تبیان، دستیار زندگی
اصلی ترین وظیفه پهلوان در شاهنامه حفاظت و پاسداری از ایران و تاج و تخت پادشاهی است. گاهی پیش آمده که در داستان های شاهنامه پهلوان با کار و روش شاه اصلا موافق نیست، اما هیچگاه سر به شورش بر نداشته و همواره دفاع از ایران و خاک آن از همه چیز مهم تر بوده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چنین گفت سیمرغ با پور سام

(داستان منوچهر و زال، بخش سوم)

اصلی ترین وظیفه پهلوان در شاهنامه حفاظت و پاسداری از ایران و تاج و تخت پادشاهی است. گاهی پیش آمده که در داستان های شاهنامه پهلوان با کار و روش شاه اصلا موافق نیست، اما هیچگاه سر به شورش بر نداشته و همواره دفاع از ایران و خاک آن از همه چیز مهم تر بوده است.

آسیه بیاتانی -بخش ادبیات تبیان
سیمرغ

در بخش دوم داستان زال به آنجا رسیدیم که سام چندبار در خواب می بیند که جوانی از سمت هند به همراه دو موبد آمده و او را مورد سرزنش قرار می دهد که چرا فرزند را رها کرده ای. اگر او پهلوان است کجای مرام پهلوانی اینگونه دیده شده که فرزند را رها کرده و مرغی او را پرورش می دهد؟ این خواب و سرزنش باعث می شود که سام سراسیمه از خواب پریده و به همراه سپاهی به جستجوی فرزند برخیزد.

بیاد دمان سوی آن کوهسار/ که افکندگان را کند خواستار

سر اندر ثریا یکی کوه دید/ که گفتی ستاره بخواهد کشید

یکی کاخ بد تارک اندر سماک/ نه از دسترنج و نه از آب و خاک

سام در پی جستجوها به البرز کوه می رسد و آن را کوهی می بیند پوشیده از سنگ خارا و سر به فلک کشیده و سیمرغ بر فراز آن آشیانه ساخته است. سام جوان مرغ پرورده را با قد و بالایی بلند و اندامی ستبر می بیند، اما راهی برای بالا رفتن پیدا نمی کند. چرا که راه سخت و غیر ممکن و پوشیده از حیوانات وحشی است.

به در گاه خداوند ناله و زاری می کند و از او یاری می خواهد، زاری او مورد قبول واقع شده و سیمرغ به پایین آمده و سام و سپاهیان را در پایین کوه می بیند. آنگاه به پرورده خود که جوانی برومند است می گوید:

چنین گفت سیمرغ با پور سام/ که ای دیده رنج نشیم و کنام

پدر سام یل پهلوان جهان/ سرافراز تر کس میان مهان

بدین کوی فرزند جوی آمدست/ ترا نزد او آبروی آمدست

روا باشد اکنون که بردارمت/ بی آزار نزدیک او آرمت

منوچهر به استقبال آنها می آید و وقتی به دربار می رسند، زال را آراسته با جنگ افزار و لباس رزم به حضور شاه می برند. شاه از نیرومندی و ستبر اندامی زال شادمان می شود، از ستاره شناسان طالع او را می پرسد و منجمان خبر می دهند که او پهلوانی بزرگ و جنگاوری نامدار خواهد گشت و همه عمر پشت و پناه سپاه و نگهبان تاج و تخت خواهد بود.

سیمرغ به جوان برومند می گوید: این سام نام آورترین پهلوانان، پدر توست که به جستجوی تو آمده است. اگر چه من به تو دلبستگی بسیار دارم اما تو همیشه نمی توامی اینجا بمانی. باید آماده شوی تا تو را به نزد او ببرم.

پسر سام به سیمرغ می گوید: ظاهرا از همنشینی با من خسته شده ای؟ سیمرغ پاسخ می دهد: چنین نیست بلکه صلاح تو در این است که به نزد پدر بروی و سر و سامان بگیری. کوهسار دیگر جای زندگی تو نیست.

ابا خویشتن بر یکی پر من/ ببینی هم اندر زمان فر من

گرت هیچ سختی به روی آورند/ ور از نیک و بد گفتگوی آورند

بر آتش برافکن یکی پر من/ ببینی هم اندر زمان فر من

که در زیر پرت بپرورده ام/ ابا بچگانت برآورده ام

همان گه بیایم چو ابر سیاه/ بی آزارت ارم بدین جایگاه

فرامش مکن مهر دایه ز دل/ که در دل مرا مهر تو دلگسل

سیمرغ به جوان می گوید تو باید بروی و راه و رسم کیانی را بیاموزی. تاج و تخت پادشاهی به تو احتیاج دارد. چند روزی آزمایشی برو. من پر خودم رو به تو می دهم، اگر تو را ذره ای اذیت کردند و یا حرفهای ناشایست به تو زدند، این پر را آتش بزن، من همان لحظه به پیش تو می آیم و تو را بر می دارم و می روم. من دایه تو هستم و هرگز فکر نکن که مهر دایه ذره ای کم می شود.

سیمرغ جوان را در آغوش گرفته و نزد پدر می آورد. سام فرزند را در آغوش گرفته و او را "زال" یعنی "پیر" نام می نهد و به همراه سپاهیان به شهر می آید و شادی و خرمی می کند.

دل سام شد چون بهشت برین/ برآن پاک فرزند کرد آفرین

به من ای پسر گفت دل نرم کن/ گذشته مکن یاد و دل گرم کن

منم کمترین بنده یزدان پرست/ از آن پس که آوردمت باز دست

سام از زال عذر خواهی می کند که او را رها و به او بی توجهی کرده است. لباسی شایسته به تن او می کند و سپاه به نزد او می آید و برای دیدن او شادمانی می کنند.

خبر به منوچهر شاه می رسد و او دو پسر به نام های نوذر و زرسپ دارد، منوچهر نوذر را نزد سام می فرستد که همراه زال به دربار بیایند. نوذر به نزد سام می رود، سام و بزرگان از شاهزاده استقبال می کنند و پس از شنیدن پیغام شاه، آماده حرکت به سمت پایتخت می شوند.

منوچهر به استقبال آنها می آید و وقتی به دربار می رسند، زال را آراسته با جنگ افزار و لباس رزم به حضور شاه می برند. شاه از نیرومندی و ستبر اندامی زال شادمان می شود، از ستاره شناسان طالع او را می پرسد و منجمان خبر می دهند که او پهلوانی بزرگ و جنگاوری نامدار خواهد گشت و همه عمر پشت و پناه سپاه و نگهبان تاج و تخت خواهد بود.

منوچهر شاه به نشانه این خبر خوش خلعت فاخر و هدایای ارزنده به او می بخشد و فرماندهی حکومت نواحی شرقی ایران تا سر حد هند و سند و چین را به نام سام صادر می کند و به او اجازه بازگشت می دهد.

ادامه دارد ...


منابع:
شاهنامه فردوسی، حکیم ابولاقاسم فردوسی، بر پایه چاپ مسکو
حماسه سرایی در ایران، ذبیح الله صفا