• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 420
تعداد نظرات : 380
زمان آخرین مطلب : 4730روز قبل
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

__________________________________________________________________________________

 

 

            کد بازاریابی (تخفیف) : 486 420  

 

 

جمعه 13/12/1389 - 20:16
دانستنی های علمی
شما نمی‌توانید خودتان را قلقلك دهید چرا كه ...

برای اینکه مغز زمان پاسخگویی اش را سرعت بخشد، آن چیزی را که قرار است برای تان اتفاق بیافتد را پیش بینی می کند. به صورت تخصصی تر، مخچه حرکات بدن تان را مانیتور می کند و می تواند بین حس های مورد انتظار و غیر منتظره فرق قایل شود که عموما به کنار گذاشتن کم یا کامل احساسات مورد انتظار منتج می شود آن هم در حالی که مغز دقت خیلی بیشتری به احساسات غیر منتظره دارد.

بنابراین زمانیکه خودتان را قلقلک می دهید، مغزتان احساسات مربوط به آن را رد می کند، اینطور می شود که قلقلک دادن خودتان بی اهمیت شمرده می شود، درست مانند زمانیکه تایپ می کنید و مغزتان به شکل قابل توجهی حس لامسه در انگشتان تان را ناکنش ور می کند به شکلی که شما به این قضیه توجهی ندارید مگر اینکه به عمد به آن فکر کنید. این همان نوع اتفاقی است که هنگام قلقلک دادن خودتان رخ می دهد.

محققان در «کالج دانشگاهی لندن» این موضوع را به وسیله اسکن مغز افراد طی زمانی که کف دست شان توسط آزمونگران و خودشان لمس می شد، بررسی کردند. اسکن های مغز نشان داد وقتی که لمس توسط عاملی خارجی حادث شد، سیستم حسی مغز (درگیر پردازش لمس) و بخش قدامی مغز (درگیر پردازش لذت) بسیار قوی تر از زمانیکه لمس توسط خود افراد حادث می شود، واکنش نشان می دهند.

در این مورد، مغز از اطلاعات حرکات انگشت و بازوها و اطلاعات دیداری برای پیش بینی کردن لمس استفاده می کند.

بنابراین، شما نمی توانید خودتان را قلقلک دهید چرا که هیچ عامل غافلگیر کننده ایی وجود ندارد.

__________________________________________________________________________________

 

 

            کد بازاریابی (تخفیف) : 486 420  

 

 

جمعه 13/12/1389 - 15:38
آلبوم تصاویر

 

 

__________________________________________________________________________________

 

 

            کد بازاریابی (تخفیف) : 486 420  

 

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 23:17
آلبوم تصاویر

 

 

__________________________________________________________________________________

 

 

            کد بازاریابی (تخفیف) : 486 420  

 

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 16:40
اخبار

آخرین نیوز: یک شرکت هلندی کفشی را عرضه کرده است که پس از استفاده می تواند در باغچه کاشته شود و جوانه بزند.

  به گزارش مهر، یک شرکت هلندی به نام Oat نوعی کفش کتانی را عرضه کرده است که کاملا تجدیدپذیر زیستی است.

درحقیقت، ویژگی این کفش عجیب در این است که به جای دور انداخته شدن می تواند در باغچه کاشته شود و همانند یک گیاه رشد کند.

این کفش که ظرف چند هفته آینده بر روی سایت این شرکت برای فروش عرضه می شود سبزترین و تجدیدپذیر ترین کفش دنیا است.
محققان این شرکت برای اختراع این کفش قابل جوانه زدن دو سال تحقیق کردند. این کفش از چوپ پنبه، شاهدانه، کتان زیستی، پلاستیک تجدیدپذیر و سفیدکننده های غیر کلرات ساخته شده است.

براساس گزارش آنسا، این کفش که برنده جایزه زیستی ترین محصول "هفته مد آمستردام" شد به محض اینکه در خاک قرار بگیرد کاملا تجزیه می شود و دانه هایی که داخل زبانه بالایی آن قرار گرفته اند شروع به جوانه زدن کرده و یک گیاه واقعی را به وجود می آورند.

