تبیان، دستیار زندگی
شهرام مکری از زمان ساخت فیلم های کوتاهش تا امروز دغدغه رسیدن به فرم بیانی منحصربه خود را در سینما با اشتیاق دنبال کرده. هرچند گاهی به نظر می رسد کمتر به محتوا توجه می کند، اما این باعث نشده که از خلاقیت و ورود به عرصه های ناشناخته دست بردارد. فیلم «اشکان،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر


شهرام مکری از زمان ساخت فیلم‌های کوتاهش تا امروز دغدغه رسیدن به فرم بیانی منحصربه‌خود را در سینما با اشتیاق دنبال کرده. هرچند گاهی به نظر می‌رسد کمتر به محتوا توجه می‌کند، اما این باعث نشده که از خلاقیت و ورود به عرصه‌های ناشناخته دست بردارد. فیلم «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» بعد از هشت سال به نمایش درآمد؛ اتفاقی سوال‌برانگیز که چرا فیلمی که دارای پیشنهاد جالبی برای سینمای ایران است، دچار سوءتفاهم شد ولی بااین‌حال به همت گروه هنر و تجربه بالاخره اکران شد. به این بهانه با شهرام مکری گفت‌وگو کردیم.

اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر

‌ «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» بعد از هشت سال در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمد. از این موضوع خوشحالید؟
از این اتفاق خوشحالم. به‌هرحال فیلم دارد نمایش داده می‌شود و استقبال خوبی هم از آن شده. اما نمی‌توانم پنهان کنم عصبانیتی را که در وجودم حس می‌کنم. اصلا نمی‌فهمم چرا باید هشت سال بعد از ساخته‌شدن، این فیلم به نمایش دربیاید. این هشت سال زمان زیادی است. حداقل می‌شود گفت دو دولت عوض شده و من کماکان منتظر اکران فیلم اشکان،... نشستم و حالا هم که فیلم را در سینماها می‌بینم سردرگمی من بیشتر می‌شود و این سوال که چرا این‌طور شد، در ذهنم پررنگ‌تر می‌شود. در این سال‌ها فیلم بارها و بارها در مکان‌های مختلف به نمایش درآمد. ما درواقع پروانه نمایش داشتیم. اما فقط می‌توانستیم فیلم را در مکان‌های محدودی به نمایش بگذاریم. من هم چون کاملا از اکران ناامید شده بودم، از هر نمایشی در دانشگاه‌ها و مراکز مختلف استقبال می‌کردم و به‌این‌ترتیب فکر کنم فیلم طیف گسترده‌ای از مخاطب خودش را در اکران ازدست خواهد داد. از طرف دیگر این روزها متوجه شدم نسخه دی‌وی‌دی از فیلم در بین عده‌ای از آدم‌ها دست به دست می‌شود. خب به‌هرحال این بخشی از فرهنگ تماشاگران فیلم در ایران است و انگار کاری‌اش هم نمی‌شود کرد. بعد هم وقتی هشت سال از زمان اکران یک فیلم می‌گذرد، این اتفاقات اجتناب‌ناپذیر است. اما خودم مسئول این ماجراها را کسانی می‌دانم که به هر شکلی مانع نمایش این فیلم شدند. آنها از نظر من بخشیده نخواهند شد.
‌ دغدغه فرم در این فیلم هم به چشم می‌خورد، اصلا چرا این مسئله برای شما این‌قدر مهم است؟
برای هرکسی وقتی اثری را تولید می‌کند یک چیزی پررنگ‌تر می‌شود و خب برای من هم این چیزی که شما به آن فرم می‌گویید از اهمیت بیشتری برخوردار است. احتمالا برای بعضی دیگر داستان مهم است و شاید برای عده‌ای دیگر دادن پیام‌های اجتماعی و مسائلی از این دست. شخصا فکر می‌کنم برای رفتن به سمت تغییر و متحول‌کردن و آوردن ایده‌های جدید، ناچاریم کارهای ریشه‌ای انجام دهیم و این کار را می‌شود مثلا در سینما از فرم روایت و داستان‌گویی شروع کرد. البته درباره فیلم «اشکان...» تصورم این است که ما با یک داستان خیلی پرحجم روبه‌رو هستیم و با گذشت این همه سال تماشاگر ایرانی هم دیگر به این نوع پرداخت و روایت عادت کرده و چیزی به اسم فرم را بیرون از فیلمی مثل «اشکان...» حس نمی‌کند.
‌ مثلا اگر بخواهیم در وهله نخست به بازی‌ها نگاه كنیم، بازی‌های این نوع فیلم چه تفاوتی با فیلم‌های دیگر دارد؟
در کل بازی در هر فیلمی باید متناسب با ساختار آن فیلم در نظر گرفته ‌شود؛ چه برای فیلم‌ساز و چه برای کسی که از نقطه‌نظر تحلیلی به آن بازی نگاه می‌کند. اینکه ما همه بازی‌ها در فیلم‌های متنوع و متفاوت را با الگویی ثابت در نظر بگیریم، اشتباه است. درست است که ما با مفاهیمی مثل بازی خوب و بازی بد روبه‌رو هستیم، اما برای رسیدن به این مفاهیم باید اول ببینیم بازی‌ها در یک فیلم با فضا و داستان و اتمسفر حاکم بر فیلم یکی هست یا نه. فیلم «اشکان...» نیاز به بازی‌هایی داشت که فضای فانتزی سیاه آن را شکل بدهد و این نباید با بازی بازیگر در فیلم‌های رئالیستی که در آن بازیگر هرچه‌بیشتر سعی می‌کند به زندگی واقعی نزدیک شود، هم‌سنگ فرض شود.

اصلا نمی‌فهمم چرا باید هشت سال بعد از ساخته‌شدن، این فیلم به نمایش دربیاید. این هشت سال زمان زیادی است. حداقل می‌شود گفت دو دولت عوض شده و من کماکان منتظر اکران فیلم اشکان،... نشستم و حالا هم که فیلم را در سینماها می‌بینم سردرگمی من بیشتر می‌شود و این سوال که چرا این‌طور شد، در ذهنم پررنگ‌تر می‌شود.


‌ با توجه به كمدی‌بودن فیلم، به نظر شما پیچیدگی ساختار فیلم در ارتباط با مخاطب مشكلی به‌وجود نمی‌آورد؟
فکر نمی‌کنم. به‌نظرم فیلم «اشکان...» داستان پیچیده خودش را ساده تعریف می‌کند. تصور نمی‌کنم تماشاگر این روابط به‌ظاهر پیچیده را نتواند دنبال کند و احتمالا تمرکزش را ازدست نخواهد داد. ضمن اینکه یکی از ویژگی‌های فیلم‌های موردعلاقه‌ام در دورانی که «اشکان...» را می‌نوشتم و می‌ساختم، توجه به تعاریفی بود که در آنها تلفیقی بین مفاهیم پاپ‌تر (اینجا مثلا کمدی‌بودن) و پیچیده‌تر (اینجا منظورم فرم و شیوه روایت است) به‌وجود می‌آمد. خب دوست نداشتم صرفا یک فیلم مخاطب‌پسند را به ‌هر قیمتی کار کنم و می‌خواستم کمی از دنیای شخصی و درونی خودم را هم به فیلم تزریق کنم.
‌ تمایل دارم بدانم موقع نوشتن فیلم‌نامه چگونه عمل می‌كنید؟ اولویت را به چه می‌دهید؟ داستان‌ها را چگونه پیش می‌برید؟
مثل هر فیلم‌نامه‌نویس دیگری روش‌های متنوعی برای نوشتن فیلم‌نامه دارم. مثلا فیش‌برداری می‌کنم. گاهی درباره شخصیت‌ها چیزهایی را می‌نویسم و بیشتر مواقع در حال راه‌رفتن و غذاخوردن و حتی فیلم‌دیدن، به فیلم‌نامه خودم فکر می‌کنم. اما شاید چیزی که مدنظرتان باشد این است که من همیشه یک فرایندی برای طراحی مهندسی ساختمان فیلم‌نامه‌ام دارم. اول این ساختمان باید تمام و کامل شود و بعد داستان و باقی چیزها مثل مخلفاتی به آن اضافه می‌شود. کار اصلی برایم در مرحله طراحی این ساختمان اتفاق می‌افتد. باید بدانم دقیقا در هر لحظه از فیلم‌نامه‌ام چه اتفاقی می‌افتد و بعد شروع به نوشتن آن به شکل یک کل واحد می‌کنم.
‌ با توجه به شكل روایت و درعین‌حال دورانی‌بودن وقایع، تدوین چقدر در شكل‌گیری فیلم برایتان مهم است؟
سال‌ها کار تدوین انجام دادم و حتی عضویتم در صنفم و در خانه سینما به‌واسطه تدوین است. در فیلم‌های «توفان سنجاقک» و فیلم «اشکان...» هم تمرکز زیادی به گفتن روایت با ایده‌های تدوینی داشتم و فیلم‌نامه کلا بر اساس همین ایده‌ها شکل گرفت. اینکه چطور یک سکانس به سکانس دیگر وصل شود و این در روند کامل فیلم در جای درستی قرار بگیرد. اما امروز نگاهم به تدوین کمی فرق کرده و سعی‌ام در فیلم آخر یعنی «ماهی و گربه» این بود که به نگاه امروزی‌ام نسبت به تدوین نزدیک‌تر باشم.
‌ معمولا الگوهای چنین فیلم‌هایی، فیلم‌های از نوع اروپایی مثل «بدو لولا بدو» و... است. چقدر این فیلم‌ها روی شما تأثیر گذاشته؟ نمونه متعالی چنین فیلم‌هایی از نظر شما چیست؟
البته که فیلم «اشکان...» به شکل واضحی بیشتر وام‌دار فیلمی مثل «پالپ فیکشن» است تا مثلا «بدو لولا بدو» و این موضوع بارها و بارها در فیلم تأکید شده است که فیلم را با نگاه به «پالپ فیکشن» ساخته‌ام. حتی در فیلم‌نامه در توصیف بعضی صحنه‌ها نوشته‌ام که این صحنه مثل صحنه مشابه آن در فیلم «پالپ فیکشن» نوشته شده است. من اگر در مقابل این سوال قرار بگیرم که تنها فیلم عمرم را انتخاب کنم، آن فیلم برایم «پالپ فیکشن» خواهد بود. البته «بدو لولا بدو» را هم خیلی دوست دارم. اما «اشکان...» ارتباطی با آن ندارد. به‌هرحال باید به این نکته اشاره کنم؛ همان‌طورکه می‌دانی من در فیلم‌ها نگاه مستقیم و واضحی به فیلم‌های مختلف تاریخ سینما دارم و خیلی برایم سخت است که بگویم کدام فیلم بیشترین تأثیر را روی من دارد. بیشتر از همه خود تاریخ سینماست، با همه فیلم‌های خوب و بدش.

اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر

برخی از داستان‌های فیلم مثل سالن تشریح و نحوه مردن آن جوان به‌نظر می‌رسد ربطی به كلیت داستان فیلم ندارد، چرا چنین داستان‌هایی را وارد كردید؟
اتفاقا همه ماجرای فیلم «اشکان...» از مرد پاروغنی شروع می‌شود. فکر کنید اگر آن نبود اصلا تنگ ماهی بیرون نمی‌افتاد و ماشین آدم‌کش‌ها تصادف نمی‌کرد و یکی از آنها به‌خاطر مهربان‌بودن نمی‌مرد و پسر مالخر و دختر کارمند مالخر با هم فرار نمی‌کردند و پلیس آنها را نمی‌گرفت و سرباز به عشقش بر پرده سینما نمی‌رسید. همه چیز اتفاقا از مرد پاروغنی و جنازه آن شروع می‌شود. آدمی که کاملا تصادفی مرده اما حالا جنازه‌اش هم عامل مجموعه‌ای از تصادفات است.
‌ آیا فكر می‌كنید چنین فیلمی بتواند ذائقه تماشاگر ایرانی را عوض كند؟
حرف‌زدن درباره تماشاگر ایرانی بسیار کار سختی است. تماشاگر ایرانی هم بخشی از جامعه ایرانی است که این روزها خیلی بی‌شکل و غیرقابل‌پیش‌بینی به‌نظر می‌رسد. من به‌عنوان یک فیلم‌ساز احتمالا باید فکر کنم کاری را انجام دهم که به آن معتقدم و دوستش دارم. اگر بخواهم به ری‌اکشن‌های یک جامعه غیرقابل‌پیش‌بینی اتکا کنم، نمی‌دانم چه باید کرد و چطور باید فیلم ساخت. امیدوارم در نهایت سلیقه این تماشاگر کمی تغییر کند. چون فیلم‌های بهتری در دنیا برای دیدن وجود دارند، بهتر از آنهایی که فعلا در سینماهای ما نمایش داده می‌شود. ولی این فقط یک آرزوست و نمی‌دانم با فیلمی مثل «اشکان...» چنین اتفاقی می‌افتد یا نه.
‌ چرا از بازیگران شناخته‌شده و به‌اصطلاح ستاره در فیلم‌هایتان استفاده نمی‌كنید؟
فیلم در ایران و حتی شاید بشود گفت در جهان دیگر نیازمند استار نیست تا به واسطه آن با مخاطب رابطه بگیرد. خود فیلم باید تبدیل به ستاره شود و در این فرایند به نظرم سینمای ایران به جز یک بازیگر دیگر نمی‌تواند به استارهایش متکی باشد و به خاطر آنها تماشاگر را به سالن‌ها بیاورد. به نظرم فیلم نیاز به بازیگر خوب دارد نه لزوما به بازیگر ستاره. بازیگر خوب هم در بین بازیگرهای تئاتری بیشتر وجود دارد. حداقل من این‌طور فکر می‌کنم که بچه‌های حال حاضر تئاتر ایران مستعدتر و جدی‌تر در این حوزه هستند.
‌از فروش فیلم راضی هستید؟
راضی‌ام. باتوجه به مشکلاتی که هست راضی‌ام. فیلم فعلا با استقبال خوبی روبه‌رو شده و ما چند سئانس فوق‌العاده برای آن داشتیم و بین همه فیلم‌های مخاطب‌پسند این روزها خوشبختانه «اشکان...» به سوددهی می‌رسد، حتما.
‌و حرف آخر؟
امیدوارم سینمای ما بتواند برای مخاطب‌هایی که سال‌هاست با سالن‌ها قطع رابطه کرده‌اند هم فیلم تولید کند و به نمایش بگذارد و مردم هرروز به سینما بروند و فیلم ببینند.

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منبع: شرق