تبیان، دستیار زندگی
کم نبوده‌اند نوجوانانی که از جان خود برای رسیدن به هدفشان گذشتند و در برابر دشمنان، شجاعانه جنگیدند. فراموش نشدنی هستند بزرگ‌مردان کوچکی که همیشه شایسته‌ی ستایش هستند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نوجوانانی با آرمان‌های بزرگ


کم نبوده‌اند نوجوانانی که از جان خود برای رسیدن به هدفشان گذشتند و در برابر دشمنان، شجاعانه جنگیدند. فراموش نشدنی هستند بزرگ‌مردان کوچکی که همیشه شایسته‌ی ستایش هستند.


بیش از 30 سال از آغاز جنگ می‌گذرد جنگی که ایثارگران آن، گاه دلاورمردان نوجوانی بودند که کمیِ سنشان، حتی مانعی برای رسیدن به آرمان و هدفشان که همانا دفاع از آب و خاک و میهنشان بود، نشد. سربازانی که امروز، نسل سومی‌ها، هم‌قطاران آنان را نسل اولی می‌خوانند. نسلی که یاد کردن و آشنایی با آنان، شاید خالی از لطف نباشد. در ذیل، نگاهی کوتاه به زندگی‌نامه چند تن از دلاور مردان نوجوان می‌اندازیم.

محمدحسین ذوالفقاری

محمدحسین ذوالفقاری

شهید محمدحسین ذوالفقاری در دهمین روز از بهار 1348، مقارن با ماه محرم، در خانواده‌ای عاشق اهل‌بیت، در شهیدیه میبد به دنیا آمد. این شهید نوجوان، در دوران انقلاب اسلامی به همراه برادرش در تظاهرات شرکت می‌کرد؛ در تظاهرات شهر مشهد نیز حضور داشت که برادرش علیرضا از ناحیه کتف زخمی شد. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با کسب رضایت والدین برای گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان رفت. محمدحسین با اصرار زیاد در 23 مهرماه 1360 به جبهه اعزام شد و 18 آذرماه خبر به خون غلتیدن برادرش در منطقه لاله‌زار بستان را شنید. وی برای حضور در تشییع پیکر برادر شهیدش به یزد بازگشت و چند روز پس از تشییع برادر به جبهه برگشت و در گردان عاشورا به عنوان تک تیرانداز، سازماندهی شد. این سرباز 12 ساله ولایت، در جبهه شوش به پیکار با دشمنان اسلام پرداخت و سرانجام در 28 دی‌ماه 1360 بر اثر اصابت ترکش، به دیدار حق شتافت.

محمدحسین فهمیده

محمدحسین فهمیده

حسین فهمیده در یکم اردیبهشت‌ماه 1346 در روستای سراجه قم زاده شد و در سال 1352 به دبستان «روحانی» قم وارد شد و از مهرماه سال 1356 تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ قم ادامه داد. سپس به همراه خانواده‌اش به کرج مهاجرت کرد و از مهرماه 1358 در مدرسه «خیابانی» مشغول به تحصیل شد. وی در بیست و پنجم یا ششم شهریورماه 1359، یک هفته پیش از اعلام رسمی آغاز جنگ، همراه نیروی مقاومت بسیج به جبهه خرمشهر اعزام شد. از آنجا که در روزهای نخستین، از شرکت او در خط مقدم جلوگیری می‌شد، او با تلاش فراوان برای حضور در خط مقدم اجازه گرفت.

وی در غروب سی‌ویکم شهریورماه، از نخستین روزهای اعلام تجاوز نظامی ارتش عراق، همراه با محمدرضا شمس در جبهه نبرد، حضور رسمی یافت. این دو، یک بار در هفته اول مهرماه زخمی شده و به بیمارستان ماهشهر اعزام شدند. چند روزی پس از بهبودی با ترخیص از بیمارستان و بازگشت به جبهه و پایان دادن مجدد به مخالفت فرماندهان با حضورشان؛ به خط مقدم اعزام شدند. اما فهمیده بار دیگر در بیست و هفتم مهرماه، طی مقاومت در برابر حمله‌های دشمن دوباره زخمی شد. او سرانجام در 8 آبان ماه 1359 در کوت شیخ، نزدیک ایستگاه راه‌آهن خرمشهر، شهید شد و بقایای بدنش در بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپرده شد.

مرحمت بالازاده

مرحمت بالازاده

هفدهم خردادماه 1349 در یک کیلومتری تازه کند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، پسری به دنیا آمد که خانواده، نام مرحمت را برایش برگزیدند. شهید بالازاده که دوران ابتدایی‌اش همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی شده بود، پس از آغاز جنگ تحمیلی، به جبهه اعزام شد، ولی هیچ کس تصورش را هم نمی‌کرد که او می‌خواهد به مناطق عملیاتی برود. مرحمت، وارد بسیج شد و توانایی‌های خود را نشان داد به طوری که در پایان دوره آموزشی در امتحان تیراندازی، در کل گردان نفر پنجم شد و تعجب همگان را برانگیخت، اما با تمام این‌ها به خاطر سن کمش، با اعزام او مخالفت می‌کردند.

برای رسیدن به هدف، تصمیم بزرگی گرفت و خود را به تنهایی و با مشقت به پایتخت رساند و به ملاقات رئیس جمهور رفت.

رئیس جمهور وقت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را ملاقات کرد و ایشان دست‌خطی با این مضمون می‌نویسند که: «مرحمت عزیز می‌تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود». مرحمت حدود 3 سال در جبهه بود تا این که 21 اسفند 1363 در عملیات بدر در جزایر جنوب، به دیدار معبود شتافت.

مهرداد عزیزاللهی

مهرداد عزیزاللهی

دانش‌آموز شهید مهرداد عزیزاللهی در مهرماه سال 1346، در اصفهان و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات راهنمایی را به پایان نرسانده بود که با جثه‌ای کوچک به جبهه اعزام شد و همزمان با حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، درسش را تا سال سوم هنرستان در رشته برق و الکترونیک ادامه داد. شهید مهرداد عزیزاللهی در سال 1364، در عملیات کربلای 4 در جزیره «ام الرصاص»، در حال غواصی به شهادت رسید و جاودانه شد.

سعید طوقانی

سعید طوقانی

سعید طوقانی سال 1348، در تهران به دنیا آمد و به لحاظ این که پدرش حاج اکبر از ورزشکاران باستانی بنام تهران بود، در سن چهار- پنج سالگی به این ورزش علاقه‌مند شد. علاقه زیاد او به ورزش، باعث شد تا در این زمینه رشد بسیاری کند و با ارائه نمایش‌های زیبا، همگان را متحیر سازد. 6 سالگی او مصادف بود با حضور بیش از پیشش در عرصه ورزش باستانی و در 7 سالگی، در مراسمی با حضور مسئولین رده بالای مملکتی آن زمان (سال 1356) توانست تنها در عرض 3 دقیقه، 300 دور به دور خود بچرخد و با اجرای حرکات منحصربه‌فرد، بازوبند پهلوانی کشور را از آن خود سازد.

وی با آغاز تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران، با وجودی که سن و سال چندانی نداشت، بر رفتن به جبهه اصرار می‌کرد، چرا که نمی‌توانست بماند و شاهد باشد که برادران بزرگترش علی، محمد و حمید به جبهه بروند و او در خانه باشد. مجروحیت علی و به دنبال آن، مفقود شدن محمد در عملیات والفجر یک در بهار سال 62، تصمیم سعید را برای این که جای برادرانش را در جبهه‌های دفاع از دین و شرف پر کند، دوچندان کرد. سرانجام با اصرار فراوان توانست همراه پدرش و گروهی از ورزشکاران باستانی، برای اجرای ورزش برای رزمندگان اسلام راهی جبهه شود، ولی خود به خوبی می‌دانست که این همه فقط بهانه‌ای است برای حضور در صفوف رزمندگان. در بازگشت از جبهه، آنقدر اصرار ورزید و با دست‌کاری شناسنامه خود و بالا بردن سنش، توانست در بهار سال 1363 راهی جبهه‌ها شود و سرانجام در شامگاه بیست و دومین روز اسفندماه 63 در شرق دجله، سعید، زانو بر زمین زد و نزد برادر شهیدش شتافت.

بهنام محمدی

بهنام محمدی

شهید بهنام محمدی در بهمن‌ماه 1345 در مسجد سلیمان به دنیا آمد و از همان دوران کودکی با سختی و دشواری‌های زندگی آشنا شد و با وجود همه سختی‌ها با کار، فعالیت و حرفه آموزی، انس یافت و کارهایی چون خیاطی، تعمیر خودرو و تعمیر رادیو و تلویزیون را فرا گرفت.

در دوران دفاع مقدس و هجوم دشمنان به خرمشهر، راه مبارزه با متجاوزان را در پیش گرفت. او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی‌اش، به قلب دشمن می‌زد و با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد می‌رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند. بهنام با استفاده از توان و جسارت خود، توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورد و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد. بهنام محمدی نوجوان خرمشهری در نخستین سال جنگ تحمیلی، بر اثر اصابت ترکش خمپاره در خرمشهر به شهادت رسید.

سید علیرضا جوزی

سید علیرضا جوزی

شهید سیدعلیرضا جوزی دانش‌آموز 15 ساله تهرانی در گروه «مقاومت کمیل» مسجد شاه‌آبادی فعالیت می‌کرد و همواره در انجام کارهای فرهنگی، نصب اعلامیه و تشییع شهدا، پیش‌قدم بود. 12 ساله بود که برادر بزرگش به شهادت رسید و او در همان ایام به همراه برادر دیگرش، به صف مجاهدان اسلام پیوست و در جبهه‌های غرب حضور یافت. سحرگاه اول مهرماه سال 1367، سیدعلیرضا به همراه 22 رزمنده دیگر در سه‌راه کوشک، واقع در جاده اهواز – خرمشهر، در کمین دشمن محاصره شدند و با اصابت گلوله به خودرو آنان، سید علیرضا به همراه 4 رزمنده دیگر به فیض عظیم شهادت نایل آمدند.

علی جرایه

شهید علی جرایه در یکم مهرماه 1350 در سراب‌باغ آبدانان دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را در مدارس شهدا و طالقانی سراب‌باغ تا سال اول راهنمایی ادامه داد و در زمان جنگ تحمیلی به عنوان رزمنده بسیجی به گردان 505 محرم سپاه پیوست و راهی جبهه‌های نبرد با دشمن بعثی شد. در یکم اسفندماه 1362 در عملیات والفجر 5 در منطقه عملیاتی مهران، در سن 12 سالگی (نوجوان‌ترین شهید کشور در جبهه‌های حق علیه باطل)، از ناحیه سر مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

باشگاه خبرنگاران


باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: mo_1443

برگرفته از گروه: شهدا و دفاع مقدس

مطالب مرتبط:

اینجا، همه چیز صلواتی بود!

یادی از روزهای دفاع

صنایع دستی دوران اسارت!

سطری از وصیت نامه شهدا

راز پیراهن خون‌آلود یک شهید

جوانی که گناهانش را مکتوب می‌کرد

خط مقدم، ارجح بر مرخصی!

در دانشگاه کربلا، رتبه بالاتری آورده‌ام

72 شهید برای یاری ولایت

شهید بابایی: من فخر فروشی نمی‌کنم

خوابیدن به سبک رزمنده‌ها در خط مقدم

خاطراتی از شهید احمد پاریاب

وصیت نامه یک شهید نسل سومی

جایم را در گلزار شهدا دیدم

دو درس زیبا از دو شهید

نکات خواندنی از روحیات شهید خرازی

وصیت نامه  شهید حاج حسین خرازی

خاطراتی از شهید شهریاری

چند سطری از آخرین شلیك

سربندی روی پیشانی