تبیان، دستیار زندگی
براساس تعریفی که از فلسفه اُولی یا متافیزیک شده، موضوع این علم «موجود مطلق» یا «موجود بما هو موجود» است. اما مفهوم «موجود» از بدیهی ترین مفاهیم است که ذهن از همه موجودات انتزاع می کند، و نه نیازی به تعریف دارد و نه اساساً چنین کاری ممکن است؛ زیرا ...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : رضا هاشمی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مفهوم وجود

اهداف:

آشنایی دانش آموزان با یکی از مبانی حکمت متعالیه (مفهوم وجود)

چکیده:

براساس تعریفی که از فلسفه اُولی یا متافیزیک شده، موضوع این علم «موجود مطلق» یا «موجود بما هو موجود» است. اما مفهوم «موجود» از بدیهی ‌ترین مفاهیم است که ذهن از همه موجودات انتزاع می‌کند، و نه نیازی به تعریف دارد و نه اساساً چنین کاری ممکن است؛ زیرا همچنان که در مفهوم «علم» گفته شد که مفهومی روشن‌تر از آن یافت نمی‌شود که بتوان آن را مبّین معنای علم قرار داد، در اینجا هم امر به همین منوال است.

بداهت مفهوم وجود

یکی از شواهد روشن بر بداهت مفهوم وجود این است: همان ‌گونه که در مبحث شناخت‌شناسی دانستیم، هنگامی که یک معلوم حضوری در ذهن منعکس می‌شود، به‌ صورت قضیه هلیة‌ بسیطه در می‌آید که محمول آن «موجود» است و این کاری است که ذهن نسبت به ساده‌ ترین و ابتدایی ‌ترین یافته‌های حضوری و شهودی انجام می‌دهد و اگر مفهوم روشنی از وجود و موجود نمی‌داشت، چنین کاری ممکن نمی‌بود.

ملاک بداهت یک مفهوم، بساطت آن و ملاک نظری بودن یک مفهوم، مرکب بودن آن است. آنچه از قدما برای تعریف وجود بیان شده تعریف لفظی است و نه تعریف حقیقی و لازم به ذکر است که اگر برای وجود، تعریفی حقیقی بیان شود دور پیش می آید و دور هم باطل است. اگر ما وجود را اینگونه تعریف کنیم که (الوجود هو الثابت العین ) عین به معنای نفس است، بنابر این الثابت العین به معنای ثابت نفسه می باشد پس معنای تعریف چنین است:

وجود چیزی است که خودش ثبوت دارد، بلکه همان ثبوت است پس وجود یعنی آنچه را که عین ثبوت است. دور بودن این تعریف به این است که در تعریف، وجود به وسیله ثبوت شناسایی شده، در حالیکه ثبوت همان وجود است، در واقع این دو لفظ مترادف هستند به یک معنا و این تعریف، تعریف شیء به خودش است که معذور تقدم الشیء علی نفسه بر ان مترتب است.

و همچنین اگر وجود را اینگونه تعریف کنیم که (الوجود هوالذی یمکن ان یخبر ان) یعنی وجود امری است که خبر دادن از آن امکان دارد در برابر عدم که نمی توان از آن خبر داد. این تعریف دور است زیرا واژه امکان در آن اخذ شده است و امکان تساوی نسبت به وجود و عدم است بنابراین شناسایی مفهوم وجود مبتنی بر شناخت امکان و شناخت امکان مبتنی بر شناخت مفهوم وجود است.

منطق

بنابراین مفهوم وجود بدیهی است و به تعریف نیاز ندارد و همه تعاریفی که برای آن ذکر شده است در واقع تعریف شرح الاسمی است و نه تعریف حقیقی چراکه تعریف حقیقی از جنس و فصل یا عرض خاص تشکیل می شود اما تعریف لفظی آن است که معنای لفظی به وسیله لفظ دیگر بیان می شود و در توضیح شرح الاسم باید گفت که شرح الاسم دو اصطلاح دارد در یک اصطلاح به همان تعریف لفظی اطلاق می شود و مرادف با آن است و در اینجا نیز همین اصطلاح مورد نظر است و اصطلاح دوم شرح الاسم، مرادف با تعریف اسمی است.

تعریف اسمی درست مانند تعریف حقیقی از جنس و فصل و عرض خاصه تشکیل می شود و تنها فرق این دو در این است که تعریف اسمی پیش از علم به تحقق خارجی معرف است و تعریف حقیقی پس از علم به تحقق آن، بنابراین زمانی که ما می گوییم وجود را نمی توان تعریف کرد چراکه تعریفش شرح الاسمی است منظور اصطلاح اول است.


مرکز یادگیری سایت تبیان - نویسنده: رضا هاشمی

تنظیم: مریم فروزان کیا