• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی

    معصوم چهارم – امام حسن مجتبي (ع)

    ناگهان دسته جمعي به خيمه گاه امام حمله بردند و هر چه يافتند غارت كردند حتي فرش نماز امام را ، از زير پايش كشيدند.
    امام ناچار شد كه آنجا را ترك كند و وقتي سوار بر مركب گرديد و گروهي از ياران اطرافش را گرفته بودند ، يكي از آنها از مخفيگاه بيرون آمد و امام را مجروح كرد.
    امام را به خانه‌ يكي از يارانش بردند و در آنجا به معالجه اش پرداختند ،
    كار امام به آنجا رسيد كه بيشتر فرماندهانش مخفيانه به معاويه نامه نوشتند: «كه ما مطيع و فرمانبردار تو هستيم ، هر چه زودتر به سوي عراق بيا و ما امام را دستگير و به تو تسليم خواهيم كرد»
    معاويه همه نامه ها را با نامه خود براي امام فرستاد و در نامه نوشت: «كه اينها با پدرت وفاداري نكردند و با تو نيز همراهي نخواهند كرد ، اينك حاضرم با تو قراردادي امضاء كنم و از جنگ بگذرم».
    ماجراجويان خوارج و خيانتهاي ياران ، حضرت را ناگزير به قبول صلح با معاويه نمود. ولي صلح نه به معني آنكه امام با معاويه سازش كند و رفتارهاي ظالمانه اش را بپذيرد بلكه بدين معني كه براي مدتي با معاويه قرارداد «متاركه جنگ» ببندد. زيرا اگر معاويه در جنگ پيروز مي شد همه آرمانهاي اسلام را از بين مي برد و اساس اسلام را از هم مي پاشيد و مسلمانان راستين را از ميان برمي داشت.
    علاوه بر اين ، امپراطور روم در فكر فرصتي بود كه به سرزمين هاي اسلامي حمله كند و اين اختلاف ، بهترين فرصت برايش بود.
    امام كه از آتش درد و حسرت مي سوخت با دلي پر از غم و اندوه ، براي ياران بي وفاي خود ، سخن گفت: «مي دانم كه شما با من مكر و حيله مي كنيد ، گروهي كه نه حيا دارند و نه دين ، خود را در بست تسليم معاويه كرده اند ، واي بر شما به خدا قسم كه معاويه به وعده هاي خود وفا نخواهد كرد. من مي خواستم برايتان دين حق به پا دارم ولي شما مرا ياري نكرديد ، راه مخالفت را در پيش گرفتيد و به من خيانت كرديد اين رفتار شما بود كه مرا ناچار ساخت عهدنامه را امضا كنم به خدا سوگند اگر ياوري مي داشتم كار را به معاويه واگذار نمي كردم زيرا من خلافت را براي «بني اميه» حرام مي دانم ، شما به زودي طعم تلخ رفتار معاويه را خواهيد چشيد».
    پس از آنكه امام ، ناچار به صلح گرديد نامه اي به معاويه نوشت: «من مي خواستم حق را زنده گردانم و باطل را از بين ببرم ، كتاب خدا و سنت پيغمبر را در ميان مردم حاكم كنم ، ولي مردم با من موافقت نكردند اكنون با تو صلح مي كنم با شرائطي كه مي دانم به آنها وفا نخواهي كرد اما به زودي پشيمان خواهي شد ولي در وقتي كه ديگر برايت سودي نخواهد داشت».
    سپس پسر عم خود «عبدالله بن حارث» را به نزد معاويه فرستاد تا پس از گفتگو و بيان شرايط حضرت ، از او پيمان بگيرد و صلحنامه را بنويسد. پاره اي از مواد صلحنامه چنين بود: 1- خون شيعيان محترم بماند و حقوقشان پايمال نشود. 2- به علي و شيعيانش دشنام ندهند. 3- معاويه به كتاب خدا و سنت رسول الله عمل نمايد. 4- دوستان و ياران امام در هر كجا كه هستند از شرش ايمن باشند و كسي حق ندارد مزاحم آنان شود. 5- امام ، معاويه را اميرالمؤمنين نمي خواند و در خطبه ها نام وي را نمي برد. 6- معاويه نبايد خلافت را پس از خود به كسي واگذار نمايد.