تبیان، دستیار زندگی
امام رضا (ع)، ستاره ی هشتمِ ولایت، که به امام رئوف معروف هستند، جوانه ی مهر و محبتی جاودانه در دلِ شیعیان خود کاشته اند. سرودن از همچون اویی و در مدح و ثنای آن بزرگوار قلم زدن، محدود به هیچ زمان و مکان خاصی نیست.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیمای امام رئوف در آیینه‌ شعر

امام رضا (ع)، ستاره‌ هشتمِ ولایت، که به امام رئوف معروف هستند، جوانه‌ی مهر و محبتی جاودانه در دلِ شیعیان خود کاشته‌‌اند. سرودن از همچون اویی و در مدح و ثنای آن بزرگوار قلم زدن، محدود به هیچ زمان و مکان خاصی نیست.

مریم سمیعی -بخش ادبیات تبیان
گلدسته امام رضا

دین و شریعت برای بیان و تبلیغ اصول و ارکان خود نیازمند زبانی رسا است. ادبیات مذهبی گونه‌ای ادبی است که به عنوان رسانه‌ای موفق قادر است به شکلی موثر در خدمت بیان اعتقادات مذهبی قرار بگیرد. اشعار مذهبی با توسل به معجونی از احساس، ریتم، آهنگ و اعتقاداتِ شاعر با ظرافتی خاص در دل مخاطبِ خود نفوذ می‌کنند. لذا این نوع اشعار علاوه بر اینکه شور و شعف بر‌می انگیزند، پیامی استوار که شعورآفرین است را در گوش تاریخ زمزمه می‌کنند.

مولدان اشعار مذهبی با خلق آثار خود، زیبایی‌ها و فضایل آشکار و نهان شخصیت‌های الهی ـ عرفانی را به مخاطبان نشان داده و منجر به ارتقای سطح فرهنگ و شعور اجتماعی آن‌ها می‌شوند. این نوع ادبی در حقیقت تمام تلاش خود را در دفاع از ارزش‌های مذهبی و ترویج اندیشه‌های الهی و ترغیب مخاطبان، به کار گرفته است. (سیدی و پولادچنگ، 1391) ارائه‌ی فضائل و مناقب مردان خدا در آیینه‌ی صیقلیِ شعر، همواره روشی برای نشان دادن جایگاه والای این شخصیت‌های الهی بوده‌است. به عنوان مثال در طول تاریخ سرودن شعر مذهبی برای اهل بیت به صورت مدح یا مرثیه راهی برای اثبات حقانیتِ امامت آن بزرگواران بوده‌است.

امام رضا (ع)، ستاره‌ی هشتمِ ولایت، که به امام رئوف معروف هستند، جوانه‌ی مهر و محبتی جاودانه در دلِ شیعیان خود کاشته‌‌اند. شخصیت والای حضرتش همه‌ی آنانی که دست به قلم دارند و ذره‌ای از محبتش را احساس می‌کنند به تلاش واداشته است. سرودن از همچون اویی و در مدح و ثنای آن بزرگوار قلم زدن، محدود به هیچ زمان و مکان خاصی نیست. در طول تاریخ همواره شاعران مختلف از دعبل بن علی خزاعی گرفته تا سنایی، جامی، وحشی بافقی و خاقانی، فرخی یزدی، الهی قمشه‌ای و موسوی گرمارودی در مدح یا سوگ امام رئوف اشعاری ماندگار را سروده‌اند. در این مقاله به مناسب ولادت ایشان، اشعاری مختلف از شاعران را گرد آورده‌ایم.

سنایی غزنوی

سنایی، شاعری شیعی است که دراواخر قرن پنجم و ابتدای قرن ششم هجری می‌زیست. او دارای قصاید موفق با درونمایه‌ی زهد، عرفان و حکمت است. در ادبیات فارسی او را کسی می‌دانند که برای اولین بار مضامین عرفانی در اشعار خود را با مفاهیم عاشقانه در آمیخت.

در ادب فارسی، این حکیم سنایی غزنوی است که دیوان اشعارش را مزین به قدیمی‌ترین قصیده در مدح شمس‌الشموس خطه‌ی طوس نموده است و نخستین چکامه در مدح علی‌بن موسی‌الرضا را از آنِ خود کرده كه ظاهراً پیش از وی کسی در مقام مدح ایشان برنیامده است. (سیدی و پولادچنگ، 1391) در دیوان اشعار او، قصیده‌ای در مدح و نعت امام هشتم شیعیان باقی مانده است که قسمت‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانیم:

دین را حرمی ست در خراسان

دشوار ترا به محشر آسان

از معجزهای شرع احمد

از حجتهای دین یزدان

همواره رهش مسیر حاجت

پیوسته درش مشیر غفران

... از رفعت او حریم مشهد

از هیبت او شریف بنیان

از دور شده قرار زیرا

نزدیک بمانده دیده حیران

...از معتبران اهل قبله

وز معتمدان دین دیان

کس نیست که نیست از تو راضی

کس نیست که هست بر تو غضبان

اندر پدرت وصی احمد

بیتیست مرا به حسب امکان

تضمین کنم اندرین قصیده

کین بیت فرو گذاشت نتوان

ای کین تو کفر و مهرت ایمان

پیدا به تو کافر از مسلمان

در دامن مهر تو زدم دست

تا کفر نگیردم گریبان

اندر ملک امان علی راست

دل در غم غربت تو بریان (سنایی، 1320: 451)

در شعری که از استاد گرمارودی انتخاب شده است، شاعر خود را هم چون پرنده‌ای می‌داند که برای رسیدن به آستان حضرتش سالهاست که در راه است اما رسیدن به کنه عظمتِ حضرتش امری دشوار است.

خاقانی شروانی

خاقانی را یکی از بزرگترین قصیده‌سرایان ادب پارسی می‌دانند. از خاقانی دو قصیده در مدح غریب الغربا باقی مانده است. در یکی از دو قصیده که در دیوان اشعارش آمده است از زمانی می‌گوید که اجازه‌ی سفر به خراسان را به او نداده‌اند و او واله و حیران این چنین با سوزِ دل می‌سراید:

چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند

عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند

نیست بستان خراسان را چو من مرغی

مرغم آوخ سوی بستان شدنم نگذارند

گنج درها نتوان برد به بازار عراق

گر به بازار خراسان شدنم نگذارند

نه نه سرچشمه حیوان به خراسان خیزد

چون نه خضرم به سر آن شدنم نگذارند

... درد دل دارم و درمانش خراسان، ز سران

چون سزد کز پی درمان شدنم نگذارند؟

جانم آنجاست به دریای طلب غرقه مگر

کوه گیرم که سوی کان شدنم نگذارند

... هر قلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم

تاج و تختی که مسلمان شدنم نگذارند (خاقانی، 1368)

علی موسوی گرمارودی

موسوی گرمارودی پیش از انقلاب اسلامی فعالیت‌های سیاسی برعلیه رژیم پهلوی داشت و به عنوان شاعری متعهد یکی از پیشتازان شعر مذهبی پیش از انقلاب بود. در شعری که انتخاب شده است، شاعر خود را هم چون پرنده‌ای می‌داند که برای رسیدن به آستان حضرتش سالهاست که در راه است اما رسیدن به کنه عظمتِ حضرتش امری دشوار است. در ادامه شعرِ زیبایِ استاد گرمارودی را می‌خوانیم:

درود بر تو ای هشتمین سپیده

- اگر از سایه ساران درود می پذیری-

باران نیز به ازای تو پاک نیست

و بر ما درود   -اگر فاصله خویشتن تا تو را، تنها بتوانیم دید-

ای آفتاب! ما آن سوی ذره مانده ایم

من آن پرنده مهاجر  که هزار سال پریده است

اما هنوز  سواد گنبدت پیدا نیست

آوخ که بال کبوتران حرمت

از چه تیرهای زهرآگین خسته است

شکسته است

ای عرش ای خون هشتم

نیرویی دیگر در پرم نِه

که ما را هزار سال

نه ره توشه ای بر پشت بود  و نه شمشیری در دست

و مگر در سینه عشق می افروخت

می سوخت که چراغ تو روشن ماند

رشته ای از زیلوی حرمت زنجیر گردن عاشقان

و سلسله وحدت است

و خطی که روستا ها را به هم می پیوندد

گلمهره های ضریحت

دل های بیرون تپیده ما

تبلور فلزی ایمان است

چنان گسترده ای که جز از حلقه ضریحت نمی توان دید

تو را باید تقسیم کرد آنگاه به تماشا نشست

خاک تو گستره همه کائنات

و پولاد ضریحت قفسی است

که ما یارایی خود را  در آن به دام انداخته ایم

تو سرپوش نمی پذیری

طلای گنبدت  روی زردی ماست

از ناتوانی ادراک مان از تو

که بر چهره می داریم

تو مرکز وفوری

کشت های ما از تو سبز

پستان های ما از تو پرشیر است

تو مدار نعمتی

سیبستان هامان

سرخی چهره را      از زردی قبه تو وام دارند

و گنبد توتنها و آخرین آشتی ما

بارز است

هرچند اگر

فریب زراندوزان تاریخ باشد

شتر از مسلخ

به فولاد تو می گریزد

آهن تو

پیوند جماد و نبات و حیوان

بخشش تو

اعطای خداوند سبحان است

وقتی تو می ‌بخشی

دست مریخ نیز به سوی سقاخانه ات دراز است

ناهید و کیوان و پروین دیروز، صف در صف

در کنار من و آن مرد روستا

در مضیف خانه ی توکاسه در دست

به نوبت آش  ایستاده بودیم

کاش ایستاده بودیم

تو ایستاده زیستی

...من با اشک می نویسم

شعر من عشقی است

که چون مورچه بر کاغذ راه افتاده است

ای بلند

سلیمان وار!

پیش روی رفتار من درنگ کن

سپاه مهرت را بگو

نیم نگاهی به جای مورچگان بیفکند

تو امامی

هستی با تو قیام می کند

درختان به تو اقتدا می کنند

کائنات به نماز تو ایستاده

و مهربانی

تکبیر گوی توست

عشق

به نماز تو قامت بسته است

و در این نماز

هر که «مأموم» تو نیست

«مأمون» است

درست نیست

شکسته است

تاریخ چون به تو می رسد

طواف می کند

یا کلمه الله

عرفان در ایستگاه حرمت

پیاده می شود

و کلمه

چون به تو می رسد

به دربانی درگاهت

به پاسداری می ایستد

شعر من نیز

که هزار سال راه پیموده

هنوز بیرون بارگاه تو

مانده است. (گرمارودی، 1363)


منابع
1. سجادی، ضیاء الدین (مصحح) (1368).دیوان. تألیف افضل الدین خاقانی، تهران: انتشارات زواّر.
2. سیدی، ح ؛ پولادچنگ، هـ (1391). سیمای امام رضا (ع) در شعر دعبل خزاعی و سنایی غزنوی. هفتمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی.
3. گرمارودی، موسوی.(1363). خطّ خون. تهران: انتشارات زوّار.
4. مدرس رضوی، محمدتقی (مصحح). (1320). دیوان. تألیف مجدودبن آدم سنایی. تهران: شرکت طبع کتاب.