• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 269
تعداد نظرات : 379
زمان آخرین مطلب : 4405روز قبل
شعر و قطعات ادبی
 
 
 
ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟

شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین

بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

در این فراق تا که ببینی چه می کشیم

بگذار چشمهای خودت را به جای ما

موعود خانواده کی از راه می رسی

کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟

کی می شود بیایی واز پشت ابرها

خورشید های تازه بیاری برای ما

آقا اگر نیایی و بالی نیاوری

از دست میرود سفر کربلای ما...

جمعه 9/11/1388 - 11:10
دانستنی های علمی
ای چشمه عدالت، طولانی بودن انتظارت ما را به خطا کشانده است، دیگر عصر جمعه دلها نمی گیرد، چشمها نگاهشان را به رایگان می فروشند. بازار معامله پا یا پای قلبهای سکه ای در برابر قلبهای سپیده بسیار داغ است .

چقدر مردم بر گردنشان قلبهای سکه ای آویزان کرده اند؟ ای کاش می دانستم در کدامین سرزمین قرار داری:

" لیت شعری، این استقرت بک النوی، بل ای ارض تقلک او ثری".


جمعه 9/11/1388 - 11:7
شعر و قطعات ادبی
 

بازآ که دل هنوز به یاد تو دلبر است

جان از دریچه نظرم چشم بر در است

بازآ دگر که سایه دیوار انتظار

سوزنده تر ز تابش خورشید محشر است

بازآ که باز مردم چشمم ز درد هجر

در موج خیز اشک چو کشتی شناور است

بازآ که از فراق تو ای غایب از نظر

دامن ز خون دیده چو دریای گوهر است

ای صبح مهر بخش دل از مشرق امید

بنمای رخ که طالعم از شب سیه تر است

زد نقش مهر روی تو بر دل چنان که اشک

آئینه دار چهره ات ای ماه منظر است

ای رفته از برابر یاران" مشفقت"

رویت به هر چه می نگرم در برابر است

"مشفق کاشانی"


جمعه 9/11/1388 - 10:59
دانستنی های علمی

 

 وقتی به این می اندیشم که خدا مرا به عشق تو آفرید تا سربازت شوم و همراهی ات کنم، آنگاه مرا اشرف مخلوقات نامید، شرمی عجیب سراسر وجودم را فرا می گیرد، بی اختیار سر به زیر می افکنم و فکر می کنم.

سالها و سالهاست که دوری و دوستی شما چنان بی تابم کرده که برای دیدنت لحظه شماری می کنم، ثانیه ها می گذرد و من منتظر رسیدن خبری از شما هستم و از دوری تان اشک فراق می ریزم ...

موعودا بیا! و دستان ما را بگیر و تا عرش خدا بالا بر. صوت خویش را آشکار کن تا به مناجات تو بیدلان بسوزند و انتظار به سرآید .

بی تو لبها به خنده مباد و نرگس چشمان بی تو گریان باد.

ای واصل زمین و آسمان!

ای وارث آدم تا خاتم!

ای آخرین برهان روشن!

بی تو دلتنگی ما را پایان نیست. بی تو گذر زمان را توان دیدن نیست. بی تو عشق را نگاه باور نیست. شمع در فراغت اشکریز است و گل برگ ریز و ما در عجبیم که با وجود این حزن و اندوه ، زندگی همچنان در چرخش است!!!!

بگذار برایت بگرییم. بگذار بر دلتنگی مان ندبه کنیم. بگذار با پرندگان ناله زنیم و بگذار چون آسمان ابری شویم. می خواهیم بار دیگر با تو عهد بندیم اما نشکنیم. می خواهیم با تو بمانیم اما نه تا ساحل که تا دریا.

آفتابا! از چه در پرده غیبت ، رخ برگرفتی ! این حجاب را کدام دست زمان کنار خواهد زد.

بیا ای یوسف زهرائی، بیا و خوابهای خوب را تعبیر کن و با دستان پر مهرت، قطرات اشک را از گونه زمان بزدا.

بیا که مشتاقانه منتظریم پرچم نصرتت را بر هر کوی و برزن نظاره کنیم و سجده شکر به جا آوریم پس بیا ....

زودتر بیا که ما منتظریم.

 




 

جمعه 9/11/1388 - 10:54
دانستنی های علمی
سید و مولای ما!!

آسمان دلم بارانی سفر طولانی ات شده و چقدر این باران زیباست، هر قطره اش بوی تو را می دهد، بوی خوش عطر محمدی(ص)، گل یاس و گل نرگس

دلبرا! چمن چمن نرگسان بر آستانت خیمه زده اند و در اشتیاق جمعه موعود گریبان می درند. نسیم نسیم در پی تو می وزند تا یک پیچک موی تو را بنوازند. عندلیب عندلیب نغمه کنان بال می سایند که واژه ای از اشعار تو را بربایند .

یارا! دستانمان را می گشاییم تا به شبنم پیشانی تو وضو سازیم و سر می ساییم بر عبادت تا به غبارش سجده کنیم .

ای سبزتر از برگ بهشت خوشبوتر از عطر سرشت! رقیبانت را در خاکستر توبه دفن کردیم تا فقط با تو دلدادگی کنیم .


جمعه 9/11/1388 - 10:47
دانستنی های علمی

مولا جان!! ای رفیع تر از مسند عشق!

بر ما ببخش قصورمان را که قاصریم و

دعا کن بر هدایتمان که گمراهیم و

مران ما را که دور شدگان درگه 

نامحرمانیم .

نگارا! تو را دوست می داریم و

قسم به قلب الاهیتان که این بار دروغ نمی گوییم،

و هجر شما بر ما گران آمده .

ای معشوق ما که در عشقبازی ممتازی و در محبت استادی. ای آیینه کمال خلقت و ای زیباترین مصداق حضور خدا، اعجاز کن. ای معروف خدا! از احرام انتظار خارج شو و اعتکاف هجران را بشکن. روزه غربت را افطار کن و نقوس مردگان را زندگی بخش

جمعه 9/11/1388 - 10:43
دانستنی های علمی

فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست؛

دوست داشتن امری لحظه ایست ولی داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است....

(دکتر شریعتی)

جمعه 9/11/1388 - 10:31
شعر و قطعات ادبی

 

آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شكست
حق با سكوت بود، صدا در گلو شكست

دیگر دلم هوای سرودن نمی‌كند
تنها بهانه‌ی دل ما در گلو شكست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه‌های عقده‌گشا در گلو شكست

ای داد، كس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های‌های عزا در گلو شكست

آن روزهای خوب كه دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره‌ها در گلو شكست

"بادا" مباد گشت و "مبادا" ‌به باد رفت
"آیا" ز یاد رفت و "چرا" در گلو شكست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شكست

تا آمدم كه با تو خداحافظی كنم
بغضم امان نداد و خدا..... در گلو شكست

 

پنج شنبه 8/11/1388 - 18:57
شعر و قطعات ادبی

من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

پنج شنبه 8/11/1388 - 18:48
شعر و قطعات ادبی

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

 

 

پنج شنبه 8/11/1388 - 18:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته