سلام.
راستش از وقتی قول دادم که بیشتر بنویسم واسه این بحث، یه عالمه مطلب اومد
تو ذهنم که بذارم از مستند با حجم بالای 100 مگابایت گذاشتن گرفته تا
عکس های خبری،تا تحلیل های به درد بخور.
از دیشب غصه گرفته بودم که چی بذارم واسه اغاز. ولی
امروز که دیگه می خواستم هیچی ننویسم، که کلیپی رو گرفتم که قسمتی از
مقاله انفجار اطلاعات شهید اوینی رو در کنار تصاویر اورده بود که دست بر
قضا نقدی بر همین دهکده ی جهانی بود. مقاله رو یه بار دیگه دوباره خوانی
کردم و وقتی به همسنگری گفتم این کلیپ رو دیدی؟ گفت نسخه ی کامل ترش تو
سایت فتیان جمع اوری شده که مفصل تره.
خلاصه اعتقادم اینه که انقلاب کودکش رو به جواب می رسونه کافیه دستت رو رها نکنی.
هم کلیپ ها رو واستون خواهم گذاشت هم متن سخنان شهیدمون رو. به صورت کامل.
*کلیپ دهکده ی جهانی و شهید اوینی کلیپ کوتاه*
*کلـــیــپ مقــاله ی انفجار اطـلاعات شهید اویــنی*
دهکده
جهانی واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم، و ماهواره ها
مرزهای جغرافیایی را انکار کرده اند. این همان دهکده ای است که گرگوار
سامسا در آن چشم باز کرده است. این همان دهکده ای است که مردمانش صورت مسخ
شده « کرگدن » های اوژن یونسکو را پذیرفته اند.
همان دهکده ای که مردمانش « در انتظار گودو » هستند. این همان دهکده ای
است که در آن مردمان را به یک صورتِ واحد قالب می زنند و هیچ کس نمی
تواند از قبول مقتضیات تمدن تکنولوژیک سر باز زند.
این
همان دهکده ای است که بر سر ساکنانش آنتن هایی روییده است که یکصد و
پنجاه کانال ماهواره ها را مستقیماً دریافت می کنند. این همان دهکده ای
است که در آن روبوت ها عاشق یکدیگر می شوند. این همان دهکده ای است که در
آن « ترمیناتور دو » به سی سال قبل باز می گردد و خودش را از بین می
برد.
این همان دهکده ای است که در آن «بَت من» و «ژوکر» با هم مبارزه می
کنند. این همان دهکده ای است که در تلویزیون هایش دختران شش ساله را
آموزش جنسی می دهند، همان دهکده ای که در آن گوسفندهایی با سر انسان و
انسان هایی با سر خوک به دنیا می آیند. این همان دهکده ای است که در آن
تابلوی « مسیح از ورای ادرار » ماه ها توجهات همه رسانه های گروهی را به
خود جلب می کند. این همان دهکده ای است که در آن دویست و چهل و شش نوع
تجاوز جنسی رواج دارد...
اما
عجیب اینجاست که باز هم این همان دهکده ای است که در زیر آسمانش بسیجیان
در رَمل های فکه زیسته اند، همان دهکده جهانی که در نیمه شب هایش ماه،
هم بر کازینوهای « لاس وِگاس » تابیده است و هم بر حسینیه « دوکوهه » و
گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق او می گریسته اند. دنیای
عجیبی است، نه؟
بیش
از یک قرن است که علی الظاهر هیچ تمدنی جز تمدن غرب در سراسر سیاره زمین
وجود ندارد. همه جا در تسخیر این صورت از حیات بشری است که تمدن غرب با
خود به ارمغان آورده است.
