چادر، اصلاح کننده همه رفتارها
من چادر رو فقط به خاطر حجابش نمیخواستم! احساس میکردم با چادر میتونم خیلی از رفتارهای دیگه خودم رو اصلاح کنم. راحت بودنم با دیگران، سنگین بودن، متانت، حجب و حیا و خیلی چیزهای دیگه.
من هم چادری شدم، همین هفتهی اخیر. یک دختر مانتویی محجبه بودم. هیچ وقت هم به چادر به صورت جدی فکر نکرده بودم. احساس میکردم حجابم رو دارم و البته راحتترم! میدونستم نگه داشتن چادر خیلی سخته و دردسر داره. ناگفته نمونه خانواده هم کلا مانتویی هستند.
تا اینکه وارد دانشگاه شدم، از اولین راهیان نور دانشگاه اسفند 89 شروع شد، فقط جرقه اش ... ولی وقتی برگشتم به شهرم، باز هم دیدم چادر خیلی سخته. در واقع میشد گذاشت به پای جوگیری! عید نوروز 90 رفتم به اردوی جهادی. تفکراتم کم کم داشت تغییر میکرد. دوستان فوق العاده ای پیدا کرده بودم، اما باز هم من چادری نشدم! به خیلی از دلایل! که همه اون دلالیل شاید بهونه بود... به خاطر سختیهاش! تیپ زدن هاش! که دونه دونه، خدا جوابهاش رو گذاشت توی کف دستم!
اردوی جهادی بعدیام تابستونش بود، یعنی تابستون سال 90؛ این اردو فوق العاده بود. خیلی اتفاقات عجیبی برای من افتاد. عالی بود. تفکراتم داشت شکل میگرفت. روز آخر، طرز کفن کردن رو بهمون یاد دادن. شب بود. باعث شد به بزرگترین حقیقت، یعنی مرگ، به صورت عمیق فکر کنیم و اعمالمون و ... اون شب من تصمیم قطعی گرفتم که بعد از برگشتن به شهر، چادری بشم. این بار بر اساس جو و محیط نبود که به چادر رسیده بودم... اما ... اما ... باز هم نتونستم! گفتم حجابم خوبه... کامله!
من چادر رو فقط به خاطر حجابش نمیخواستم! احساس میکردم با چادر میتونم خیلی از رفتارهای دیگه خودم رو اصلاح کنم. راحت بودنم با دیگران، سنگین بودن، متانت، حجب و حیا و خیلی چیزهای دیگه. چادر فقط حجاب ظاهری نیست. در واقع اگر احترام چادر رو بتونیم نگه داریم، خیلی آثار و برکات دیگه ای داره.
کم کم پیامهایی از این طرف و آن طرف به من میرسید؛ جملههایی که بچهها همینجوری میگفتن، ولی خیلی کمکم میکرد. یکی از دوستانم که او هم چند روز چادری شده بود و من بهش غبطه میخوردم، از دست کشیدن از تیپش گفت، اینکه چه پالتوهای قشنگی رو مجبوره زیر چادر بپوشه که کسی نمیبینه! و از عشقی که باعث شد دست بکشه، واسه رضایت خدا، با خودم مقایسه میکردم!
یه جمله ای که یکی همینجوری پشت اینترنت بهم گفت این بود که: مگه میشه کسی عشق خانم فاطمه زهرا (س) توی قلبش باشه، اما چادر رو دوست نداشته باشه؟! توسل کن به خانم فاطمه زهرا (س).
کسی گفته بود از مشهد برگشته. اونجا به خاطر امام رضا (ع) چند روزی چادر سرش بود و وقتی برمیگرده تهران، یک لحظه فکر میکنه که خب اینجا هم شهر امام زمانه. بچههایی که خانوادهاشون سخت مخالفت میکردن. خب من به نسبت خیلی از اونها، شاید شرایطم بهتر بود. شاید مخالفت سختی رو در پیش نداشتم. برای همین واقعا افسوس داشت و شرمندگی ...
به طرز قشنگی هوس کرب و بلا کردم... هوس کردم و درست شد! با کاروان دانشجویی رفتیم به دیار عشق، به کربلا... من اونجا نهایت عشق رو چشیدم... من عاشق شدم... عاشق همه قداستهایی که داشتم...
یک هفته بعد که برگشتم، دیگه نتونستم تاج بندگیم رو دربیارم. از اونجا پارچه خریده بودم. فردای همون روز که برگشتیم، رفتم با همون چادر سادهام، دادم که یک چادر مناسب برام دوختند. با عشق خودم چادر رو انتخاب کردم و بهش رسیدم. خیلی قشنگه. اینکه آدم خودش بهش برسه. وقتی هر روز چادرم رو سرم میکنم، چادرم رو میبوسم. من چادری شدم، در یک خانواده ای که محجبهاند، ولی چادری نیستند ...
هفتهی پیش وقتی از سفر برگشتم، بعد از دو هفته غیبت سفر، رفتم دانشگاه. با ظاهر جدید. برخوردها فوق العاده بود. حتی از کسانی که انتظارش رو نداشتم. احترامی مضاعف. برخوردی خوب. لبخندهای ممتد؛ و به خدا قسم در همین چندروز، به وضوح برکات چادر رو دیدم...
هنوز باورم نمیشه من یک دختر چادریام! میخوام بگم اگه مانتویی هستید و محجبه، میتونید به چادر هم فکر کنید! من که هیچ وقتِ هیچ وقت فکر نمیکردم، چادری دائم شدم.
باشگاه خبرنگاران
باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: mo_1443
برگرفته از گروه: امر به معروف و نهی از منکر
مطالب مرتبط:
چادر، هدیهای بود که بابام بهم داد
به استقبال حضرت ولیعصر (عج) میروم
دختری که میدرخشد اما رنگ ندارد
مردی که برای حجاب به شهادت رسید
روشهای نگهداری از پارچههای چادری
دو سفر و یک تصمیم برای چادری شدن