روزهای تلخ غربت و باتوم
نگاه مختصری به «آن بیستوسه نفر» نوشته احمد یوسفزاده همراه گفتوگو با نویسنده کتاب.
خاطرات خودنوشت احمد یوسفزاده یکی از بهترین آثاری است که در زمینه خاطرهنویسی جنگ و دوران اسارت نوشته شده است. راوی نوجوانی مدرسهای است که به یکباره درس و مشق را رها میکند و عازم جبهههای جنگ میشود و در سال 1361 در عملیات بیتالمقدس پس از نبردی طاقتفرسا به اسارت نیروهای دشمن درمیآید. «آن بیستوسه نفر» روایت داستانی جذابی است از سالهای اسارت مولف در اردوگاهها و زندانهای عراق. راوی حین توصیفِ وضعیت و موقعیتهای اسارت، نقبی به دوران پیش از جنگ و زندگی شادمانهاش در روستای محل سکونتش میزند که به باورنگارنده این تقابل تمهیدی هوشمندانه برای فهم خواننده از موقعیتهای دشوار و طاقتفرسای دوران اسارت در تقابل با دوران سراسر نشاط و شادمانی زندگی در روستا است. از این منظر که نوجوانی در روستایی سرسبز با نیزارها و باغهای انبوه و زندگی سراسر هیجان و شادی و بازیهای نوجوانانه با دوستان همسن و سالش، در شرایطی قرار میگیرد که باید سختترین شکنجهها و مرارتها را تحمل کند. این حوزههای مختلف روایی در تقابلی که ایجاد میکنند خواننده را به فهم موقعیتهای دوگانه و بهخصوص سختیهای دوران اسارت رهنمون میکنند.
از طرفی نبرد به شیوهای دیگر و در جبههای دیگر در اسارت شکل میگیرد. این گروه نوجوان با وجود شرایط سخت در خاک عراق، در نبردی متفاوت و با اعتصاب غذایی چند روزه ژنرالهای خشن عراقی را در اردوگاه صدام حسین شکست میدهند. کتاب در چهار فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان تنظیم شده که با نامهای به صدامحسین و بخش عکسها و مستندات پایان مییابد.
صداقت در گفتار و پرهیز از شعارزدگی بهشدت همدلی خواننده را برمیانگیزد و باعث میشود خواننده کاملا به متن اعتماد کند.
زبان روایت شیرین، ساده و خلاقانه است. فصلهای کتاب نیز هنرمندانه تنظیم شدهاند و مولف میداند که روایتش را از کجا آغاز و به کجا ختم کند، بدون اینکه خواننده دچار کسالت و تکرار شود. چیزی که در کتاب از چشم راوی پنهان نمیماند، آوردن موقعیتهای انسانی و عاطفی حتی در برخورد با نگهبانان اردوگاهها در مقام دشمنانی غاصب و ستمگر است. توصیفهای بکر و فضاسازیهای خلاقانه، توجه به جزئیات، ساختن موقعیتها و وضعیتها، تعلیق، گاه کتاب «آن بیستوسه نفر» را از مرز خاطرات خودنوشت فراتر میبرد و به روایت و ساخت رمان نزدیک میکند.اعتبار دیگر کتاب آن بیستوسه نفر، به غیر از ثبت تاریخ شفاهی جنگ و آوردن مستندات از تاریخ اسارت، بهخاطر ذکر روایت دیدار این گروه نوجوان با صدام است.
«آن بیست و سه نفر» را دفتر ادبیات و هنر مقاومت انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
***
«آن بیست و سه نفر» خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده است. برپیشانی کتاب چنین آمده است: این بار راوی خود نویسنده یکی از خاطراتی است که سوره مهر منتشر میکند. فرم منسجم و مهندسیشده و زبان پخته کتاب نشان میدهد که با نویسندهای باتجربه روبهرو هستیم. همینطور است؟
من بیش از 17 سال است که مینویسم. مدیرمسئول یک هفتهنامه محلی هستم و به اجبار هم که شده باید بنویسم. طنز، داستان، شعر، گزارش، تحلیل سیاسی و نقد اجتماعی... همه را تجربه کردهام و این کار همچنان ادامه دارد. به اینها چاپ چندین جلد کتاب دفاع مقدسی را هم اضافه کنید. حالا اگر میشود اسم این را تجربه گذاشت نظر لطف شماست.
علاقه به نوشتن از چه زمانی و چطور شکل گرفت و چه روندی را دنبال کردید تا به مهارتی برسید که در «آن بیست و سه نفر» شاهدش هستیم؟
برادری داشتم که در «کربلای 4»آسمانی شد. او -معلم شهید موسی یوسفزاده- نخستین مشوق من برای خواندن بود که منجر به نوشتن شد. جوانی روستایی بود که در شهر درس میخواند و سوغاتیهایش برای من همیشه کتاب و مجله بود. اسارت زودهنگام در 16 سالگی ارتباطم را با خواندن و نوشتن قطع کرد، اما یکبار که قلم و دفتری به دستم افتاد، شروع کردم به نوشتن. شعر، متن ادبی و حتی داستان. آثارم در میان دوستان اسیر مخاطب داشت. با دوست همبندم زیدالله نوری بچه قم مبادله شعر هجو داشتیم. در طول روز مخمان را برای تخریب البته محترمانه همدیگر به کار میگرفتیم. سوت آمار را که میزدند شعرها را به هم میدادیم. هر کداممان توی یک آسایشگاه مجزا بودیم. بعد از آمار همه میریختند دورمان که ببینند آن روز چه آشی برای هم پختهایم. این کار وسیله شوخی و سرگرمی برای خودمان و همبندانمان بود. بعدها رفتم توی کار داستان. بهار یکی از سالهای اسارت یک جفت پرستو آمدند کنار در زندان لانه درست کردند و بچهدار شدند. من قصهای از زبان پرستوها نوشتم. یکی از جوجهها با دیدن اسرا میترسید و گوشه لانه کز میکرد. مادرش میگفت نترس اینها اسیرند، هیچوقت آزارشان به شما نمیرسد. اینها خودشان توی قفس هستند. قصه اینطور ادامه پیدا میکرد. داستان طنز مینوشتم. یادم هست یک داستان نوشتم به اسم غساله سوم. ماجرای اسیر وسواسیای بود که همهجا را نجس فرض میکرد و هر روز کف آسایشگاه را آب میکشید. غساله سوم یک اصطلاح معروف در باب طهارت است. سالهای میانی اسارت صلیبیها برایمان کتاب داستان و رمان میآوردند. من خوره کتاب بودم. «بینوایان» را سه بار خواندم. روزها با رضا عسکری دیالوگهای رمان را برای هم بازگو میکردیم و لذت میبردیم. آزاد که شدم شروع کردم به کتاب خواندن. نخستین رمانی که بعد از آزادی خواندم، « کلیدر» بود. بعد هم که مجوز نشریهای به نام «رودبارزمین» را گرفتم و به نوشتن ادامه دادم. رودبارزمین میدانی شد برای ذوقآزمایی خودم و جوانان جنوب استان کرمان که خیلیشان الان سری توی سرها دارند. منصور علیمرادی یکی از این جوانان موفق است. نخستین کتابم به اسم «لبخند در قفس» جایزه بهترین کتاب دفاع مقدس کشور را گرفت و آمدم تا رسیدم به «آن بیست و سه نفر».
برای نوشتن «آن بیست و سه نفر» به خاطرات خودتان بسنده نکردهاید. به نگاههای دیگر و خاطرات مابقی چطور دسترسی پیدا کردهاید؟
من پیشنویس این کتاب را یک سال بعد از آزادی یعنی سال 70 نوشتم. در کنار آن خاطره نوشتههای گرم و تازه بعدها از متن مستند مهدی جعفری که در آن با همه گروه بیست وسه نفر توسط دکتر محمد شهبا مصاحبه شده بود، استفاده کردم. ضمن اینکه الحمدلله دستکم حافظه درازمدتم خیلی خوب است. من وقتی از اسارت هشت ساله برگشتم از روی صدا هم میتوانستم زنان و مردان روستایمان را شناسایی کنم.
کتاب شما متعلق به ادبیات اردوگاهی است. در کشورهای دیگر جهان که تجربه جنگ را پشت سر گذاشتهاند، در این حوزه آثار درخشانی را خلق کردهاند. از آنجا که شما اهل مطالعه و نوشتن هستید، آیا با این نوع ادبیات دمخور هستید؟
نخستین کتابی که در این حوزه خواندم، خاطرات «خانه اموات» داستایوفسکی بود. شیوه روایت او از زندانهای سیبری یک جور سرمشق برای من بود. «جنگ و صلح» تولستوی خاطرات ویکتور فرانکل در زندان نازیها که در کتاب معروف او «انسان در جستوجوی معنا» آمده، برایم جذاب و موثر بوده و هست.
ادبیات جنگ را تا چه حد دنبال میکنید؟ میخواهم نظرتان را درباره روند داستاننویسی جنگ در ایران بدانم.
راستش من افراد زیادی را از نویسندگان جنگ نمیشناسم و آثارشان را دنبال نکردهام. اما بهشدت معتقدم اسطورهپروریهای اغراقآمیز سم مهلکی برای ادبیات پایداری است. ما در غالب داستانهای این حوزه با آدمهایی مواجهیم که بدون استثنا نمازشان را سر وقت و در مسجد میخواندند و محال است عاشق زنی بشوند و در کل با آدمهایی ماورایی روبهرو هستیم. این یک آسیب است. ما الان به رمانهایی نیاز داریم با کاراکترهایی از جنس آدمیزاد که در زندگیشان قهر باشد، آشتی باشد، عشق باشد، ورع باشد. ما نیاز داریم با این رمانها و شخصیتهایشان زندگی و به دلهایشان نفوذ کنیم. شک و تردیدشان، اخلاصشان، شجاعتشان و حتی ترسشان را لمس کنیم.
در میان داستاننویسان شاخص ادبیات جنگ کدامشان را بیشتر دنبال کردهاید و کار کدامیک را بیشتر پسند میکنید؟
قشنگترین داستان جنگ را از منصور علیمرادی همشهری خودمان و صاحب رمان «تاریک ماه» خواندهام. شاید اولین و آخرین داستان جنگی منصور باشد. اسمش هست «مهندس برقکشانی». نخستین داستان مجموعه «زیبای هلیل». قلم بابک طیبی را هم در «از پله صدای دف میآید» دوست دارم. همچنین «جنگ نوشتهها»ی مرتصی سرهنگی را.
مستندی درباره «آن بیستوسه نفر» ساخته و نمایش داده شده است. این مستند را در میان آثار تولیدشده در این حوزه چگونه ارزیابی میکنید؟
زحمت ساخت این مستند را دوست خوبم مهدی جعفری کشیده است. متاسفانه این مستند قوی هنوز بهطور کامل از شبکههای پربیننده سیما پخش نشده است. کار مهدی جعفری سوای بحث هنریاش از آن جهت بیمانند است که توانست حماسه بیست و سه نفر را زنده کند.
آیا میتوان گفت «آن بیست و سه نفر» آغازی است برای کارهای ماندگار دیگری از شما؟ بهطور دقیق میخواهم بدانم ایدههای دیگری هم برای نوشتن دارید؟
انشاءالله. بیست و سه نفر خاطرات هشت ماه از هشت سال اسارت من و دوستانم است. هفت سال و نیم دیگرش هنوز روی زمین مانده است.
منبع: فرهیختگان