هیچ یک از اُمم عالم نتوانسته اند نه در زبان، نه در فرهنگ، نه در
معماری، نه در حیات اجتماعی و نه در زندگی فردی، خود را از تأثیرات تمدن
غرب دور نگاه دارند. و اکنون که با وجود ماهواره ها، مرزهای جغرافیایی
نیز انکار شده است آینه جادو در یکایک خانه های این دهکده به هم پیوسته
جهانی نفوذ کرده است، عقل سطحی چنین حکم می کند که دیگر هیچ چیز نمی
تواند حکومت جهانی مفیستوفلس را حتی به لرزه بیندازد، چه رسد به آنکه آن
را به انقراض بکشاند. اما چنین نیست.
میلان
کوندرا در کتاب « هنر رُمان » از تناقض هایی خاصّ این آخرین دوران تمدن
غرب نام می برد که آنها را « تناقض های پایانه ای » می خواند. مثالی که
او می آورد می تواند پرده ابهام از این تعبیر به یک سو زند:
در
طیّ عصر جدید، عقل دکارتی همه ارزشهای به ارث رسیده از قرون وسطی را،
یکی پس از دیگری تحلیل می بـرد. اما، در زمــان پیروزی تــامّ و تمام
عقل، ایــن عنصر غیــر عقلی محض ( قدرتی صرفاً در پی خواست خویشتن ) است
که بر صحنه جهان تسلط خواهد یافت، زیرا دیگر هیچ نظامی از ارزشهای مقبول
همگان وجود ندارد که بتواند مانع پیشروی آن شود.
اگر
واقع گرا باشیم جنگ جهانی دوم را یکی از ترمینال هایی خواهیم یافت که
ذات پارادوکسیکال غرب در آن ظهور یافته است. نمی دانم شما جنگ کویت را
چگونه تفسیر می کنید، اما من در آن یک تناقض می یابم؛ تناقضی که شاخک های
حسّ ششم بسیاری از متفکران غربی – و از جمله نوآم چامسکی – آن را
دریافت.
غرب پیروزی خود را در جنگ کویت در میان یک حسّ اضطراب همگانی جشن گرفت و
این اضطراب، از جمله در لوس آنجلس، نشتری شد که دُمل چرکین یک اعتراض
واقعی را ترکاند.
غرب
ذاتی پارادوکسیکال دارد و این پارادوکس های پایانه ای، سرنوشت محتومی
هستند که تمدن امروز به سوی آن راه می سپرده است. انفجار اطلاعات از همین
ترمینال هایی است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد.
وقتی حصارهای اطلاعاتی فرو بریزد مردم جهان خواهند دید که این دژ ظاهراً
مستحکم بنیان هایی بسیار پوسیده دارد که به تلنگری فرو خواهد ریخت. قدرت
غرب، قدرتی بنیان گرفته بر جهل است و آگاهی های جمعی که انقلاب زا هستند
به یکباره روی می آورند؛ همچون انفجار نور.
شوروی نیز تا آن گاه که فصل فروپاشی اش آغاز نشده بود خود را قدرتمند و
یکپارچه نشان می داد و غرب نیز آن را همچون دشمنی بزرگ در برابر خویش می
انگاشت. تنها بعد از فروپاشی بود که باطن پوسیده و از هم گسیخته شوروی
آشکار شد.
اکنون
در غرب، همه چیز با سال های دهه 1930 تفاوت یافته است. مردم با اضطرابی
که از یک عدم اطمینان همگانی برمی آید به فردا می نگرند.
آنها هر لحظه انتظار می کشند تا آن دژ اطلاعاتی که موجودیت سیاسی غرب بر
آن بنیان گرفته است با یک انفجار مهیب فرو بریزد و آن روی پنهان تمدن
آشکار شود. برای آنکه ردیف منظم آجرهایی که متکی بر یکدیگر هستند فرو
ریزد، کافی است که همان آجر نخستین سرنگون شود. تمدن ها هم پیر می شوند و
می میرند و از بطن ویرانه هاشان تمدنی دیگر سر بر می آورد.
در آغاز، تمدن با یک اعتماد مطلق به قدرت خویش پا می گیرد و هنگامی که
این احساس جای خود را به عدم اعتماد بخشید، باید دانست که موعد سرنگونی
فرارسیده است.
و
اما درباره خودمان. نباید بترسیم. حصارها تا هنگامی مفید فایده ای هستند
که دزدان شب رو، بر زمین می زیند، اما آن گاه که دزدان از آسمان فرود می
آیند، چگونه می توان به حصارها اطمینان کرد؟ پس باید از این اندیشه که
حصارهایی بتوانند ما را از شرّ ماهواره ها محفوظ دارند، بیرون شد و « خانه
را در دامنه آتشفشان بنا کرد. » باید در رو به رو شدن با واقعیت، به
اندازه کافی جرئت و شجاعت داشت. غرب چنین است که در عین ضعف، بیش تر از
همیشه رجز می خواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند. جنگ کویت چنین بود و
بنابراین، تنها اسیران حصارهای توهّم را به وحشت دچار کرد نه آنان که ضعف و
پیری این قداره بند مفلوک را در پس اعمال و اقوالش می دیدند. می خواهم
بگویم که خود ماهواره، در عالم واقع، آن همه ترس ندارد که طنین این خبر در
عالم وهم: « ماهواره دارد می آید. » طنین این خبر تا آنجا هراسناک است
که بسیاری، از هم اکنون فاتحه همه چیز را خوانده اند: هویت ملی، اخلاق،
زبان فارسی... چنان که پیش از آمدن تلویزیون نیز سخنانی چنین در
افواه بود.
ماهواره
مظهر آن پیوستگی جهانی است که تمدن جدید انتظار می برده است. آمریکا نیز
مظهر آن اراده جمعی است که همراه با بشر جدید پیدا شده و در جست و جوی
قدرت و استیلا، توسعه و اطلاق یافته است. « استیلا » و « ولایت » هم ریشه
هستند و اگر بعضی از محققان استیلای غرب را بر عالم « ولایت طاغوت »
خوانده اند، تعبیری را می جسته اند که بتواند مفاهیم جدید را در حوزه
معرفت دینی معنا کند؛ و چه تعبیر درستی یافته اند. غرب، از همان آغاز،
غایتی مگر برپایی یک حکومت جهانی نداشته است و هم اکنون نیز چه آنان که از
حاکمیت ماهواره ها به وحشت افتاده اند و چه آنان که مشتاقانه چنین روزی
را انتظار می برند، هر دو، حاکمیت ماهواره ها را با حاکمیت جهانی غرب
یکسان گرفته اند؛ و هر دو اشتباه می کنند.
مقاله را کامل اینجا بخوانیـــــــــم
خب یه نکته اخر مونده که سمت صحبت به صدرا (sadra2554)ست. مقاله ی غفلتی که داری می نویسی برادر یکم این مقاله رو بخون.
من چند جمله ای که به نظر اومد می تونه منبع الهام باشه واسه مقالت رو در ادامه می ارم.
«غرب ذاتی پارادوکسیکال دارد و این پارادوکس های پایانه ای، سرنوشت محتومی هستند که تمدن امروز به سوی آن راه می سپرده است.
انفجار اطلاعات(شما بخون اگاهی مردم) از همین ترمینال هایی است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد.
وقتی حصارهای اطلاعاتی فرو بریزد مردم جهان خواهند دید که این دژ ظاهراً مستحکم بنیان هایی بسیار پوسیده دارد که به تلنگری فرو خواهد ریخت.
قدرت غرب، قدرتی بنیان گرفته بر جهل است و آگاهی های جمعی که انقلاب زا هستند به یکباره روی می آورند؛ همچون انفجار نور.
شوروی
نیز تا آن گاه که فصل فروپاشی اش آغاز نشده بود خود را قدرتمند و یکپارچه
نشان می داد و غرب نیز آن را همچون دشمنی بزرگ در برابر خویش می انگاشت.
تنها بعد از فروپاشی بود که باطن پوسیده و از هم گسیخته شوروی آشکار شد.»