 

 

__________________________________________________________________________________

 

 

            کد بازاریابی (تخفیف) : 486 420  

 

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 16:35
آلبوم تصاویر

 

 

__________________________________________________________________________________

 

 

            کد بازاریابی (تخفیف) : 486 420  

 

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 16:30
آلبوم تصاویر

 

 

__________________________________________________________________________________

 

 

            کد بازاریابی (تخفیف) : 486 420  

 

 

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 13:37
داستان و حکایت

موشی در خانه تله موش دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبرداد همه گفتند:

 

تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.

 

ماری در تله افتاد و زن خانه را گزید.

 

از مرغ برایش سوپ درست کردند.

 

گوسفند را برای عیادت­ کنندگان سر بریدند.

 

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند و

 

تمام این مدت موش درسوراخ دیوار می­نگریست و می­گریست.

  ____________________________________________________________________________

کد بازاریابی(تخفیف): 420486   

  

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 13:7
آلبوم تصاویر

 

 

 

________________________________________________________________________________

کد بازاریابی(تخفیف): 420486   

  

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 12:52
شعر و قطعات ادبی

من به مدرسه می‌رفتم تا درس بخوانم ...

تو به مدرسه می‌رفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی ...

او هم به مدرسه می‌رفت اما نمی‌دانست چرا؟ ...

 

 من پول تو جیبی‌ام را هفتگی از پدرم می‌گرفتم ...
تو پول تو جیبی نمی‌گرفتی همیشه پول در خانه شما دم دست بود ...
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس می‌فروخت!
 
معلم گفته بود انشا بنویسید و موضوع این بود: علم بهتر است یا ثروت؟
من نوشته بودم علم بهتر است. مادرم می‌گفت با علم می‌توان به ثروت رسید.
تو نوشته بودی علم بهتر است. شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی‌نیازی.
او اما انشاء ننوشته بود برگه او سفید بود. خودکارش روز قبل تمام شده بود...
 
معلم آن روز او را تنبیه کرد. بقیه بچه‌ها به او خندیدند. آن روز او برای تمام نداشته‌هایش گریه کرد.
هیچکس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد. خوب معلم نمی‌دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته. شاید معلم هم نمی‌دانست ثروت و علم گاهی به هم گره می‌خورند، گاهی نمی‌شود بی‌ثروت از علم چیزی نوشت ...
من در خانه‌ای بزرگ می‌شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین‌الدوله می‌آمد.
تو در خانه‌ای بزرگ می‌شدی که شب‌ها در آن بوی دسته گل‌هایی می‌پیچید که پدرت برای مادرت می‌خرید ...
او اما در خانه‌ای بزرگ میشد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می‌داد که پدرش می‌کشید.
 
سال‌های آخر دبیرستان بود باید آماده می‌شدیم برای ساختن آینده.
من باید بیشتر درس می‌خواندم. دنبال کلاس‌های تقویتی بودم ...
تو تحصیل در دانشگاه‌های خارج از کشور برایت آینده بهتری را رقم میزد ...
او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می‌گشت ...
 
روزنامه چاپ شده بود هر کس دنبال چیزی در روزنامه می‌گشت؛
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه قبولی‌های کنکور جستجو کنم ...
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی...
او اما نامش در روزنامه بود؛ روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود!!!
 
من آن روز خوشحال‌تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی، کسی را کشته است.
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس‌های روزنامه آن را به به کناری انداختی.
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه ... برای اولین بار بود در زندگی‌اش که این همه به او توجه شده بود!!!
 
چند سال گذشت وقت گرفتن نتایج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی‌ام بودم.
تو می‌خواستی با مدرک پزشکی‌ات برگردی همان آرزوی دیرینه پدرت.
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود.
 
وقت قضاوت بود، جامعه ما همیشه قضاوت می‌کند ...
من خوشحال بودم که که مرا تحسین می‌کنند.
تو به خود می‌بالیدی که جامعه‌ات به تو افتخار می‌کند.
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می‌کنند.
 
زندگی ادامه دارد، هیچ وقت پایان نمی‌گیرد ...
من موفقم: من می‌گویم نتیجه تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی: تو می‌گویی نتیجه پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است: مردم گفتند مقصر خودش بود!!!
 
من، تو، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم.
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم.
اما من و تو اگر به جای او بودیم آخر داستان چگونه بود...؟!!
قطعاً خاک و کود لازم است تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نه خاک است و نه کود ....

 

__________________________________________________________________________________

کد بازاریابی(تخفیف): 420486   

  

 

دوشنبه 9/12/1389 - 23:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته