه گفتند: خدايا ما را ببخش ما به خودمان ظلم کرديم.

دلم براي خودم ميسوزه که اينهمه از دست خودم عذاب ميکشه

امروز بايد صفحه 35 و 36 قران رو بخونيم

چهارشنبه 18/3/1390 - 6:0
خاطرات و روز نوشت

 

 

 

ديروز خواستم خاطرات روزهاي خوب گذشته ام که سه سال همراه خودم کشيدمشون رو تو دلم مرور کنم.

از دم در خونمون تا شمال شرقي ترين نقطه تهران رو رفتم و همه کوچه پس کوچه هايي که برام خاطره داشت رو ديدم.

کاش مثل بازيگر سياه پوستي که تو فيلم هيروز ميتونه حافظه مردم رو پاک کنه? تو واقعيت هم بود.

خيلي دوست دارم حافظه ام پاک بشه. يعني مجبور به پاک شدن حافظه ام.

 


 

دستاورد گشت و گذار و مرور خاطرات خوبي که الان برام حسرت شده يه عکس شد:

قضاوت با خودتون

 


 

پ.ن.?: اين مرتبه دوميه که از اين مدل عکسها رو ميبينم.

پ.ن.?: يه جوون چيني براي خريد لپتاب کليه اش رو به قيمت ??? يورو براي فروش گذاشت و همه رسانه هاي چيني از شرايطي که دولت (ازنظر فرهنگي و گرايش به سمت ماديگري) بوجود اورده انتقاد شديد کردن. تو مملکت ما اب از اب تکون نميخوره اگه کسي قلبش رو هم براي نجات خونوادش از گرسنگي بده

دوشنبه 16/3/1390 - 7:5
تبریک و تسلیت

 

 

 

 

چگونه ميتوان به تاول هاي پا گفت، تمام مسير طي شده اشتباه بوده است

 اين جمله اي بود که ديروز براي ساعتها حال من رو خيلي بهم ريخت.

حرفهاي زيادي داره اين جمله

قطعا هر کسي يه برداشتي داره از اين

ولي وحدتي که داره رويه هر فرد اينه که هيچ کس نميتونه جواب خودش رو چجوري بده

هيچ کس ...


دوست عزيزمون soshiyans ديروز موفق شدند که دوره تحصيلي کارشناسي ارشد رو با درجه عالي بپايان برسونن.

از همينجا خواستم بهشون تبريک بگم

پنج شنبه 12/3/1390 - 7:12
داستان و حکایت

 

 

 

 

نان لواش، نان سنگک، نان بربري، نان تافتون، نان فانتزي رو تجربه کردم ولي دنبال اينم که نان حلال رو تجربه کنم

 


نکته:

سرمايه داري لامذهب در نزديكي مسجد قلعه فتح الله كابل رستوراني ساخت كه در آن شراب سرو مي كرد. ملاي مسجد هر روز در پايان نماز دعا مي كرد تا خدا بلايي آسماني بر اين رستوران نازل كند. يك ماه از فعاليت رستوران نگذشته بود كه رعد و برق و توفاني شديد رستوران را به خاكستر تبديل كرد. ملا روز بعد با غرور و افتخار خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبريك گفت، اما خوشحالي مومنان و ملاي مسجد ديري نپاييد و صاحب رستوران به محكمه شكايت برد و از ملاي مسجد خسارت خواست. از طرفي ملا و مومنان چنين ادعايي را نپذيرفتند. قاضي پس از شنيدن سخنان دو جانب دعوا، گلويي صاف كرد و گفت: نمي دانم چه بگويم، يك سو ملا و مومناني هستند كه بر تأثير دعا ايمان ندارند و سوي ديگر، مرد شراب فروشي است كه به تأثير دعا ايمان دارد!

نظر:

نكته جالب اين اتفاق در منفعت طلبي دو طرف دعوا است كه يك طرف آن، بي اعتقادي(تصنعي) عده اي معتقد به تأثير دعا براي نپرداختن خسارت و طرف ديگر، اعتقاد داشتن بي اعتقادي به تأثير دعا براي دريافت خسارات است. ولي در مجموع بايد گفت همه انسان ها فطرتاً به وجود خدا و تأثير دعا در امور روزمره معتقدند، حتي در بي دين ترين جوامع!

سه شنبه 10/3/1390 - 7:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته