• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 459
تعداد نظرات : 265
زمان آخرین مطلب : 4713روز قبل
سخنان ماندگار
پنج شنبه 27/8/1389 - 8:52
اخلاق

نکات اخلاقی زیر از کتاب “تازیانه سلوک” انتخاب شده است که سلسله دستور العمل های اخلاقی است:

با خلق خدا مهربان باش. از سخنان ناهنجار گرچه به مزاح باشد بر حذر باش. خلاف مگو گرچه به مطایبت باشد. از قسم خوردن هم اگر چه به راست، احتراز کن. چه ایستاده ای دست افتاده گیر و تا می توانی نماز را در اول وقت به جای آر.

انسان بیدار همواره کشیک نفس می کشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را می پاید و دار هستی را کارخانه ای بزرگ می یابد که با عمّال بیشمار ” و ما یعلم جنود ربک الا هو” دست هم گرفته در کارند تا انسان بسازند و از عالمی تحویل به عالم دیگر دهند و می گوید که مروت نباشد که کفران شود و جبران نشود.

از شاه اولیا امیرالمومنین علی (ع) سوال کردند که وجود چیست؟ گفت:
به غیر وجود چیست؟

اما در باب شیوه پسندیده سکوت، حق است که :

هر که را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند

هر که خاموش شد گویا شد. هر که چشم سر بست بینا شد. هر که مراقب است سرور است. چه این که کلید نیکبختی در مشت اوست و نگین پیروزی در انگشت او.

پنج شنبه 27/8/1389 - 8:47
سخنان ماندگار

امام علی(ع) فرمودند: 

هر گاه خواستی بدانی چقدر نزد خدا ارزش داری ببین

درهنگام  گناه چقدر خدا برایت ارزش دارد .

پنج شنبه 27/8/1389 - 8:44
مهدویت

از امام غایب چگونه استفاده مى شود؟
در این گفتار به یكى از شایع ترین پرسش ها در مورد حضرت ولى عصر – عجل الله تعالى فرجه الشریف – پاسخ خواهیم گفت ، و آن این كه :
در زمان غیبت كه دست مردم از دامن آن حضرت كوتاه است و آن جمال الهى از دیدگان ما ناپدید است نحوه استفاده ما از آن حضرت ، چگونه است ؟ خوشبختانه این پرسش در روایات متعددى مطرح شده است و پاسخ آن از پیشوایان دین رسیده است كه ما در زیر چند نمونه از آن اشاره مى كنیم :
1- جابر بن عبدالله انصارى ، از پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسید: آیا شیعه در زمان غیبت از فیوضات قائم آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) بر خوردار مى شوند؟ فرمود اى والذى بعثنى بالنبوه ، انهم لیستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فى غیبته ، كانتفاع الناس بالشمس و ان تجللها سحاب :
((آرى ، قسم به پروردگارى كه مرا به پیامبرى برانگیخت ، از وى نفع مى برند و از نور ولایتش كسب نور مى كنند، همچنان كه از خورشید استفاده مى كنند هنگامى كه در پشت ابرها قرار بگیرد)).(1)آنگاه خطاب به جابر فرمود:
یا جابر! هذا من مكنون سر الله و مخزون علمه ، فاكتمه الا عن اهله :
((اى جابر! این از گنجیه هاى اسرار الهى و از رازهاى دانش پروردگار است ، آن را مكتوم بدار، مگر از اهلش )).(2)

2- از پیشواى چهارم شیعه ، حضرت امام سجاد (علیه السلام ) پرسیدند: شیعیان در زمان غیبت از وجود حضرت ولى عصر – عجل الله تعالى فرجه الشریف – چگونه استفاده مى كنند هنگامى كه در پشت ابرها پنهان گردد)).(3)

3- ششمین پیشواى شیعه فرمود: از روزى كه خداوند متعال حضرت آدم را آفرید تا روز رستاخیز زمین خالى از حجت نبوده و نخواهد بود. یا حجت ظاهر و روشن و یا غایب و پنهان .
راوى پرسید از امام غایب چگونه استفاده مى شود؟ فرمود:
كما ینتفعون بالشمس اذا سترها السحاب :
((آن چنان كه از خورشید استفاده مى شود هنگامى كه در پشت ابر قرار گیرد)).(4)

4- در توقیع مباركى كه از ناحیه مقدسه ، به توسط دومین نائب خاص : ((محمد بن عثمان )) به اسحاق بن یعقوب صادر شده است ، چنین مى نگارد:
و اما وجه الانتفاع [بى ] فى غیبتى ، فكا الانتفاع بالشمس اذا غیبتها عن الابصار السحاب :
((اما چگونگى استفاده مردم از من ، بسان استفاده آنهاست از خورشید هنگامى كه در پشت ابر پنهان شود)).(5)
خورشید فروزان در پشت ابرهاى تار
در پاسخ چهار تن از پیشوایان دین ، خواندیم كه همگى تصریح مى كنند بر این كه :
در زمان غیبت از فیوضات ناپیدا كرانه ناموس دهر امام عصر – عجل الله تعالى فرجه الشریف – همگان برخودار هستند، بسان استفاده آنان از خورشید، هنگامى كه در پشت ابر قرار گیرد.
و لكن هزار نكته باریكتر از مو اینجاست كه چرا امام زمان (علیه السلام ) در زمان غیبت به خورشید پنهان در پشت ابر تشبیه شده است ؟
براى روشن شدن نكات لطیف ناچاریم موقعیت امام را در جهان هستى و نقش خورشید را در منظومه شمسى مورد بحث و بررسى قرار دهیم ، و آن نیازمند مقدمه زیر است !

هسته مركزى جهان هستى
مشیت الهى بر این جارى شده كه در میان هر مجموعه اى از جهان هستى مركز و محورى قرار دهد كه آن مجموعه به گرد آن محور بچرخد و هستى آن مجموعه در پرتو همان هسته مركزى ثابت و استوار باشد. این قانون تمام موجودات جهان آفرینش را فرا مى گیرد. ((اتم )) كه ریزترین موجودات جهان است و ((كهكشان )) كه بزرگترین موجود جهان شناخته مى شود، از این قانون مستثنى نیستند.
براى مطالعه در مورد اتمها، كافیست كه مشتى خاك یا جرعه اى آب را در نظر بگیرید و با نیروى علم در درون آن به مطالعه بپردازید.
فى المثل یك قطره آب را در نظر مى گیریم و اجزاء آن را تجزیه و تحلیل مى كنیم ، یك قطره آب از 000/000/1 مولكول (ریزترین جزء یك جسم مركب ) تشكیل یافته است ، و مى دانیم كه هر مولكول آب از یك اتم اكسیژن و دو اتم ئیدروژن تركیب شده است (H2o) از این رهگذر معلوم مى شود كه در هر قطره آب 000/000/3 اتم (ریزترین جزء یك عنصر ساده ) وجود دارد.
هر یك از اتمهاى گوناگون از دو قسمت متمایز تشكیل شده اند:
1- الكترونها، یا گرده هایى كه به دور هسته مركزى در حركتند و داراى بار الكتریكى منفى هستند.
2- هسته مركزى ، شامل پروتونها با بار الكتریكى مثبت و نوترونها كه از نظر بار الكتریكى خنثى هستند و پوزتیرونها و هیپرونها و مزونها، و ذرات دیگرى كه تا كنون بیش از 30 نوع آن كشف شده است .
مى دانیم كهم دو بار الكتریكى كه یكى مثبت و دیگرى منفى باشد همدیگر را به سوى خود جذب مى كنند. روى این حساب باید در هر اتمى پروتونها، الكترونها را جذب كنند و در آغوش یكدیگر قرار گیرند. نظر به اینكه پروتونها بزرگترین قسمت تشكیل دهنده ((اتم )) هستند و بیش از 1000/999 وزن اتم را تشكیل مى دهند. و در حدود 1836 بار بزرگتر از الكترونها مى باشند، و جاذبه یك جسم ، تناسب مستقیم با وزن آن دارد. بدیهى است كه پروتونها، الكترونها را به سوى خود جذب خواهند كرد و بدین طریق الكترونها به روى پروتونها خواهد ریخت ، و انفجار اتمى پیش خواهد آمد و چون این موضوع با یك فعل و انفعال زنجیره اى در تمام اتمهاى جهان روى خواهد داد، در نتیجه با انفجار میلیاردها اتم ، دنیا به خاك و خون كشیده خواهد شد و جهان هستى دیار نیستى را در پیش خواهد گرفت .
آنچه از بروز چنین حادثه مرگبارى جلوگیرى مى كند تدبیر خداوند حكیم است كه در برابر این جاذبه شدیدى كه در اجزاء تشكیل دهنده اتم هست ، یك نیروى گریز از مركز بسیار نیرومندى هم به الكترونها داده ، تا در اثر حركت دورانى بسیار سریعى كه به دور هسته مركزى خود (پروتونها) دارند با سرعت سر سام آورى از مركز خود دور نشوند و در پرتو تعادل این دو نیرو (جاذبه و دافه ) الكترونها با نظم شگفت انگیزى گردش خود را در مدارات تعیین شده دنبال كنند و اتمهاى جهان به هستى خود ادامه دهند.
بدیهى است كه اگر میزان جاذبه پروتونها كمى بیش از نیروى دافعه (گریز از مركز) الكترونها بود، الكترونها به سوى هسته مركزى خود كشیده مى شدند و در دوران خود انفجار اتمى به بار آورده ، هستى خود را به باد مى دادند، و اگر نیروى گریز از مركز الكترونها كمى بیش از میزان جاذبه پروتونها بود، الكترونها مغناطیسى آنها فرار كرده ، به درون اتمهاى مجاور وارد مى شدند، و با ایجاد انفجار اتمى بسیار نیرومندى ، جهانى را به خاك و خون مى كشیدند.
روى این بیان نقش هسته مركزى اتم در جلوگیرى از انفجار اتمى به خوبى روشن مى شود، زیرا انفجار اتمهاى موجود در یك لیوان آب براى نابودى جهان كافیست . و تنها چیزى كه از آن جلوگیرى مى كند، تعادل جاذبه و دافعه ذرات اتمى مولكولهاى آن است .

هسته مركزى منظومه شمسى
اینك قدمى فراتر نهاده ، سیر كوتاهى در منظومه شمسى خود به عمل آوریم .
در یك منظومه شمسى ما، طبق هئیت جدید، خورشید در مركز آن قرار گرفته و كرات دیگر (به ترتیب عطارد، زهره ، زمین ، مریخ ، مشترى ، زحل ، اورانوس ، نپتون و پلوتون ) در فواصل معین و در مدارهاى منظمى به دور آن مى گردند.
در منظومه نیز به طورى كه توضیح خواهیم داد، عامل بقاى آن تعادل جاذبه و دافعه مى باشد و بس .
دیگر منظومه هاى كهكشان ما كه بالغ بر 000/30 مى باشند، از این قانون مستثنى نیستند، و اگر گامى فراتر نهاده نظرى به سایر كهكشانها بیاندازیم مشاهده خواهیم كرد كه شالوده تمام كهكشانها كه بیش از 200 میلیارد آن تا كنون كشف شده ، براساس همان قانون استوار است . ولى نظر به این كه اطلاعات ما در مورد كهكشان خود بیش از كهكشانهاى دیگر، و در زمینه منظومه خود بیش از دیگر منظومه ها مى باشد، به نقش خورشید در منظومه خود مى پردازیم :
مطابق هئیت جدید تمام كرات این منظومه با نیروى مرموزى به نام ((گریز از مركز)) با سرعت سرسام آورى از مركز خود (خورشید) دور مى شوند و خورشید كه در وسط منظومه قرار داد با نیروى عظیم و با سرعت شگرفى معادل سرعت گریز آنها، آنها را به سوى خود جذب مى كند و تعادل همین دو نیرو (جاذبه و دافعه ) توده كرات منظومه را در مدار خود با فاصله ثابتى در اطراف خورشید به گردش مى آورد.
فى المثل كره خاكى ما با 5955 میلیارد تن وزن در حدود 4000 میلیون سال است كه با سرعت سرسام آورى (200/106 كیلومتر در ساعت ) به دور هسته مركزى خود (خورشید) مى گردد.
در اثراین حركت سریع ، نیروى گریز از مركز بسیار نیرومندى هر لحظه كره خاكى ما را از مركز خود دور مى كند، و در مقابل ، خورشید با جاذبه نیرومند خود، آن را به سوى خود جذب مى كند، تعادل این دو نیرو، زمین را در مدار منظم خود به گردش ‍ مى آورد.
البته زمین خورشید را به سوى خود جذب مى كند. ولى چون جاذبه یك جسم با وزن آن تناسب مستقیم دارد. جاذبه زمین نمى تواند در خورشید اثر بگذارد، روى این حساب چون در فاصله متساوى ، مقدار جاذبه متناسب با جرم جسم جذب كننده است . پس ‍ خورشید كه 3 میلیون و 330 هزار مرتبه از زمین سنگین تر است ، جاذبه آن نیز به همان اندازه بیشتر است . آن مقدار نیروئى كه در اثر جاذبه خورشید به كره ما وارد مى شود، دقیقا معادل است با نیروى دافعه اى كه زمین در اثر حركت دورانى خود كسب مى كند. تعادل این دو نیرو، زمین را در مدار معین خود به گردش مى آورد و بقاى هستى آن را تضمین مى كند، زیرا اگر میزان جاذبه خورشید كمى بیشتر از نیروى گریز از مركز زمین بود، زمین در یك لحظه ، به سوى خورشید كشیده مى شد و به مجرد برخورد با سطح خورشید متلاشى شده با همه ساكنانش رهسپار دیار نیستى مى گردید. و اگر نیروى گریز از مركز زمین كمى بیش از میزان جاذبه خورشید بود، زمین با شكستن جاذبه خورشید و فرار از حوزه مغناطیسى آن در فضاى بیكران پخش و متلاشى مى شد و هستى خود را از دست مى داد.
پس اگر یك لحظه جاذبه خورشید قطع شود، و زمین و دیگر كرات منظومه ، هستى خود را از دست داده ، و محو و نابود خواهند شد. زیرا براساس هیئت جدید تنها عامل بقاى كرات همان جاذبه خورشید و تعادل آن با نیروى گریز از مركز آنهاست .
از این رو موقعیت خورشید در منظومه ما روشن مى شود و معلوم مى گردد. كه اگر یك لحظه جاذبه آن به كرات منظومه نرسد، همه آنها محكوم به فنا و نابودى شده و راه دیار نیستى را در پیش خواهند گرفت .

جان جهان
در مقدمه بالا موقعیت خورشید به طور فشرده ، تجزیه و تحلیل گردید و ضمنا معلوم شد كه قانون خلقت و ناموس طبیعت براساس ‍ هسته مركزى استوار است ، و در میان هر هسته از موجودات جهان محور و هسته اى وجود دارد كه عامل بقاى آن مجموعه از موجودات مى باشد، و به ((هسته مركزى )) موسوم است . اینك ببینم جهان انسانها كه شریفترین و گرامى ترین موجود جهان هستى است ، به دور كدام محور مى چرخد و در پرتو كدام هسته مركزى به زندگى خود ادامه مى دهند؟
بدیهى است كه قلب عالم امكان و هسته مركزى جهان هستى وجود مقدس امام زمان – عجل الله تعالى فرجه الشریف – مى باشد. از اینجا نكته تشبیه امام زمان (علیه السلام ) به خورشید فروزان در زبان اخبار روشن مى شود. زیرا كه امام زمان (علیه السلام ) بسان آفتاب جهان تاب رمز بقاى جهان انسانیت و جهان انسانها به دور آن محور مى چرخد.
و اگر یك لحظه پیوند انسانها از آن ((هسته مركزى )) قطع شود، همگى محكوم به فنا و سقوط در دره هلاكت مى باشند. و تعبیر پیشوایان دین به همین معنى ناظر است ، آنجا كه مى فرماید: لولا الحجه لساخت الارض باهلها: ((اگر لحظه اى حجت خدا در روى زمین نباشد زمین ساكنان خود را در كام خود فرو مى برد)).
این حقیقت در احادیث فراوانى از رسول گرامى اسلام و پیشوایان معصوم (علیه السلام ) در مقام تبیین نقش حجج الهى در نگهدارى نظام هستى به ما رسیده است كه به چند نمونه آن اشاره مى كنیم :
1- رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) خطاب به امیرمؤ منان (علیه السلام ) فرمود:
انى واحد عشر من ولدى و انت یا على زر الارض – اءعنى اوتادها و جبالها – بنا اوتد الله الارض ان تسیخ باهلها، فاذا ذهب الاثناعشر من ولدى ساخت الارض باهلها و لم ینظروا:
((و من یازده تن از فرزندانم و تو اى على ! لنگرهاى زمین هستیم ، خداوند به وسیله ما زمین را استوار كرده كه ساكنانش را در دل خود فرو نبرد، هنگامى كه دوازده فرزندم از روى زمین بروند، زمین ساكنانش را در دل خود فرو مى برد و به آنها مهلت داده نمى شود)).(6)
این حدیث با اندك تغییرى در صدر آن ، در منابع فراوانى از رسول اكرم (صلى الله علیه و آله ) روایت شده است .(7)
2- و در حدیث دیگرى فرمود:
لن یزال هذا الدین قائما الى اثناعشر من قریش ، فاذا مضوا ساخت الارض باهلها:
((تا پایان [امامت ] دوازده تن از قریش ، این دین پا برجاست . هنگامى كه آنها رخت بربندند، زمین ساكنانش را در كام خود فرو برد)).(8)
3- و در خطبه اى كه در آخرین روزهاى عمر خود ایراد كرد فرمود:
معاشر الناس كانى ادعى فاجیب ، و انى تارك فیكم الثقلین : كتاب الله و عترنى اهل بیتى ، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا، فتعلموا منهم و لا تعلموهم ، فانهم اعلم منكم ، لاتخلو الارض منهم ، ولو خلت اذا لساخت باهلها:
((اى توده هاى مردم ! گویى نزدیك است كه فراخوانده شوم و دعوت حق را لبیك گویم . من در میان شما دو امانت گرانبها نهادم : كتاب خدا و عترت خود اهلبیتم را. اگر به آن دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد. از آنها فرا گیرید و در صدد تعلیم آنها نباشید كه آنها از شما داناترند. روى زمین از آنها خالى نمى ماند، و اگر خالى بماند اهل خود را در كام خود فرو برد)).(9)
4- پس از نزول آیه شریفه انما انت منذر و لكل قوم هاد: ((تو بیم دهنده اى و براى هر قومى هدایتگرى هست )).(10) رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمود:
((آن بیم دهنده من هستم ، آیا مى دانید كه هدایتگر كیست ؟)).
عرضه داشتند: ((نه یا رسول الله )).
به امیر مؤ منان (علیه السلام ) اشاره فرمودند و بخشى از فضائل امیر مؤ منان و اهلبیت عصمت و طهارت را باز گو كردند و در پایان فرمودند:
هو الامام ، ابو الائمه الزهر:
((او امام است و پدر امامان نور فشان )).
پرسیدند: یا رسول الله امامان بعد از شما چند نفر هستند؟ فرمود:
اثناعشر عدد نقباء بنى اسرائیل ، و منا مهدى هذه الامه ، یملا الله به الارض قسطا و عدلا كما ملثت جورا و ظلما، لایخلو الارض ‍ منهم الا ساخت باءهلها:
دوازده تن به تعداد نقباء بنى اسرائیل مى باشند. مهدى امت نیز از ماست . خداوند به وسیله او زمین را پر از عدل و داد مى كند، به طورى كه پر از جور و ستم شده است . زمین از آنها خالى نخواهد شد، مگر این كه اهل خود را در كام خود فرو برد)).(11)
5- امام زین العابدین (علیه السلام ) در یك روایت طولانى از نقش امامان در رخدادهاى جهان به تفصیل سخن گفته ، در فرازى از آن مى فرماید:
و بنا یمسك الارض ان تمید باهلها، و بنا ینزل الغیث ، و بنا ینشر الرحمه و یخرج بركات الارض ، و لولا ما فى الارض منا لساخت باءهلها:
((خداوند به وسیله ما نمى گذارد كه زمین اهل خود را پریشان سازد، و به وسیله ما باران مى فرستد، و به وسیله ما رحمتش را مى گستراند، و به وسیله ما بركات زمین را خارج مى سازد، و اگر نبود امامى از ما در روى زمین ، زمین اهل خود را در كام خود فرو مى برد)).(12)
6- امام باقر (علیه السلام ) در همین رابطه فرمود:
لو ان الامام رفع من الارض ساعه لماجت باهلها، كما یموج البحر باهله :
((اگر یك ساعت امام از روى زمین برداشته شود، زمین ساكنانش را در نوردد، آن چنانكه دریا – به هنگام طوفان – ساكنانش را در مى نوردد)).(13)
این حدیث با اندك اختلافى در تعبیر به سند دیگرى نیز از امام باقر (علیه السلام ) روایت شده است .(14)
7- پیشواى پنجم شیعیان در حدیث دیگرى فرمود:
لو بقیت الارض یوما بلا امام منا لساخت باهلها:
((اگر یك روز امامى از ما در روى زمین نباشد، زمین اهل خود را در كام خود فرو برد)).(15)
8- امام صادق (علیه السلام ) در همین رابطه مى فرماید:
و لولا من على الارض من حجج الله ، لنفضت الارض ما فیها و القت ما علیها، ان الارض لاتخلو ساعه من الحجه :
((اگر آن حجتهاى پروردگار در روى زمین نبودند، زمین هر چه در درون دارد بیرون مى ریخت ، و آنچه بر فراز خود دارد دور مى انداخت ، زمین حتى یك ساعت از حجت خدا خالى نمى شود)).(16)
9- ابوحمزه ثمالى به خدمت امام صادق (علیه السلام ) عرض كرد:
((آیا ممكن است كه روى زمین خالى از حجت باشد؟)).
امام صادق (علیه السلام ) فرمود:
لو بقیت الارض بغیر امام لساخت :
((اگر زمین خالى از امام بماند فرو ریزد)).(17)
10- و در نقلى دیگر فرمود:
لوبقیت الارض بغیر امام ساعه لساخت :
((اگر یك ساعت روى زمین خالى از امام بماند فرو ریزد)).(18)
11- امام صادق (علیه السلام ) در فرازى از یك حدیث طولانى در همین رابطه فرمود:
و لو خلت الارض ساعه واحده من حجه لله لساخت باهلها:
((اگر زمین یك ساعت از حجت خدا خالى باشد اهل خود را در كام خود فرو مى برد))(19)
12- به خدمت امام رضا (علیه السلام ) عرض شد:
((آیا ممكن است روى زمین خالى از حجت بماند؟)) فرمود: ((نه )).
راوى گفت : از امام صادق (علیه السلام ) براى ما روایت شده كه فرمود: ((زمین خالى از حجت نمى ماند، مگر این كه خداوند بر اهل زمین غضب فرماید)).
امام هشتم فرمود:
لا تبقى اذا لساخت :
((خالى نمى ماند وگرنه فرو مى ریزد)).(20)
13- در حدیث دیگرى از امام رضا (علیه السلام ) پرسیده اند:
((آیا ممكن است كه زمین باشد و امامى بر فراز آن نباشد؟)).
امام (علیه السلام ) فرمود:
لا، اذا لساخت باهلها:
((نه ، زیرا در آن صورت اهل خود را در كام خود فرو برد)).(21)
14- امام رضا (علیه السلام ) در فرازى از یك حدیث طولانى در همین رابطه فرمود:
لو خلت یوما بغیر حجه لماجت باهلها، كما یموج البحر با هله :
((اگر یك روز زمین خالى از حجت باشد، اهل خود را در نوردد، آن چنانكه دریا – به هنگام طوفان – اهل خود را درمى نوردد)).(22)
15- و در حدیث دیگرى در پاسخ پرسشى فرمود:
معاذ الله ، لاتبقى ساعه ، اذا لساخت )):
((به خدا پناه مى بریم ، حتى یك ساعت هم باقى نمى ماند، بلكه اهل خود را در كام خود فرو مى برد)).(23)
16- و در همین رابطه فرمود:
لو خلت الارض طرفه عین من حجه لساخت باهلها:
((اگر زمین به مقدار یك چشم بر هم نهادن خالى از حجت باشد، اهل خود را در كام خود فرو مى برد)).(24)
17- علامه مجلسى قدس سره در جلد ((السماء و العالم )) احادیثى را از كتاب ((تاریخ قم )) در مورد شرافت و جلالت قم نقل مى كند، در این میان دو حدیث از امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده كه در آنها نقش قم در زمان غیبت و نشر احادیث و علوم آل محمد (صلى الله علیه وآله ) از قم به همه اكناف جهان به تفصیل بیان شده ، در این دو حدیث تاءكید شده كه در زمان غیبت حضرت بقیه الله – ارواحنا فداه – شهر قم و ساكنان آن جایگزین حجت خدا مى شوند، سپس آمده است :
و لولا ذلك لساخت الارض باهلها:
((اگر چنینن نبود، زمین ساكنانش را در كام خود فرو مى برد)).(25)
18- و در فرازى از زیارتنامه امام حسین (علیه السلام ) خطاب به آن حضرت مى خوانیم :
و بكم یمسك الارض ان تسیخ باهلها:
((خداوند به وسیله شما زمین را نمى گذارد كه ساكنانش را در كام خود فروبرد)).(26)
پس اگر آفتاب عالمتاب ، مدتى در پشت ابرهاى تیره و تار پنهان شود نور و حرارت آن كاملا به انسانها و جانوران و گیاهان نرسد، باز هم یك اثر مهمش همواره عاید جهانیان هست و آن این كه در پرتو جاذبه آن ، تمام كرات منظومه به زندكى خود ادامه مى دهند و رهسپار دیار نیستى نمى شوند.
و اگر خورشید فروزان جهان انسانیت قائم آل محمد (علیه السلام ) مدتى در پشت پرده غیبت نهان شود، و آن دست نیرومند الهى در آستین غیبت فرو رود و دست انسانها از دامن پر فیضش كوتاه گردد. یك فیض بسیار عظیمش همواره شامل حال جهانیان مى باشد، و آن این كه در پرتو آن وجود مقدس ، جهان هستى به بقاى خود ادامه مى دهد و زمین ساكنانش را در كام خود فرو نمى برد. و آسمان بر سر انسانها فرو نمى ریزد. و خداوند متعال به بركت وجود او رشته فیوضاتش را از انسانها قطع نمى كند.
روى این بیان در زمان غیبت نیز جهان از وجود مقدس امام زمان (علیه السلام ) برخوردار است و در پرتو وجودش دیار نیستى را نمى پیمایند و به زندگى خود ادامه مى دهند. و از اینجا نكته تشبیه امام زمان (علیه السلام ) در زمان غیبت به خورشید نهان در پشت ابر روشن مى گردد.
علاوء بر این : ((امام چنان كه وظیفه راهنمائى ظاهرى را به عهده دارد، ولایت و رهبرى باطنى اعمال را نیز به عهده دارد و حیات معنوى مردم را تنظیم مى كند و حقایق اعمال را به سوى خدا سوق مى دهد)).(27)
در پرتو همین رابطه درونى و پیوند معنوى انسانها با امام است كه از جهان چهار پایان پا فراتر نهاد، در زمره انسانها قرار گرفته اند. و اگر یك لحظه این پیوند درونى قطع شود به عهد جاهلیت برگشته ، در زمره حیوانات قرار مى گیرند.
و حدیث معروف به همین مطالب اشاره مى كند، آنجا كه مى فرماید:
من مات و لم یعرف امام زمانه ، مات میته جاهلیه :
((هركس بمیرد و امام زمانش را نشناسد بر عهد جاهلیت مرده است )).(28)

 

پی نوشت ها :

1- كمال الدین : ج 1 ص 253 و بحارالانوار: ج 36 ص 250.
2- اعلام الورى : ص 375، كفایه الاءثر: ص 53 و ینابیع الموده : ج 3 ص 238 و 399.
3- نظریه الامامه : ص 413.
4- امالى صدوق : ص 157، كمال الدین : ج 1 ص 207، بحارالانوار: ج 52 ص 92، فرائد السمطین : ج 1 ص 46 و ینایبع الموده : ج 1 ص 76 و ج 3 و ص 361.
5- غیبت شیخ طوسى : ص 177، بحارالانوار: ج 53 ص 181، كمال الدین : ج 2 ص 485، احتجاج طبرسى : ص 471، اعلام الورى : ص 424، كشف الغمه : ج 3 ص 322، النوادر فیض كاشانى : ص 164، كلمه الامام المهدى : ص 225 و المختار من كلمات الامام المهدى : ج 1 ص 294.
6- غیبت شیخ طوسى : ص 139 و بحارالاءنوار: ج 36 ص 259.
7- اصول كافى : ج 1 ص 139، تقرب المعارف : ص 1755و اثبات الهداه : ج 1 ص 460.
8- اعلام الورى : ص 364 و بحار: ج 36 ص 267.
9- كفایه الاءثر: ص 163، بحار: ج 36 ص 238، مدینه البلاغه : ج 1 ص 170 و ینابیع الموده : ج 1 ص 74.
10- سوره رعد: آیه 7.
11- كفایه الاءثر: ص 89 و بحار: ج 3 ص 316.
12- فرائد السمطین : ج 1 ص 46، ینابیع الموده : ج 1 ص 75، ج 3 ص 360، امالى شیخ صدوق : ص 157 و كمال الدین : ج 1 ص 207.
13- كمال الدین : ج 1 ص 202 و بحار: ج 23 ص 34.
14- غیبت نعمانى : ص 139 و بصائر الدرجات : ص 508.
15- اصول كافى : ج 1 ص 179، كمال الدین : ج 1 ص 204 و بحار: ج 23 ص 37.
16- كمال الدین : ج 1 ص 202 و بحار: ج 23 ص 34.
17- اصول كافى : ج 1 ص 179، غیبت نعماتى : ص 138، علل الشرایع : ص 198 و بصائر الدرجات : ص 508.
18- غیبت شیخ طوسى : ص 132 و كمال الدین : ج 1 ص 201.
19- غیبت نعمانى : ص 141 و بحار: ج 551 ص 113.
20- اصول كافى : ج 1 ص 179، علل الشرایع : ص 198 و عیون الاءخبار: ص 212.
21- عیون الاءخبار: ص 212 و علل الشرایع : ص 198.
22- كمال الدین : ج 1 ص 202 و بحار الاءنوار: ج 23 ص 35.
23- همان مدرك .
24- علل الشرایع : ص 199 و عیون الاءخبار: ص 212.
25- بحار الاءنوار ج 60 ص 213.
26- بحار الاءنوار خ 101 ص 212.
27- شیعه در اسلام ، از علامه طباطبائى : ص 152
28- مسند احمد: ج 3 ص 446.- التاریخ الكبیر: ج 6 ص 445 ح 2943.- مسند ابى الحسن جوهرى : ج 2 ص 850 ج 5. – الاموال : ح 1 ص 82 (شناخت امام : ص 32).- كنز العمال : ج 6 ص 65 ح 14861.

پنج شنبه 27/8/1389 - 8:41
مهدویت

انتظار و آماده باش، “صبر” در برابر مشكلات و برخوردها و “ذكر” در برابر فتنه‏هاى غفلت زا و “بصیرت‏” در برابر “شبهات‏” مهاجم را فراهم مى‏آورد.”(39)

صبر

كسى كه براى مشكل، جایى را در نظر گرفته و آن را در طرح محاسبه كرده، غافل گیر نمى‏شود و صبرش را از دست نمى‏دهد. این، طبیعى است كه اهداف، به نسبت عظمت و اهمیت‏شان، مقدمات بخواهند و مشكلات داشته باشند، ولى این طبیعى نیست كه به خاطر این مشكلات، به جزع و فریاد و یا ذلت و ضعف روى بیاوریم، كه آدمى، با ترس‏ها، به قدرت رسیده و با عشق‏ها، كوه‏ها را بر دوش كشیده است.

آدمى، آموخته است كه چه گونه ترس و عشق رابه قدرت و عمل تبدیل كند و چه گونه براى مشكلات، راه حل هایى بیابد. و طبیعى است كه راه حل‏هاى دوره‏ى انتظار، از بحران‏هاى هجوم مشكلات بكاهند و صبر را مغلوب حوادث نسازند.(40) پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:

“طوبى للصابرین فى غیبته…”(41) ;

خوشا به حال صابران و شكیبایان دوران غیبت آن حضرت…

ذكر

همان طور كه مشكلات و مصایب و حوادث در میان هست، همینطور فتنه‏ها و جلوه‏ها و وسوسه‏ها و زینت‏ها هم در میان هست و ناچار، هر كدام از این فتنه‏ها و جلوه‏ها و وسوسه‏ها و زینت‏ها، دل را مى‏لرزاند و غفلت را مى‏پروراند.

در نتیجه، مردانى كه از دریاها گذشته بودند، در استكانى غرق مى‏شوند و با جرعه‏اى گلوگیر، از پاى مى‏افتد. آن چه باعث امن و رضایت مى‏شود و آن چه كه از غفلت‏ها و چنبره‏ى فتنه‏ها و جلوه‏ها و زینت‏ها و وسوسه‏ها مى‏رهاند، همین “ذكر” است كه از هجوم و وساوس و فتنه‏ها، پى به ارزش‏ها ببرى و به جاى “غفلت‏”، به “بصیرت‏” برسى.

در سوره‏ى اعراف، آیه‏ى دویست و یك آمده است

“ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا فاذا هم مبصرون.”

كسانى كه به مرحله‏ى تقوا رسیده‏اند و در كلاس اطاعت نشسته‏اند، آن جا كه گردبادى از شیاطین بر آن‏ها حلقه را تنگ كند و شیاطین، آنان را محاصره كنند، در این هنگام، “متذكر” مى‏شوند و از “هجوم شیاطین‏” به خود مى‏آیند و به “بصیرت‏” مى‏رسند و راه را در میان “شبهات‏” مى‏یابند.

راستى كه خدا، چه گونه هدایت مى‏كند و از هجوم شیاطین، به جاى غفلت، ذكر و بصیرت را به اهل طاعت عنایت مى‏فرماید و آنان را در میان “شبهات‏” راهنمایى مى‏كند. این، بهره‏ى كسانى است كه آمادگى داشته‏اند و “انتظار” مى‏كشیده‏اند.(42)

بصیرت

فتنه‏ها، همان طور كه در دل، “غفلت و تعلق‏” مى‏آورند، در ذهن هم “شبهه‏” سبز مى‏كنند و تو مى‏مانى كه با این همه قدرت، چه گونه مى‏توان بر خورد كرد و با این همه ضعف و تشتت، چه گونه مى‏توان بر پا ایستاد و نظم نوین جهانى را، به زیر پا گرفت. ولى نكته، همین است كه اگر منتظران، اقدامى نكردند و تقدیر و تدبیر و تشكل و تربیتى را نیاوردند و بارى بر نداشتند، آن وقت، ظلم مملو، خود، زمینه ساز قسط كامل است، كه سیاهى، زمینه ساز نور است و در دل تاریكى، چراغ‏ها بارور مى‏شوند.(43) در سوره‏ى یوسف مى‏خوانیم:

“قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیرة انا و من اتبعنى‏”(44) ;

بگو راه من این است كه دعوت به سوى خدا مى‏كنم، بر اساس بصیرت، من و پیروان من، چنین هستند.

با بصیرت بخشى است كه مى‏توان شیعیان منتظر را از طوفان فتنه‏ها و شبهه‏ها رهایى بخشید و تواصى به حق كرد و توضیح داد كه از مدار حق و صاحب زمان غفلت نورزند و جدا نشوند.

این جا است كه امام هادى علیه السلام مى‏فرماید:

اگر پس از غیبت قائم شما، از دانشمدان كسانى نباشند كه مردم را به سوى امام زمان علیه السلام بخوانند و به جانب او راهنمایى كنند و با برهان‏هاى خدایى، از دین اش پاسدارى كنند و بندگان ضعیف خدا را از شبكه‏هاى ابلیس و یاران او، و از دام‏هاى دشمنان اهل‏بیت علیه السلام كه زمام دل ضعیفان شیعه را گرفته‏اند، همچون كه سكان كشتى را رهایى بخشند، كسى به جاى نمى‏ماند، مگر این كه از دین خدا بر گردد. چنین دانشمندانى، نزد خداوند، از گروه برتران به شمار مى‏آیند.(45)

و این گونه باید دانشمندان، مهندسى اجتماعى خود را در جهت‏حفظ و بقاى شیعه و زمینه‏سازى ظهور به جریان اندازند و راه را بر شیاطین ببندند و از بصیرتى برتر و جلوتر از آنان بهره‏مند باشند:

“و بصرنا على ما نكائده به‏”(46) ;

خدایا بصیرتى بر ما عنایت كن كه شیطان را كید و نیرنگ كنیم.

انتظار راهبردى است‏براى دوران غیبت كه با “فرج‏”، تنیدگى و پیوستگى دارد. امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید:

“انتظار الفرج من اعظم الفرج‏”(47)

انتظار فرج، خود، بزرگ‏ترین فرج است.

به كارگیرى درست ادبیات انتظار، خود، فرج و گشایش را براى منتظران به ارمغان خواهد آورد.

امام رضا علیه السلام در پاسخ سئوال حسن بن جهم از فرج مى‏فرماید:

“نمى‏دانى كه انتظار فرج، جزء فرج است؟ وى مى‏گوید: نه، نمى‏دانم، مگر از شما بیاموزم.” حضرت مى‏فرمایند: “آرى، انتظار فرج، بخشى از فرج است.”(48)

انتظار و فرج، یك جریان ممتد و پیوسته است، همانگونه كه دوران حمل، جزء تولد محسوب مى‏شود و تا حملى نباشد، تولدى نخواهد بود.

آرى، انتظار فرج، خود، همان فرج است و از طرفى گفته شد كه كسانى كه پیش از قیام حضرت، ایمان و كار نیك نداشته باشند، آنان را پس از قیام، سودى نخواهد داشت. از این رو، هر آن چه در فرج و ظهور رخ خواهد داد از تلاش‏هاى پیگیر براى تحقق عدالت جهانى و… باید در حد توان، در دوران انتظار و غیبت، صورت پذیرد تا بتوان گفت، انتظار فرج، خود همان فرج است.

این بیان كه “انتظار فرج از افضل و برترین اعمال است‏”، گویاى آن است كه انتظار، مجموعه‏ى اعمال و تلاش‏ها است، كه پیوندى گسست‏ناپذیر با فرج، خواهد داشت و كسانى كه از ایمان وعمل صالح و زحمات در این مسیر، فارغ باشند، نمى‏توانند در گروه منتظران و همراهان حضرت اش راه یابند.

امام صادق علیه السلام مى‏فرمایند:

“هر كس از شما با اعتقاد به این امر(امامت و حكومت قائم آل محمد صلى الله علیه و آله) باشد در حالى كه منتظر آن نیز هست، مانند كسى است كه در خیمه‏ى قائم علیه السلام باشد”.(49)

در حدیث دیگرى مى‏فرماید:

“من مات منتظرا لهذا الامر كان كمن كان مع القائم فى فسطاطه، لا بل كان كالضارب بین یدى رسول الله صلى الله علیه و آله بالسیف‏”(50)

هركه منتظر این امر باشد و بمیرد، مانند كسى است كه با قائم علیه السلام در خیمه‏اش باشد; نه، بلكه مانند كسى است كه پیشاروى رسول خدا، شمشیر زده باشد.(51)

و باز، در حدیثى دیگر مى‏فرماید:

“المنتظر لامرنا كالمتشحط بدمه فى سبیل الله‏”(52)

منتظر امر ما، مانند كسى است كه در راه خدا به خون خود در غلطد.

این احادیث و احادیث فراوان دیگر، گویاى این هستند كه تلاش در دوران انتظار، شباهت فراوانى با تلاش در دوران ظهور و فرج دارد. از همین رو است كه انتظار، جزء فرج و یا عین فرج است.

و باز از همین رو است كه در بعضى روایات آمده است كه:

“منتظران، همانند شهداى بدر خواهند بود و همانند كسانى هستند كه در خون خود غلطیده‏اند.”

این‏ها، همه، كاشف از این است كه دوران انتظار و آمادگى، با دوران فرج و ظهور، به لحاظ وظایف و تكالیف، همگونى و سنخیت مشترك دارند.

براى همین است كه منتظران امر و حكومت مهدى آل محمد صلى الله علیه و آله، همانند كسانى هستند كه در “فسطاط‏” و خیمه‏ى حضرت‏اند. این نگاه به مهدویت، نگاهى زنده و كاربردى است كه فرهنگ انتظار را راهبردى، متحرك و امید بخش و نجات آفرین مى‏داند، و فرهیختگان و دانشمندان، بر این اساس، باید “راهبرد انتظار” را تبیین و تقویت كنند و فراروى بشر قرار دهند و جوامع بشرى را مهندسى كنند و تئورى نجات و آینده‏ى جهان و جهان آینده را طراحى كنند و سیاست‏هاى كلان و خرد و میانى را در تمامى سطوح مورد نیاز انسان‏ها; بر این مدار پایه گذارى نمایند.

و شیعه این گونه همیشه، نگاه به افق روشن آینده داشته است و رهبران آن، جهت تاریخ را گزارش داده‏اند و به آن سو هدایت و مدیریت كرده‏اند. نكته، در آن است كه قابلیت‏هاى مردم و آمادگى‏هاى آنان، توان لازم و هماهنگى مناسب را با مدیریت معصوم دارا نبوده است.

آنچه بسیار ضرورى مى‏نماید، این است كه ما جایگاه بلند و رفیع امامت را باید بشناسیم، آن جایگاهى كه نقش جانشینى و خلیفة اللهى را عهده دار است و مى‏خواهد انسان را از گردنه‏هاى فراوانى عبور دهد و از دام‏هاى شیاطین نجات داده و در صراط مستقیم، او را به “قرب‏” و “رضوان‏” و “رشد” رهنمون باشد.

جایگاه امامت، به قدرى مهم است كه دشمنان هم، همیشه، به دنبال “دفع مقام‏” و “ازاله‏ى مراتب‏”(53) آنان بوده‏اند تا بتوانند آن گونه كه مى‏خواهند، ره زنى كنند. امام صادق مى‏فرماید:

“من عرف هذا الامر ثم مات قبل ان یقوم القائم كان له مثل اجر من قتل معه‏”(54)،

كسى كه این امر(مسئله‏ى پیشوایى و امامت) را بشناسد و قبل از قیام قائم بمیرد، براى او اجرى همانند پاداش كسى است كه به همراه قائم شهید شده است.

بحث، در این است كه اگر جریان پیوسته‏ى امامت را شناختیم و دانستیم كه خداوند، آنان را جانشین خود قرار داده است و بر اساس آموزه‏هاى آنان، مناسبات خود را تنظیم كردیم همانند آن كسى خواهیم بود كه در ركاب حضرت اش از جام شهادت فائز گشته‏ایم. در این صورت، “تقدم و تاخر این امر و حكومت قائم‏”، هیچ ضرر و زیانى به حال ما نخواهد داشت.

در روایتى دیگر چنین آمده است كه:

“هر كس، امام اش را بشناسد و قبل از آن كه این امر را ببیند، بمیرد و قیام حضرت را درك نكند، اجر و پاداش وى، همانند كسى خواهد بود كه با حضرت، در خیمه‏اش بوده است.”(55)

معرفت امام را نباید امرى كوچك و سطحى بپنداریم! امام حسین علیه السلام فرموده است:

“هان: اى مردم! همانا خدا كه بزرگ باد یاد او بندگان خود را نیافرید، مگر براى این كه به او معرفت پیدا كنند. پس هر گاه او را بشناسند، او را بپرستند، و هر گاه او را بپرستند، با عبودیت او، از بندگى هر آن چه جز خدا است، بى نیاز گردند.”.

مردى پرسید: “اى فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فدایت! معرفت‏خدا چیست؟”

حضرت فرمود: “این است كه اهل هر زمانى، امامى را كه باید از او فرمان برند، بشناسند.”

“ایها الناس ان الله، جل ذكره، ما خلق العباد الالیعرفوه فاذا عرفوه، عبدوه. واذا عبدوه، استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه‏” ; “معرفة اهل كل زمان امامهم الذى یجب علیهم طاعته‏”(56)

پس، معرفت امام، یعنى معرفت‏خدا و عبودیت او و این گونه است كه با معرفت امام، به خیمه‏ى قائم علیه السلام نائل مى‏شویم، هر چند كه قبل از ظهور، مرگ، ما را دریابد. این گونه است كه انتظار و آمادگى در دوران غیبت، ما را به خیمه‏اش مى‏رساند بلكه اجر شهداى بدر و… را نصیب ما مى‏گرداند; زیرا، “معرفت امام‏” ما را با رمز و راز “عبودیت‏خالق هستى‏” آشنا مى‏كند و از بندگى طاغوت‏ها و شیطان‏ها مى‏رهاند، و با فرهنگ انتظار همراه مى‏سازد و آداب و ادبیات آن را در حوزه‏ى بینش و منش ما قرار مى‏دهد، و به ما مى‏آموزد كه باید: “با انتظار، در خیمه‏اش در اییم‏”

باید مهدى باوران و مهدى یاوران، بر اساس فرهنگ انتظار، مهندسى اجتماعى خود، و هندسه‏ى فكرى مهدویت را در سه محور “رغبت اجتماعى‏”، “شكایت اجتماعى‏” و “استعانت اجتماعى‏”، پایه ریزى و پیگیرى كنند تا در زمره‏ى زمینه سازان(57) ظهور آن حضرت قرار گیرند و جامعه را در آستان فسطاط و خیمه‏اش قرار دهند. آن سه محور را مى‏توان از دعاى افتتاح، مشق گرفت و به عنوان تكلیف و وظایف دوران انتظار، به كار بست.

پى نوشت‏ها:

39) تو مى آیى، على صفائى حائرى(عین صاد)، ص 24.

40) همان.

41) بحارالانوار، ج 52، ص 143، ح 60.

42) تو مى‏آیى، على صفائى حائرى(عین صاد)، ص 25 27.

43) همان ص 28.

44) یوسف: 108.

45) منیة المرید،(نقل از امام مهدى علیه السلام، حماسه‏اى از نور، محمدباقر صدر، ص 9.)

46) صحیفه‏ى سجادیه.

47) كمال الدین، ج 1، ص 588.

48) بحارالانوار، ج 52، ص 130 131، ح 29.

49) من مات منكم على هذا الامر منتظرا له كان كمن كان فی فسطاط القائم

50) همان، ص 11، ح 11.

51) كمال الدین، ج 2، ب 55، ص 546، ح 1.

52) همان، ص 548، ح 6.

53) زیارت عاشورا، توضیح بیشتر در مقاله‏ى “نینوا، معبر انتظار” انتظار، ش 2 آمده است.

54) بحارالانوار، ج 52، ص 131، ح 31.

55) بحار، ج 52، ص 131، ح 30.

56) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 604 605.

57) یوطئون للمهدى سلطانه، منتخب الاثر ص 147، ب 7، ح 2. میزان الحكمة، ج 2، ص 568.

پنج شنبه 27/8/1389 - 8:40
دانستنی های علمی

كمتر جامعه و ملتى را مى توان یافت كه در ارتباطات مردمى ، چیزى به نام شوخى وجود نداشته باشد. لازمه زندگى اجتماعى و داشتن ارتباطات سالم و فرح بخش ، مزاح است . البـتـه گـاهـى هـم مـزاح ، بـه كدورت و كینه مى انجامد و نتیجه معكوس مى دهد كه اشاره خواهد شد.
بـعـضـیـها خصلت شوخى و مزاح را چه با گفتار و چه با رفتار، به عنوان شاخصه خود قـرار داده انـد. بـرخـى هـم مـیـانـه خـوشـى بـا آن نـدارنـد و اهل شوخى نیستند.
از آنجا كه این نوع برخورد، در میان متداول است و نه مى توان به كلى آن را مردود دانست و نـه مـى تـوان بـى حـد و مـرز طرفدار آن بود، در این بخش به بیان آثار، حد و مرز و شیوه و شرایط آن بر اساس تعالیم دینى مى پردازیم .
 

مزاح ، خصلتى مومنانه
خـسـتـگـى جـسـم و روح ، بـا تـفـریـحات سالم و مزاح و لطیفه گویى برطرف مى شود. پـرداخـتـن بـه نـشـاط روحـى و شـادابـى روان ، در سـایه لطایف و ظرایف ، امرى طبیعى و مقبول و مورد حمایت شرع و دین است ، البته با مراعاتهایى خاص .
بـر خـلاف تصور یا القاء آنان كه مى كوشند چهره اى خشن و عبوس از اسلام ارایه دهند، در فـرهـنـگ دیـنـى مـسـاءله خـوشـحـالى و شـادى و خـرسـنـد سـازى و ادخـال سـرور و شاد كردن دیگران ، جزء خصلتهاى مثبت و پسندیده به شمار آمده است . از مـزاح و شـوخ طـبـعـى به عنوان یك خصلت مومنانه یاد شده است . اولیاى دین و بزرگان مكتب نیز در عمل ، این گونه بوده اند.
امـام صـادق (عـلیـه السلام ) فرمود: هیچ مومنى نیست مگر اینكه در او دعابه است . راوى از امام پرسید: دعابه چیست ؟ حضرت فرمود: یعنى مزاح و شوخى(1).
شوخى كردن ، اگر در حد و مرز مجاز و معقول باشد، شادى آور است و شاد كردن مردم به فـرمـوده حـضـرت رسـول ، كـارى پـسـنـدیـده اسـت و در روایـات ، از ادخـال سـرور در دل اهـل ایـمـان تـمـجـیـد شـده اسـت : ان مـن احـب الاعمال الى الله عزوجل ادخال السرور على المومنین ؛(2)
از مـحـبـوبـتـریـن كـارهـا نـزد خـداونـد مـتـعـال ، وارد سـاخـتـن شـادمـانـى بـر دل مومنان است .
یونس شیبانى از امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده كه آن حضرت پرسید:
چگونه است شوخى و مزاح كردن شما با یكدیگر؟ گفتم : اندك است .
حضرت با لحنى عتاب آمیز فرمود: چرا با هم شوخى و مزاح ندارید؟
فان المداعبة من حسن الخلق ، شوخى و مزاح ، بخشى و جزیى از خوش رفتارى و حسن خـلق اسـت و تـو مـى خـواهـى از ایـن طـریـق ، سـرور و شـادى بـر دل بـرادرت وارد كـنى ، پیامبر هم با افراد شوخى مى كرد، مى خواست كه آنها را شادمان سازد(3).


در سیره رهبران الهى
نـمـونـه هـایـى كـه از مـزاحـهـا و رفـتـارهـاى لطـیـفـه آمیز و سخنان مطایبه انگیز حضرت رسـول روایـت شـده اسـت ، نـشـان مـى دهـد كـه آن حـضـرت در عـیـن حـال كـه خـوشـرفـتـارى و گـشـاده رویـى و بـذله گویى داشت ، از مرز حق و سخن درست فراتر نمى رفت و شوخیهایش ‍ باطل و لغو و ناروا نبود. در روایت است كه پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
انى لامزح و لا اقول الا حقا؛(4)
من مزاح مى كنم ، ولى جز حق نمى گویم .
این سخن ، هم نشان دهنده مزاح در سیره رسول خداست ، هم رعایت حد و مرز آن .
در مـورد عـلى بـن ابـى طالب (علیه السلام ) نقل شده كه وى شوخ طبع بود و همین شوخ طـبـعـى نـیز بهانه مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه خلافت كنار بزنند و چنین وانـمـود كـنـنـد كه یك فرد خوش مشرب و شوخ طبع ، نمى تواند رهبرى مسلمین را عهده دار شـود. اهـل مـزاح بـودن و بـذله گـویـى آن حـضـرت ، حـتـى از زبـان مـخـالفـان او هـم نـقل شده است . عمر و عاص ، معاویه و عمر، سخنانى دارند كه گویاى این ویژگى در آن حـضـرت اسـت . خـود حـضـرت بـا شـگـفتى یاد مى كند كه عمر و عاص در منطقه شام ، چنین وانـمـود و تـبلیغات مى كند كه فرزند ابوطالب ، مزاح گر و بذله گو و بازیگر است (5)! تا چهره ناخوشایندى از وى در اذهان شامیان ترسیم كند.
معاویه گفته است : خدا اباالحسن (على بن ابى طالب ) را رحمت كند، كه خندان و گشاده رو و اهل فكاهى بود(6)! او مى خواست این را به عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد كند.
در بـاره امـام صـادق (عـلیـه السلام ) نقل شده كه آن حضرت ، بسیار خنده رو و شوخ طبع بود: و كان كثیر الدعا و التبسم(7).
در بـرخـى روایـات هـم تـوصـیه شده كه در مسافرت با یك جمع ، براى سرور و رفع خستگى از مزاح و شوخیهاى سالم استفاده شود و این از اداب سفر بیان شده است .
هـمـچـنـان كـه گـذشـت ، شـوخـى و تـفریحات سالم و مزاحهاى بدون آزار و دور از تحقیر دیـگـران و پـرهـیـز از اسـتـهـزاء مـردم ، بـه زنـدگى فردى و اجتماعى نشاط مى بخشد و مـوضوع مهم طنز نیز به نحوى در قلمرو شوخى و مزاح قرار مى گیرد، به شرط آن كه نـگـاه جـدى بـه زنـدگـى ، آسـیـب نبیند و حیات بشرى به بازیچه و لودگى و هرزگى كشیده نشود.
عـاقـلان در هـر شـوخـى و هزل هم ، یك سخن جدى مى یابند و از وراى مزاح ، به حقایق مى رسند، اما غافلان ، جدى ترین مسایل حیات را هم به بازى مى گیرند.
شـوخـى در گـفـتـار و مـطـایـبـه در رفـتـار، نـبـایـد فـلسـفـه حـیات را به پوچى و خامى مبدل سازد و نگاه آدمى را به قشر نازكى از حقایق هستى متوقف سازد. اساسا مرز شوخى و جـدى پنداشتن زندگى در همین نگرش و زاویه دید نهفته است . زنده یاد، علامه محمد تقى جعفرى در تعریف شوخى مى نویسد:
فـروغ جـهان افروز روح را خاموش ساختن و به قشر نازكى از نفت كه روى آب مى سوزد خیره شدن و لذت بردن ، شوخى نامیده مى شود(8).
باز هم به تعبیر استاد علامه جعفرى : با این فرض كه همه عقلاى عالم به وجود یك عده امور جدى معتقدند، بایستى شوخیهاى ما به صورت استراحتهایى باشد كه براى تكاپو ددر كـار و فـعـالیـت لازم مى دانیم . آرى ، بایست شوخى كنیم ، اما ضمنا باید بدانیم كه این شوخى در حقیقت مانند بیرون آمدن از كشتى است كه در سطح اقیانوس زندگى در حركت اسـت و گـام گذاشتن به صندوق مقوایى است كه در روى امواج اقیانوس بى اختیار جست و خـیـز مـى كـنـد. مـمكن است این كار خنده آور، تلخى یكنواخت بودن حركت كشتى و تماشا به دسـتـگـاه و سـاكـنـیـن كـشـتى را به دست فراموشى بسپارد، اما نباید فراموش كرد كه در نـوردیـدن پـهنه بیكران دریا، احتیاج به همان كشتى مجهز دارد كه حتى كوچكترین پیچ و مهره اش هم به طور جدى منظور شده است (9).


حد و مرز شوخى
انسانها از نظر تحمل شوخى یكسان نیستند. بعضیها ظرفیت لازم براى مزاح را ندارند، در نـتیجه شوخى به جاى دلشاد كردن ، كینه و كدورت مى آورد و به جاى غم زدایى ، اندوه زا مى شود.
از سـوى دیـگـر، افـراط در هـر چـیـز، حـتـى خـنـدیدن و خنداندن و شوخى و لطیفه گویى نـاپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد. اگر در تعالیم دینى از مزاح نهى شده یا از كثرت مزاح مذمت شده است ، براى پیشگیرى از همین عوارض است . مولوى مى گوید:

گوش سر بربند از هزل و دروغ   تا ببینى شهر جان را با فروغ
البـتـه كـه نـگـاه جـدى بـه حـیـات و شـناخت ناب از فلسفه زیستن و توجه به عقبه ها و گـردنـه هـاى پـر پـیـچ و خـم و آیـنـده دشـوار و اسـرار آمـیـز وجـود مـا بـه حـدى مـشـغـول كـنـنـده اسـت كـه اگـر كـسـى بـه هـمـیـن جـهـات ، لب از خنده و زبان از شوخى و عمل از مزاح برگیرد، چندان قابل ملامت و نكوهش نیست .
ایـنـك نـگـاهـى گذرا به برخى احادیث مى افكنیم كه اساسا از مزاح ، نهى مى كند، یا از افـراط در شـوخـى بـر حـذر مـى دارد، یا به عوارض و پیامدهاى اخلاقى و اجتماعى زیاده روى در مزاح یا شوخیهاى بى حساب و لجام گسیخته و بى ملاحظه نسبت به حیثیت و آبرو و شخصیت دیگران اشاره دارد. با توجه به اینكه دین ، مزاح را از اخلاق شایسته یك مومن مى داند، نهى از مزاح در موارد دیگر، جاى تامل دارد.
امام باقر (علیه السلام ) به همران بن اعین فرمود:
ایاك والمزاح ، فانه یذهب هیبة الرجل و ماء وجهه ؛(10)
از شوخى بپرهیز، چرا كه شوخى هیبت و آبروى انسان را مى برد.
امام صادق (علیه السلام ) فرمود:
لا تمزح ، فیذهب نورك ؛(11)
شوخى مكن ، كه فروغت مى رود.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
كثره المزاح تذهب بماء الوجه و كثرة الضحك تمحو الایمان ؛(12)
شوخى بیش از اندازه و بسیار، آبرو را مى برد و خنده زیاد، ایمان را محو مى كند.

ز شوخى بپرهیز اى باخرد   كه شوخى تو را آبرو مى برد

در آداب و اخـلاق مـسـافرت ، در احادیث متعددى ، چند چیز جزء جوانمردى و فتوت به شمار آمـده اسـت ، یـكـى هـم مـزاح اسـت ، امـا بـه شرطى كه معصیت و گناه نباشد، یا موجب خشم و نـارضـایـتـى پـروردگـار نـگردد. المزاح فى غیر المعاصى . كثرة المزاح فى غیر ما یسخط الله عزوجل(13)
در سخنى هم امام صادق (علیه السلام ) فرموده است :
ان الله یحب المداعب فى الجماعة بلا رفث ؛(14)
خـداوند شوخ و مزاح كننده و بذله گو در میان جمع را دوست مى دارد، اگر به گناه كشیده نشود.
امام كاظم (علیه السلام ) نیز در توصیه به یكى از فرزندانش چنین مى فرماید:
…ایاك و المزاح ، فانه یذهب بنور ایمانك و یستخف مروتك ؛(15)
از شوخى پرهیز كن ، كه نور ایمانت را مى برد و مروت تو را سبك مى سازد.
امـام زیـن العـابـدیـن (عـلیه السلام ) در حدیث بلندى كه به خصلتهاى گناهان و آثار و عواقب سوء آنها پرداخته ، از جمله گناهانى كه پرده حیا و عصمت را مى درد، شرابخوارى ، قـمـاربـازى و پرداختن به لغویات و شوخیهایى مى شمارد كه براى خنداندن مردم به كار گرفته مى شود(16).
شـایـد اشـاره بـه آثـار سـوء اخـلاقـى و روحـى دلقـك بـازیـهـایـى بـاشـد كـه عـده اى شـغـل خـود را انـجام حركات سبك و خنداندن مردم ساخته اند و مردم را از واقیات حیات و عمق بینش و نگرش به زندگى و مراعات آداب و سنن دور مى دارند.
آیـا جـز ایـن اسـت كـه چـهـره هـاى دلقـك و انـسـانـهایى كه حرفه بازیگرى در خنداندن و لودگى و مسخرگى دارند، و شوخیهاى جلف و سبك و نسنجیده و دور از وقار مى كنند، به طـور طـبـیـعى هیبت و وقار انسانى خود را از دست مى دهند و در نظرها سبك جلوه مى كنند. این مضمون ، در احادیث بسیارى مطرح شده است .
امام على (علیه السلام ) فرموده است :
من كثر مزاحه استخف به و من كثر ضحكه ذهبت هیبته ؛(17)
كسى كه زیاد شوخى كند، به سبب همان سبك مى شود و هركه زیاد بخندد، هیبتش مى رود.
اگـر در حـدیـث اسـت كـه : الكـامـل مـن غـلب جـده هـزله ؛(18) كـامـل اسـت كـه جـد او بـر شـوخـى اش غـلبـه و فـزونـى داشـتـه بـاشـد، نـفـى اصـل شـوخـى و مزاح و هزل را نمى كند، بلكه شوخیهاى بى رویه و مزاحهاى خارج از حد را مى گوید كه جدیت حیات را تحت الشعاع قرار مى دهد.

شوخی هاى بدفرجام
وقـتـى شـوخـى ، از مـرز اعتدال فراتر كشیده شود، موجب تحقیر و اهانت مى گردد و طرف شـوخـى بر مى آشوبد و در دفاع از آبروى خود و حفظ موقعیتش به مبارزه و برخورد مى پردازد.
اینجاست كه شوخى تبدیل به كدورت و دشمنى مى شود.
نمونه هاى فراوانى مى توان یافت كه یك مزاح بیجا و نسنجیده كه بى حرمتى به كسى یـا گـروهـى تـلقـى شـده اسـت ، خـشـم آنـان را بـرانـگـیـخـته است . در ضرب المثلهاى ما تـعابیرى همچون شوخى شوخى آخرش به جدى مى كشد(19) وجود دارد كه گویاى عواقب ناهنجار برخى شوخیهاست . همین مضمون در مثلهاى عربى نیز آمده است :
المزاح مقدمه الشر.
امام حسن عسكرى (علیه السلام ) فرمود: لا تمازح ، فیجترء علیك ؛(20) شوخى مـكـن كـه بـر تـو گستاخ مى شوند. این ، اشاره به از بین رفتن مهابت و حرمت مزاح كننده دارد كـه وقـتى با شوخى ، حریم خود را شكست و ابهت و وقار خویش را زیر پا گذاشت ، راه براى دیگران باز مى شود كه به حرمت شكنى بپردازند.
در حدیث دیگرى كه امام صادق (علیه السلام ) به مومن الطاق دارد به آثار سوء و خلاف انگیز مزاح اشاره دارد. حضرت ، ضمن وصایاى مفصلى به وى مى فرماید:
ان اردت ان یـصـفـو لك ود اخـیـك فـلا تماز حنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لا تشارنه ؛(21)
اگـر مـى خـواهـى دوسـتـى بـرادرت بـا تـو صـاف و زلال و بى آلایش بماند با او شوخى ، جدل ، مفاخره مخاصمه و كشمكش مكن .
روشـن اسـت كه این چهار عمل ، گاهى نوعى تعرض به حریم شخصیت دیگرى محسوب مى شود و آن صفاى برادرى و دوستى را مى آلاید.
بـه هـر حـال ، در شـوخـى كـردن بـا دیـگـران ، هـم بـایـد ظـرفـیـت طـرف مـقـابـل سـنـجـیـده شـود، هـم از افـراط و زیـاده روى پـرهیز گردد، هم از تحقیر و توهین و اسـتـهـزاء دیـگـران اجـتـنـاب شـود، هـم وقـار و هـیـبـت خـود شـخـص مـحـفـوظ بماند. نشاندن گـل لبـخـند به چهره ها به قیمت خورد كردن شخصیت یك انسان ، و ایجاد شادى در عده اى به بهاى غمگین ساختن یك مسلمان ، زیبنده و شایسته نیست . ددر مساءله طنز و برنامه هاى فـكـاهـى و عروسكى صدا و سیما نیز، به لحاظ اینكه گاهى اهانت به اشخاص حقیقى مى شـود و تـعرض به آبرو و حیثیت آنان به شمار مى آید، برخى به طور جدى مخالفند و آنـان را از نـظـر فـقـهـى و شـرعـى بـى اشـكـال نـمـى دانـنـد. اعـتـدال در هـر امـرى پـسـنـدیـده اسـت ، در مزاح و شوخى نیز همچنین ، تا معاشرتها پاك و دوستیها با دوام و رابطه ها صمیمى و برادرانه باشد.

پی نوشت ها :

1- بحارالانوار، ج 73، ص 60.
2- كافى ، ج 2، ص 189.
3- بحارالانوار، ج 16، ص 298.
4- بحارالانوار، ج 16، ص 298.
5- نهج البلاغه ، صبحى صالح ، خطبه 84.
6- بحارالانوار، ج 41، ص 147.
7- بحارالانوار، ج 17، ص 33.
8- تفسیر و نقد و تحلییل مثنوى ، ج 16، ص 147.
9- تفسیر و نقد و تحلییل مثنوى ، ج 16، ص 147.
10- بحارالانوار، ج 73، ص 60.
11- بحارالانوار، ص 58.
12- بحارالانوار، ج 69، ص 259.
13- بحارالانوار، ج 73، ص 266.
14- بحارالانوار، ص 60.
15- بحارالانوار، ج 66، ص 395.
16- بحارالانوار، ج 70، ص 375.
17- بحارالانوار، ج 74، ص 285.
18- غررالحكم .
19- امثال و حكم ، دهخدا، ج 2، ص 1036.
20- بحارالانوار، ج 75، ص 350.
21- بحارالانوار، ص 291.

پنج شنبه 27/8/1389 - 8:39
مهدویت

منافع وجود امام عصر(ع) در عصر غیبت

اگر امام، پیشوای مردم است باید ظاهر باشد. بر وجود امام ناپیدا چه فایده‏ای می‏توان یافت؟
ـ امامی که صدها سال است، غایب است، نه دین را ترویج می‏کند، نه مشکلات جامعه را حل می‏نماید، نه پاسخ مخالفان را می‏دهد، نه امر به معروف و نهی از منکر می‏کند، نه از مظلومی حمایت می‏کند و نه حدود و احکام الهی را جاری می‏سازد، بود و نبودش با هم چه تفاوتی دارند؟

از زمانی که امام عصر(ع) از دیده‏ها پنهان شده و در پس پرده غیبت زندگی خود را شروع کرده است، انبوهی از پرسش‌ها، پیرامون مسائل غیبت مطرح شده است که بسیاری از آنها از یک پیشینه دیرینه‏ای برخوردار است، به گونه‏ای که بسیاری از این سؤال‌‌ها در نوشته‏های نویسندگان کتاب‌های مربوط به امام زمان(ع)در قرن چهارم و پنجم اسلامی مطرح گردیده و علما پاسخ‌های مناسبی به آن داده‏اند.
از جمله پرسش‌های رایج درباره امام زمان(ع) این است که:
ـ به فرض قبول امامی که فرزند بلافصل امام عسکری(ع) است چه خاصیتی بر وجود ایشان مترتب است؟
ـ اگر امام، پیشوای مردم است باید ظاهر باشد. بر وجود امام ناپیدا چه فایده‏ای می‏توان یافت؟
ـ امامی که صدها سال است، غایب است، نه دین را ترویج می‏کند، نه مشکلات جامعه را حل می‏نماید، نه پاسخ مخالفان را می‏دهد، نه امر به معروف و نهی از منکر می‏کند، نه از مظلومی حمایت می‏کند و نه حدود و احکام الهی را جاری می‏سازد، بود و نبودش با هم چه تفاوتی دارند؟
ـ در دوران غیبت که آن جمال الهی از دیدگان ما ناپیداست نحوه استفاده ما از آن حضرت چگونه است؟
پیش از پاسخ‌گویی به این پرسش‌ها ذکر نکاتی چند دراین‌باره ضروری است:
1. ظاهراً این اشکالات از زبان کسانی مطرح می‏گردد که در واقع نه امام را شناخته‏اند و نه به معنای حقیقی امامت پی برده‏اند. و امام را مانند رهبری عادی که کارش مسئله‏گویی و حداکثر، اجرای حدود و احکام است می‏دانند، در حالی‌که مقام امامت و ولایت به مراتب از این مقامات ظاهری شامخ‏تر و والاتر است و باید دانست که مفهوم غایب بودن امام مهدی(ع) این نیست که وجودی نامرئی دارد و به یک وجود پنداری شبیه‏تر است، بلکه او نیز از یک زندگی طبیعی عینی خارجی برخوردار است و تنها استثنایی که در زندگی او وجود دارد، عمر طولانی اوست و الاّ آن وجود نازنین، در جامعه انسانی به‏طور ناشناس زندگی می‏کند.
2. باید گفت، اگر چه حضور شخصی امام غایب در بین مردم سبب می‏شود که مسلمانان از برکات بیشتر و در سطح وسیع‏تری بهره‏مند شوند، ولی این چنین نیست که اگر شخص امام غایب بود هیچ‏گونه فایده و ثمره‏ای برای امت اسلام و مردم نداشته باشد، بلکه مردم را تحت نفوذ شخصیتی خود می‏گیرد زیرا آثار امام که بقیةالله در زمین است، بر دو قسم می‏باشد:
1. آثار حضور؛
2. آثار ظهور؛
 و غیبت امام به معنای عدم ظهور اوست، نه عدم حضور1.

3. مسئله فوائد وجودی امام غایب از طرق ذیل قابل بررسی و محل بحث است:
1. از طریق محاسبات اجتماعی؛
2. از طریق قرآن و نهج‏البلاغه؛
3. از طریق روایات متعدد معصومین(ع).
تا هر فردی به فراخور فکر خود، یکی از این طرق یا هر سه را بپذیرد؛ به‏گونه‏ای که شخص غیر معتقد، به اصالت قرآن و نهج‏البلاغه، از طریق اول می‏تواند فایده وجود امام غایب را به خوبی درک کند.
اینک؛ بیان این راه‌ها و پاسخ به سؤال موردنظر به کمک آنها:

 1. وجود رهبر موجب بقای مکتب
محاسبات عقلی و اجتماعی ثابت می‏کند که اعتقاد به وجود چنین امامی، در طول مدت، اثر عمیقی در اجتماع شیعه داشته است که اکنون به آن اشاره می‏کنیم:
اصولاً هر جامعه‏ای برای خود تشکیلات و سازمانی دارد، و برای بقا و ادامه کار سازمان‌ها و به منظور تعقیب هدف، وجود رهبری لازم است. هرگاه این رهبر در دل اجتماع باشد، وجود و مداخله‏اش در رهبری و گردش تشکیلات و سازمان‌ها لازم و ضروری خواهد بود، ولی هرگاه که رهبر به عللی محبوس، یا تبعید و دور افتاده، یا مریض و بیمار باشد، وجود او برای پیگیری امور اجتماع و افراد، کافی خواهد بود؛ زیرا باز مردم به امید آن رهبر، دست به دست هم داده، کارها را ادامه می‏دهند. در طول تاریخ، در میان ملل زنده که قیام و نهضت‌هایی داشتند، برای این مطلب گواهی‌های فراوانی وجود دارد که نشان می‏دهد تا آن رهبر از حیات و زندگی برخوردار بوده، هر چند از نزدیک موفق به رهبری نمی‏شده، اما تشکیلات آن گروه، باقی و پایدار می‏مانده‌است؛ اما لحظه‏ای که حیات و زندگی او به پایان می‏رسید، تفرقه و دو دستگی، تشتّت قوا و پراکندگی و نابسامانی در میان جمعیت حکم‏فرما می‏گردید.
بهترین شاهد بر اینکه وجود رهبر، حافظ نظام و نگاه‌دارنده مکتب و مایه تشکّل پیروان اوست، ماجرای نبرد احد است. در جنگ احد، به‏طور اشتباه، و یا از روی غرض‏ورزی، ندایی در قلب لشکر بلند شد:ألا قد قُتل محمّد، محمد کشته شد.
این خبر ناگوار، زمانی در میان مسلمانان منتشر شد که آنان مشغول دفاع از تجاوز و تعدّی مهاجمان بودند. وقتی شایعه مرگ رهبر قوت گرفت، نظام و پیوستگی آنان چنان گسسته گردید که هر کدام به گوشه‏ای فرار کرده و دست از نبرد کشیدند و گروهی به فکر پیوستن به لشکر دشمن افتادند، اما هنگامی که خبر قتل پیامبر تکذیب شد، لشکر از هم پاشیده، بار دیگر به دلگرمی وجود رهبر از نقاط مختلف دور پیامبر گرد آمده و نبرد و دفاع را از سر گرفتند. خداوند، در قرآن کریم، این حقیقت را به خوبی بیان فرموده:
و ما محمّد، الاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل أفإن مات أو قتل انقلبتم. علی أعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّالله شیئاً و سیجزی الله الشّاکرین.2
با این توضیح، درباره امام زمان(ع) باید گفت: آیا اعتقاد به وجود امام حی و حاضر، ناظر، مستعد و آماده برای نهضت، هر موقعی که خدا بخواهد، در حفظ وحدت جمعیت و تشکیلات، بالأخص آماده کردن افراد برای نهضت و قیام بر ضدّ جور،  استبداد و خودکامگی، و افسانه‏پرستی و تفرقه‏اندازی مؤثر نیست؟
هرگاه جمعیتی معتقد شود که رهبر آنان در قید حیات و زندگی بوده و پیوسته مترقب فرمان الهی است که از پس پرده غیبت بیرون آید، به‏طور مسلم ناامید نمی‏شود، وحدت کلمه خود را از دست نمی‏دهد و در حفظ مکتب خویش می‏کوشد.
بنابراین اگر رهبر یک جنبش در میان مردم هم نباشد، وجود واقعی او می‏تواند الهام‏بخش معنوی و مایه امید، تحرّک و یادآوری گردد و اما در مورد اینکه چرا خداوند امام را در موقع ظهور خلق نکرد، باید گفت: اگر چنین بود، اصولاً عنوان انتظار ظهور مصلح، واقعیت خارجی پیدا نمی‏کرد، زیرا انسان‌ها در انتظار فردی می‏توانند باشند که به زنده بودنش معتقدند والاّ نمی‏توان بشریت را به این دلخوش داشت که چند سال بعد ممکن است کسی به دنیا آید که قرار است نقش منجی را ایفا کند. پس آدمیان در شناخت دقایق و ظرایف حیات و برای آنکه در مسیر تکاملی به پیکار برخیزند، لازم است که از وجود رهبری، حتی اگر غایب باشد، الهام گرفته و بهره‏مند گردند.

2. امام؛ حجت آشکار خدا
امیرمؤمنان(ع) در نهج‏البلاغه برای خدا دو نوع حجت معرفی می‏نمایند: یکی حاضر و آشکار و دیگری غایب و ناپیدا. آنجا که می‏فرماید:
پروردگارا، روی زمین هیچ‏گاه از حجت‌های تو خالی نمی‏ماند، حجت‌هایی که گاهی مرئی و آشکار، و گاهی از بیم مردم پنهان است، تا دلایل آئین الهی محو و نابود نشود.3
مقصود امام علی(ع) از «حجت خائف و مغمور» کیست؟ آیا جز آن پیشوای معصوم است که بر اثر نبودن شرایط مساعد، در پس پرده غیبت به سر می‏برد تا روزی که جهان برای قیام و نهضت او آماده گردد؟
پس از آگاهی از این دو نوع حجت به ذکر نام گروهی از اولیای الهی که آنان یا غایب و پنهان بوده و با این حال هدایت می‏کردند یا به صورت مستتر به سازندگی افراد اشتغال داشتند و یا اینکه نبی و ولی بودند ولی منتظر آن بودند که فرمان حق رسیده و سپس انجام وظیفه کنند، می‏پردازیم:
الف) معلم موسی که در اخبار به نام «خضر» معرفی شده است؛
ب) پیامبر گرامی اسلام(ص) که سه سال از طریق فردسازی هدایت می‏کرد؛
ج) حضرت موسی(ع) در مدت غیبت چهل روزه؛
د) حضرت یونس(ع) که مدت‌ها در شکم نهنگ، پنهان از دیدگان به سر می‏برد.
حضرات معصومین(ع) در پاسخ به پرسش از نحوه بهره‌گیری از امام غایب چنین فرمودند:
الف) جابربن عبدالله انصاری، از پیامبر اکرم(ص) پرسید:آیا شیعه در زمان غیبت از فیوضات قائم آل محمد(ع) برخوردار می‏شوند؟
فرمود: آری! قسم به پروردگاری که مرا به پیامبری برانگیخت، از وی نفع می‏برند و از نور ولایتش کسب نور می‏کنند، هم‏چنان‏که از خورشید استفاده می‏نمایند، هنگامی که در پشت ابرها پنهان می‏گردد.4
ب) از امام چهارم، حضرت سجاد(ع) پرسیدند:
شیعیان در زمان غیبت از وجود حضرت ولی‏عصر(ع) چگونه استفاده می‏کنند؟
فرمود: آن‏چنان که از خورشید استفاده می‏شود هنگامی که در پشت ابرها پنهان گردد.5
ج) حضرت امام صادق(ع) فرمود:
از روزی که خداوند متعال، حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز، زمین خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و روشن و یا غایب و پنهان.
راوی پرسید:از امام غایب چگونه استفاده می‏شود؟
فرمود: آن‏چنان‏که از خورشید استفاده می‏شود هنگامی که در پشت ابر قرار گیرد.6
د) در توقیع مبارکی که از ناحیه مقدس امام عصر(ع) توسط دومین نایب خاص ایشان، محمدبن عثمان به اسحاق بن یعقوب صادر شده است، چنین آمده است:
اما چگونگی استفاده مردم از من، به‌سان استفاده آنهاست از خورشید، هنگامی که در پشت ابر پنهان شود.7

 3. خورشید فروزان در پشت ابرهای تار
در پاسخ پیشوایان دین به منافع وجودی امام غایب(ع) در عصر غیبت و چگونگی استفاده از محضر او خواندیم که همگی تصریح می‏کنند: در زمان غیبت از فیوضات بی‏کران ناموس دهر، امام عصر(ع)، همگان برخوردار هستند، به‌سان استفاده آنان از خورشید، زمانی که در پشت ابرها قرار گیرد. ولی نکته اینجاست که چرا امام زمان(ع) در زمان غیبت به خورشید پنهان در پشت ابر تشبیه شده است؟

الف ـ نور هستی و هدایت توسط آن حضرت می‏رسد؛ زیرا حضرات ائمه(ع)، علت غایی ایجاد مخلوقات عالم‏اند و اگر آنها نبودند نور عالم به غیر ایشان نمی‏رسید و نیز به برکت آنهاست که علوم و معارف حقّه بر مردم آشکار می‏گردد و گرفتاری‌ها از امت اسلام برطرف می‏شود. اگر آنها نبودند، مردم به وسیله اعمال زشت خود مستحق انواع عذاب‌های الهی می‏شدند، چنان‏که خداوند فرموده است:
 و ما کان اللَّه لیعذّبهم و أنت فیهم…8
ب ـ همان‏گونه که مردم از آفتاب پشت ابر بهره می‏برند و انتظار دارند که ابر کنار رفته و دوباره قرص خورشید پیدا شود تا بیشتر از آن بهره بگیرند، در ایام غیبت نیز شیعیان با اخلاص، در همه وقت، منتظر ظهور امام عصر(ع) هستند و هیچ‏گاه مأیوس نمی‏گردند.
ج ـ گاهی برای بندگان خدا پنهان شدن خورشید در پشت ابر از روی مصلحت بهتر از آشکار بودن آن است. همچنین غیبت امام زمان(ع) از روی مصلحت برای مردم عصر غیبت، بهتر است. از این رو ایشان از نظرها غایب گردیده‏اند.
دـ گاهی آفتاب از میان ابر بیرون می‏آید اما یکی به آن می‏نگرد و دیگری توجهی ندارد. همین‏طور نیز ممکن است آن حضرت در ایام غیبت بر عده‏ای آشکار شود ولی دیگران او را نبینند.
ه‍ ـ وجود ملکوتی و نور مطلق الهی ائمه اطهار(ع) از لحاظ نفعی که برای عالم وجود دارند، همانند خورشید است و تنها کسانی نمی‏توانند از وجود مقدسشان بهره‏مند گردند که چشم دلشان کور باشد. در قرآن کریم نیز به این اشاره شده است:
و من کان فی هذه أعمی فهو فی‏الآخرة أعمی و اضلّ سبیلاً.9
وـ اگر انسان، پرده‏های هواپرستی را از پیش روی خود کنار بزند، در زیر آسمان قرار می‏گیرد و نور آفتاب، بدون مانع، از هر سو او را احاطه می‏کند.10
امام باقر(ع) در حدیثی فرمودند:
اینکه خداوند می‏فرماید: «إعلموا أنّ الله یحیی الأرض بعد موتها» به این معنی است که خداوند به وسیله قائم(ع) زمین مرده را حیات خواهد داد.11و12
یکی از بزرگان در این باب می‌فرمایند: «تشبیه امام به آفتاب و تشبیه غیبت امام به واقع شدن آفتاب پشت ابر لطایف بسیاری در بردارد:
1. خورشید در منظومه شمسی مرکزیت دارد و کرات و سیارات به دور او در حرکت‌اند، چنان‏که وجود گرامی حضرت حجت(ع) در نظام هستی مرکزیت دارد:
ببقائه بقیت الدّنیا و بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الأرض والسّماء.13
2. خورشید در این مجموعه، منافع فراوانی دارد: گرما و حرارت، که از پشت انبوه ابر غلیظ نیز به زمین می‏رسد؛ باد و باران، روییدن گیاهان و امثال آن از برکت تابش خورشید است و ابر گرفتگی در آن اثر مهمی ندارد. بله، نور افشانی از پشت ابر، کمتر خواهد بود. بدین ترتیب ابر گرفتگی فقط یکی از منافع آفتاب ـ آن هم در برخی نقاط ـ را تقلیل می‏دهد، نه اینکه از بین ببرد.
3. ابر، هرگز آفتاب را نمی‏پوشاند بلکه ما را می‏پوشاند، در نتیجه ما را از دیدن آن محروم می‏کند، نه آنکه در منفعت رسانی آن خلل ایجاد کند. چگونه می‏توان گفت کسی که عالم وجود در قبضه قدرت اوست و می‏تواند هر لحظه‏ای در هر جا حضور داشته باشد، غایب است؟
4. پوشاندن ابر، اختصاص به کسانی دارد که در زمین هستند نه کسی که بر فراز ابر حرکت می‏کند. غیبت آن حضرت نیز برای کسانی است که به دنیا و طبیعت چسبیده‏اند، اما کسانی که بر ابرهای شهوات و غبار هواهای نفسانی پا می‏گذارند و در آسمان عبودیت پرواز می‏کنند، در بهره گرفتن از خورشید با دیگران قابل مقایسه نیستند.
5. آفتاب، لحظه‏ای از نورافشانی غفلت نمی‏کند. هر کس به اندازه ارتباطی که با خورشید دارد از نور آن بهره می‏برد و اگر بتواند همه موانع را کنار بزند و در برابر آفتاب بنشیند بهره کاملی می‏برد. چنان‏که حضرت ولی‏عصر(ع) مجرای فیض الهی است و از این جهت فرقی بین بندگان خدا نمی‏گذارد؛ لیکن هر کس به اندازه ارتباط خود مستفیض می‏شود.
6. اگر این آفتاب پشت ابر هم نباشد شدت سرما و تاریکی، زمین را غیر قابل سکونت خواهد کرد. اگر وجود گرامی آن حضرت در پس پرده غیبت نباشد سختی‌ها و تنگی‌های معیشت و کینه‏توزی دشمنان مجالی به شیعه نمی‏دهد. آن حضرت در توقیع مبارک خود به مرحوم شیخ مفید(ره) نوشته‏اند:
ما در مراعات حال شما سهل ‏انگار نیستیم و هرگز شما را فراموش نمی‏کنیم وگرنه سختی‌ها و تنگناهای فراوانی به شما می‏رسید و دشمنان، شما را نابود می‏کردند. 14
7. درست است که امام(ع) با حضور و ظهور خود می‏تواند مایه اضمحلال دشمنان گردد، آن‏گونه که از نظر علمی، تابش بدون ابر و مستقیم خورشید ـ به خاطر اشعه‏ هایی که دارد ـ ضدّعفونی کننده و از نظر فقهی نیز جزو مطهرات محسوب می‏شود و برخی نجاسات را پاک می‏کند، لیکن وجود امام معصوم(ع) در نظام آفرینش مثل مغناطیس زمین است که با وجود نامرئی بودن، همه قبله‏نماها و قطب‏نماهای کشتی‌ها، هواپیماها، عملیات‌های نظامی و… را به حرکت درمی‏آورد و از برکت آن میلیون‌ها بلکه میلیاردها انسان، جهت قبله یا مسیر مسافرت خود را پیدا می‏کنند و به مقصد می‏رسند.15و16

4. منافع وجودی امام غایب
فواید امام غایب(ع) فقط منحصر به امور ظاهری و منافعی که مربوط به ترقی و ترویج آیین اسلام در دوران ظهور می‌باشد، نیست؛ بلکه فواید باطنی کثیری نیز بر امام غایب مترتب است که به مراتب، عظیم‏تر از فواید ظاهری است و در احادیث متعددی که پیرامون فلسفه و فایده وجود امام(ع) در عصر غیبت به ما رسیده، موارد گوناگونی عنوان گردیده است، که اکثر این منافع، عمومی است یعنی مسلمان و کافر، شیعه و سنی در آن سهیم هستند. چنان‏که منافع آفتاب نیز عام است ولی برخی از آنها اختصاص به شیعیان دارد. به هر حال بیان این منافع، جذبه معنوی خاصی دارد که خالی از لطف نیست.

 امام(ع) مایه آرامش اهل زمین

وجود امام معصوم در میان جامعه بشری از جهات گوناگون موجب آرامش و امنیت برای ساکنان زمین است:
یک ـ امنیت فکری و روحی: امام و حجت خدا براساس اینکه مسؤلیت هدایت و ارشاد جامعه را برعهده دارد، از مرزهای اعتقادی و فکری جامعه اسلامی نگهبانی می‏کند تا مورد هجوم افکار غلط و اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدایت و ارشاد حجت خداست که انحرافات فکری و عقیدتی که موجب تزلزل روحی و فکری جامعه است، از بین رفته و امنیت فکری و روحی به‏وجود می‏آید.

*احساس آرامش در سایه امام

یکی دیگر از ثمرات مهم امام در میان بندگان از جهت وجود شخصیتی بزرگ، ملکوتی، معصوم و آگاه به حال مردم است و در میان افرادی که اعتقاد به امامت و رهبری وی دارند و او را از هر کس دیگر نسبت به خود مهربان‏تر و دلسوزتر می‏دانند، موجب دلگرمی روحی است و هر نوع یأس و نومیدی را از ایشان دور می‏کند و آنها را به آینده‏ای روشن و ارزشمند امیدوار می‏سازد. به عبارت دیگر وجود امام، نقطه اتکایی است برای بندگان خدا که در هنگام مواجهه با حوادث هولناک، به وی پناه برند و به عنوان پناهگاهی چاره‏ساز و آرام‏بخش از وجود امام منتفع گردند و به تلاش و کوشش خویش در راستای نیل به اهداف الهی و اسلامی ادامه دهند.

5. وجود امام، منشأ خیر و برکت
بر حسب روایات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بین مردم، منشأ خیر و برکت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسیاری از بلاها از جامعه است، چنان‏که در تفسیر آیه 251 سوره بقره از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:
 به درستی که خداوند به واسطه نمازگزاران شیعه، بلا را از کسانی که نماز نمی‏خوانند، دفع می‏کند، زیرا اگر همه شیعیان نماز را ترک کنند، هلاک می‏گردند.17
واضح است که وقتی وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنین برکتی را به همراه داشته باشد، برکات وجود امام معصوم که ولی و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بیشتر خواهد بود، زیرا امام و حجّت خدا، واسطه رسیدن فیض  و برکت خداوند متعال به مردم است؛ چنان‏که امام سجاد(ع) درباره برکات وجودی ائمه اطهار(ع) می‏فرماید:
ما کسانی هستیم که به واسطه ما آسمان بر فراز زمین نگهداری شده و زمین از هلاک نمودن اهلش منع گردیده است.
 حضرت در ادامه می‏فرماید:
 و بنا ینزّل الغیث و تنشر الرّحمة و تخرج برکات الأرض.18
در این فراز از بیان امام، برکات دیگری چون نزول باران، انتشار رحمت خدا و خروج برکات زمین، از آثار وجودی ائمه اطهار(ع) شمرده شده است. پس وجود امام غایب به عنوان حجّت الهی و ولی معصوم حق باعث نزول خیرات بسیار بر امّت اسلامی است.

6. امیدبخشی به مسلمین
ایمان و اعتقاد به امام غایب(ع) سبب امیدواری مسلمانان نسبت به آینده پر مهر و صفای خویش در عصر ظهور امامشان می‏گردد. این امیدواری از بزرگ‏ترین اسباب موفقیت و پیشرفت است. جامعه شیعی، طبق اعتقاد خویش به وجود امام شاهد و زنده، همواره انتظار بازگشت آن سفر کرده را که صد قافله دل همره اوست می‏کشد. هر چند او را در میان خود نمی‏بیند، اما خود را تنها و جدا از او نمی‏داند. باری، امام غایب(ع) همواره مراقب حال و وضع شیعیان‏اند و همین مسئله باعث می‏گردد که پیروانشان به امید لطف و عنایت حضرتش، برای رسیدن به یک وضع مطلوب جهانی تلاش کرده و در انتظار آن منتظر بسر برند. چنان‏که خود فرموده‏اند:
ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‏ایم؛ پس تقوای الهی پیشه کنید و ما را یاری نمایید تا از فتنه‏ای که به شما رو می‏آورد، شما را نجات بخشیم.19
    آری، اوضاع آشفته و اسفبار جهان و سیل بنیان‏کن مادیت و محرومیت مستضعفین و توسعه استکبار،  خیرخواهان بشریت را مضطرب کرده است؛ به طوری که ممکن است گاهی در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید کنند. در این صورت تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است و یگانه بارقه امیدی که در این جهان ظلمت‏زده سوسو می‏زند، همان انتظار فرج و فرا رسیدن عصر درخشان حکومت توحید و نفوذ قوانین الهی است.20

 7. حفظ و نجات شیعیان از خطرات، گرفتاری‌ها و شرّ دشمنان
در توقیعی که از ناحیه مقدّس حضرت حجت(ع) برای شیخ مفید(رض) صادر گشته، آمده است:
 ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‏ایم که اگر جز این بود، دشواری‌ها و مصیبت‌ها بر شما فرود می‏آمد و دشمنان، شما را ریشه‏کن می‏نمودند.21
سلامتی و نجات یافتن از خطرات، گرفتاری‌ها و شرّ دشمنان توسط امام(ع) بر دو وجه است:
1. عافیت و سلامتی از همه خطرات دینیّه و دنیویّه؛
2. حاصل شدن سلامتی و نجات یافتن از بلایا و گرفتاری‌های بسیار سخت و مشکلات عظیم در امر دین و دنیا.
از جمله این موارد در وجه دوم، نجات مردم بحرین از اجحاف حاکم ظالم است، آنگاه که صدراعظم وقت حکومت، حیله و نقشه‏ای را پی‏ریزی کرد تا با شیعیان، همچون کفار حربی از اهل کتاب رفتار شود؛ یا «جزیه» پرداخته و ذلت پرداخت آن را تحمل کنند و یا مردانشان کشته و زنان و کودکانشان به اسارت گرفته شوند، که آن حضرت در خنثی ساختن این توطئه، نقش بزرگی ایفا نمودند.22
    مضافاً اینکه توسل به حضرت مهدی(ع)، دستگیری و امدادهای امام نیز، از دیگر برکات ایشان در دوران غیبت است، زیرا با توسل به ایشان ـ به عنوان نزدیک‏ترین بندگان به خدا ـ می‏توان اطمینان قلبی داشت که خطرات، مشکلات و گرفتاری‌ها برطرف می‏گردد.
 
 پی ‏نوشت‌ها:
1. روزنامة کیهان 22/7/78؛ ش16633
2. سوره آل عمران (3)، آیه 138.
3. نهج‏البلاغه، کلمات حکمت، شماره 139. نهج‏البلاغه فیض ‏الإسلام، ص1148.
4. صدوق،کمال‏الدین، ج1، ص146 و 365 / مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص250.
5. دکتر احمد محمود صبحی، نظریه الإمامة ص413.
6. صدوق، أمالی و بحارالانوار، ج52، ص92.
7. شیخ طوسی،  الغیبة ص188 / بحارألانوار، ج53، ص181 /  صدوق، کمال‏الدین، ج2، ص162 /  طبرسی، الإحتجاج، ص263 / کشف الغیبة، ج3، ص322 /  فیض کاشانی، النوادر، ص164.
8. سوره انفال (7)، آیه 33.
9. سوره اسراء (17)، آیه 72.
10. عباس استاد آقایی، اسرار آفرینش اهل بیت(ع)، صص253ـ251.
11. تفسیر البرهان، ج4، ص291.
12. علامه مجلسی(ره)، بحارالانوار،  ج52، صص93ـ92، ح7.

پنج شنبه 27/8/1389 - 8:36
شعر و قطعات ادبی

 

خواب دیدم خواب اینكه مرده ام

خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاك بود

وای قبر من چه وحشتناك بود

تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر كن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می كردم ولیكن بی جواب

تشنه بودم تشنه یك جرعه آب

بالش زیر سرم از سنگ بود

غرق وحشت سوت و كور و تنگ بود

خسته بودم هیچ كس یارم نشد

زان میان یك تن خریدارم نشد

هركه آمد پیش حرفی راند و رفت

سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیقی نه رفیقی نه كسی

ترس بود و وحشت و دلواپسی

آمدند از راه نزدم دو ملك

تیره شد در پیش چشمانم فلك

یك ملك گفتا بگو نام تو چیست

آن یكی فریاد زد رب تو كیست

ای گنهكار سیه دل بسته پر

نام اربابان خود یك یك ببر

در میان عمر خود كن جستجو

كارهای نیك و زشتت را بگو

ما كه ماموران حق داوریم

نك تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود

دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر كجا و دلفكار

می كشیدندم به خفت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانیش فوق كهكشان

چشمهایش زندگانی می سروددرد را از قلب آدم می زدود

گیسوانش شط پر جوش و خروش

در ركابش قدسیان حلقه بگوش

صورتش خورشید بود و غرق نور

جام چشمانش پر از شرب طهور

لب كه نه سرچشمه آب حیات

بین دستش كائنات و ممكنات

خاك پایش حسرت عرش برین

طره یی از گیسویش حبل المتین

بر سرش دستار سبزی بسته بود

بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

در قدوم آن نگار مه جبین

از جلال حضرت عشق آفرین

دو ملك سر را به زیر انداختند

بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه

آمده اینجا حسین فاطمه

صاحب روز قیامت آمده

گویی بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده كرد

مهربانانه به رویم خنده كرد

گفت آزادش كنید این بنده را

خانه آبادش كنید این بنده را

اینكه اینجا این چنین تنها شده

كام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است

گریه كرده بعد شیرش داده است

بارها بر من محبت كرده است

سینه اش را وقف هیئت كرده است

اینكه می بینید در شور است و شین

ذكر لالائیش بوده یا حسین(ع)

دیگران غرق خوشی و هلهله

دیدم او را غرق شور و هروله

با ادب در مجلس ما می نشست

او به عشق من سر خود را شكست

سینه چاك آل زهرا بوده است

چای ریز مجلس ما بوده است

خویش را در سوز عشقم آب كرد

عكس من را بر دل خود قاب كرد

اسم من راز و نیازش بوده است

خاك من مهر نمازش بوده است

پرچم من را بدوشش می كشید

پا برهنه در عزایم می دوید

اقتدا به خواهرم زینب نمود

گاه میشد صورتش بهرم كبود

بارها لعن امیه كرده است

خویش را نذر رقیه كرده است

تا كه دنیا بوده از من دم زده

او غذای روضه ام را هم زده

اینكه در پیش شما گردیده بد

جسم و جانش بوی روضه می دهد

حرمت من را به دنیا پاس داشت

ارتباطی تنگ با عباس داشت

نذر عباسم به تن كرده كفن

روز تاسوعا شده سقای من

گریه كرده چون برای اكبرم

با خود او را نزد زهرا می برم

هرچه باشد او برایم بنده است

او بسوزد صاحبش شرمنده است

در قیامت عطر و بویش  میدهم

پیش مردم آبرویش میدهم

باز بالاتر به روز سرنوشت

میشود همسایه من در بهشت

آری آری هركه پا بست من است

نامه ی اعمال او دست من است

پنج شنبه 27/8/1389 - 8:32
سخنان ماندگار
یکی از راههای شناخت افراد خواندن نوشته ها و یا شنیدن سخنان آنها است. و یکی از راههای معرفت یافتن نسبت به اهل بیت علیهم السلام در این زمان خواندن روایات و سخنان ایشان می باشد که در این مطلب تعدادی از سخنان حضرت را بیان می کنیم تا با به عمل گرفتن این احادیث به سعادت دنیا و آخرت برسیم.

 

1- چه بسا شخص حریص بر امری از امور دنیا ، که بدان دست یافته و باعث نافرجامی و بدبختی او گردیده است ، و چه بسا کسی که برای امری از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده ، ولی به وسیله آن سعادتمند گردیده است . (بحارالانوار / ج 75/ ص 166)

2-  تو را به پنج چیز سفارش می کنم : اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بیتابی مکن . (همان / ص 167)

3- سخن نیک را از هر کسی، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید . (همان / ص 170)

4-  چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد . (همان / ص172)

5-  نهایت کمال ، فهم در دین و صبر بر مصیبت ، و اندازه گیری در خرج زندگانی است . (همان)

6- سه چیز از خصلتهای نیک دنیا و آخرت است : از کسی که به تو ستم کرده است گذشت کنی ، به کسی که از تو بریده است بپیوندی ، و هنگامی که با تو به نادانی رفتار شود ، بردباری کنی . (همان / ص 173)

7- خداوند دوست ندارد که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند ، ولی اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد . (همان )

8- دانشمندی که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است . (همان )

9- هیچ بنده ای عالم نیست ، مگر اینکه نسبت به بالا دست خود ، حسادت نورزد ، و زیردست خود را خوار نشمارد . (همان)
تو را به پنج چیز سفارش می کنم : اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو، اگر مدحت کنند شاد مشو، و اگر نکوهشت کنند ، بیتابی مکن


10- هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد . (همان / ص 175)


11- هر کس با خانواده اش خوشرفتار باشد ، بر عمرش افزوده می گردد . (همان )

12- از سستی و بی قراری بپرهیز ، که این دو ، کلید هر بدی می باشند ، کسی که سستی کند ، حقی را ادا نکند ، و کسی که بی قرار شود ، بر حق صبر نکند . (همان)


13- پیوند با خویشان ، عملها را پاکیزه می نماید ، اموال را افزایش می دهد، بلا را دور می کند، حسا آخرت را آسان می نماید ، و مرگ را به تاخیر می اندازد . (همان / ج 71/ ص111)


14- بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند ، درباره مردم بگویید . (همان / ج 65، ص 152)

15- خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار می دهد ، چنانکه سفر کرده ای برای خانواده خود هدیه می فرستد ، و او را از دنیا پرهیز می دهد ، چنانکه طبیب مریض را پرهیز می دهد .(همان / ج 75، ص 180)

16- بر شما باد به پرهیزکاری و کوشش و راستگویی ، و پرداخت امانت به کسی که شما را بر آن امین دانسته است ، چه آن شخص ، نیک باشد یا بد . (همان / ص 179)

17- غیبت آن است که درباره برادرت چیزی را بگویی که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است . و بهتان آن است که عیبی را که در برادرت نیست ، به او ببندی . (همان / ص 178)

18- آن که از شما به دیگری علم بیاموزد ، پاداش او ( نزد خدای تعالی ) به مقدار پاداش دانشجوست ، و از او هم بیشتر می باشد . (کافی /ج 1 ص 35)

19- هر که علم و دانش را جوید برای آنکه به علما فخر فروشی کند ، یا با سفها بستیزد ، و یا مردم را متوجه خود نماید ، باید آتش را جای نشستن خود گیرد .( بحارالانوار/ ج 2 / ص38)

20- خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند ، دوست دارد . (کافی / ج 2 / ص 663)

پنج شنبه 27/8/1389 - 8:20
آلبوم تصاویر

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

عکس هایی از دوستی های جالب و عجیب حیوانات | HiPersian.com

سه شنبه 25/8/1389 - 11:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته