تبیان، دستیار زندگی
اینجا یک خانه است ، که آدم هایش چیزی شبیه خود شما هستند ، با همان رویاها ، با همان مشکلات اما.....
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : ندا داودی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همسری چون چک بی محل!

یک برش کوچک از زندگی(1)


اینجا یک خانه است ، که آدم هایش چیزی شبیه خود شما هستند ، با همان رویاها ، با همان مشکلات اما.....

زن

اینجا یک خانه است ، که آدم هایش چیزی شبیه خود ما هستند ، با همان رویاها ، با همان مشکلات ...زندگی شبیه آنچه شما هم تجربه کرده اید ، کمی اینطرف تر ، کمی آنطرف تر! علی و عاطفه که تقریبا عضو ثابت این زندگی هستند و اطرافیان آنها که کم کم با همه ی شان آشنا خواهید شد. این مطالب که« برش کوچکی از یک زندگی» است قرار است صحنه ای را به شما نشان بدهند که در زندگی واقعی تان ،خودتان بازیگر آن هستید و شاید زشتی ها و زیبایی هایش را نمی بینید .گاهی نگاهی از بیرون ، همه چیز را تغییر می دهد.

عاطفه: علی پس کی قراره باهم بریم مسافرت؟قول داده بودی تو پاییز بریم.

علی: بله قول دادم اما الان موقع خوبی برای سفر نیست!

عاطفه: اونوقت چی شد به این نتیجه رسیدی؟

علی: تو اداره به دوستام گفتم که می خوام دو روز مرخصی بگیرم ، برم سفر ! همشون خندیدن که آخه الان وقت سفره؟ بذارید برای بهار...

عاطفه: بازم ما یک تصمیمی گرفتیم ، تو به خاطر نظر دیگران ، زدی زیرش!

علی: بده که مشورت می کنم؟ همیشه می گن چی؟ چند تا ذهن بهتر از یک ذهن کار می کنه خانوم!

عاطفه: نه خیلی هم خوبه اما به این نمی گن مشورت. مگه آب و هوای همه جا یک جوره که فقط تو یه فصل باید رفت مسافرت.

علی: نه خوب اما فعلا که مشکل ماشین هم داریم!

عاطفه: ماشین رو که تا هفته ی دیگه تحویل می دن...

علی: اتفاقا می خواستم بهت بگم.

عاطفه: باز چی شده ؟؟؟؟؟

علی: هیچی بابا ، نترس! اما تصمیم گرفتم این ماشین رو استفاده نکنم و همین طور بفروشم و یه ماشین دیگه ثبت نام کنم.

عاطفه: کی این تصمیم رو گرفتی؟

علی: خوب می خواستم امروز به تو بگم و باهم تصمیم بگیریم البته!

عاطفه: ما این همه وقت منتظر این ماشین بودیم.چقدر سر رنگش باهم بحث کردیم.حالا می گی بفروشیمش؟

علی: آره ، دیشب رفته بودم سوپری سر کوچه واسه خرید.بحث شد من گفتم که ما تا هفته ی دیگه ماشینمون رو می گیریم. محمود آقا گفت خیلی ماشین های مشکل داریه!

گفت یک وقت سوارش نشی از قیمتش می افته ، همین طوری ردش کن بره! عوضش یه ماشین خوب بهم معرفی کرد!

عاطفه: ما الان دو ساله که تا میخوایم ماشینمون رو تحویل بگیریم و سوار شیم ، یکی نظر تو رو عوض می کنه! این یکی ماشین رو هم یکی دیگه میاد از بدی هاش می گه!

علی: نه دیگه این بار خوب تحقیق می کنم، قول می دم!  خوب حالا عاطفه خانوم به جای ناراحتی و دلخوری ، بگو ببینم ثبت نام کردی برای ارشد؟

عاطفه: بله ثبت نام کردم .اما نه رشته ای که قرار بود.

علی: چرا؟ تو که اون رشته رو خیلی دوست داشتی.

عاطفه: نه دیگه ، اون مال پارسال بود که قبول نشدم. امسال تصمیم گرفتم رشته رو عوض کنم.به دوستام گفتم ، اونا رایم رو زدن. گفتن که بیکاری مگه می خوای روان شناسی بخونی؟ الان اینقدر دست زیاد شده که اصلا فایده نداره.

علی: خوب پس چی کی خوای شرکت کنی؟

عاطفه: علوم ارتباطات.

علی: خوب فرقی نداره.هرچی دوست داری. فقط کلاس کنکوری که می خواستی ثبت نام کنی ، این رشته رو داره؟

عاطفه: بله که داره اما من دیگه اینجا ثبت نام نمی کنم. زن برادرم گفت خیلی کلاساش کیفیتش پایینه، قرار شد یه کلاس خوب بهم معرفی کنه!

علی: من که سر از کارهای تو در نمیارم. حالا بریم سر اصل مطلب .شام چی داریم؟

از صبح دلم داره واسه غذایی که گفتی می خوای درست کنی ، ضعف می ره! من عاشق دلمه های تو ام..

عاطفه: آخی .می خواستم درست کنما ، اما به مامانم زنگ زدم ، مامانم گفت اخه دلمه هم شد غذا؟ به جاش مرغ درست کن.منم واسه شام مرغ پختم...

علی: عاطفه حالت خوبه؟

عاطفه: بله چطور مگه؟

علی: آخه رفتارت یه جوری شده؟

عاطفه: نمی دونم ! برات آشنا نیست؟

علی: منظورت چیه؟

عاطفه: دارم تمرین می کنم دیگه مثل تو باشم. هر چی که تصمیم می گیرم رو با حرف بقیه تغییر بدم. اینجوری فکر کنم بهتره!

علی: آهان پس داری نکته های تربیتی رو به روش عینی یاد می دی ؟ خانم روان شناس؟

عاطفه: بلکه تو متوجه بشی چقدر عذاب آور که طرف مقابلت مدام نظرش رو عوض کنه.تازه وقتی طرف مقابلت آقای شوهر باشه ، کار سخت تره! ناسلامتی تو مدیر خونواده ای!

علی: خواهش می کنم ما مخلص شما هم هستیم اما جون من بگو قضیه ی دلمه ها جزء برنامه آموزشیت بوده و این بوهایی که الان میاد واقعیه!

عاطفه: بله ، الان سفره رو می ندازم اما تو هم یک کم فکر کن راجع به راه و روش تصمیم گرفتنت....

نداداودی

بخش خانواده ایرانی تبیان


مطالب مرتبط:

گرم وعاشقانه حتی باوجود نفر سوم

دو شاهراه به قلب همسرتان

خطر، نقطه حساس زنانه و مردانه

ازت راضی ام با تمام اختلافاتمان

برخورد با همسر قهرقرو