تبیان، دستیار زندگی
موش ها هم مثل آدم ها بزرگ می شوند! این قانونی است که مخاطبان فیلم «مدرسه موش ها 2» با آن روبرو شده اند و یکی از بحث های شان بعد از دیدن فیلم همین گذر زمان است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بچه موشها؛ سی سال بعد


موش ها هم مثل آدم ها بزرگ می شوند! این قانونی است که مخاطبان فیلم «مدرسه موش ها 2» با آن روبرو شده اند و یکی از بحث های شان بعد از دیدن فیلم همین گذر زمان است.

بچه موشها؛ سی سال بعد

هركدام از موشها بعد از 30 سال به كجا رسیده‌اند و بچه‌هایشان چه ویژگی‌هایی دارند؟

خانواده كپل

کپل : به یادماندنی‌ترین شخصیت‌ «مدرسه موشها»، كسی نبود جز «كپل»! موش شكمویی كه موقع رفتن به مدرسه، جیبهایش را پر از فندق و پسته می‌كرد و بخش مهمی از بار جذابیت مجموعه را به دوش داشت. شهرت این شخصیت تا جایی بود كه ترانه اصلی «مدرسه موشها» و یكی از ترانه‌های «شهرموشها» با محوریت او ساخته شد.

او بعد از 30 سال، با نارنجی ازدواج كرده و صاحب دو فرزند است. رستوران بزرگی دارد و بسیار مرفه است. او با وجود اینكه یكی از ثروتمندترین موشوند شهرموشهاست هنوز هم شخصیت دوران كودكی‌اش را حفظ كرده. همچنان مهربان، خونسرد و بی‌خیال است، از دست كسی عصبانی نمی‌شود، از هیچ مسئله‌ای نگرانی به خودش راه نمیدهد اما در عین حال مقتصد است.

نارنجی : لوس‌ترین و با ناز و اداترین عروسك «مدرسه موشها» بود. خودش را بهتر از سایرین می دید و مدام نارضایتی‌اش را از شرایط و افراد مختلف با تكه كلام مخصوص خودش یعنی «ایشششش، انقدر بدم میاد» به روی همه می‌آورد. كپل و دم باریك از آنجایی كه به حساسیت‌های او واقف بودند، مدام اذیتش می‌كردند تا صدایش را در بیاورند.

او امروز خصلت‌ها و حساسیت‌های قدیمی را حفظ كرده و همچنان در هر لحظه نسبت به شرایط موجود، ناراضی است و از همه چیز بدش می‌آید. بعد از گذشت سی سال، به زنی تبدیل شده كه به سر و وضع و پوست و لباسهایش اهمیت زیادی میدهد؛ لبها و گونه‌هایش را بوتاكس میكند، ماسك خیار می‌گذارد و سعی میكند خوش لباسترین موش شهرموشها باشد.

صورتی : او به لحاظ شخصیتی، اصلا به مادرش نرفته و هیچ كدام از خصلت‌های او را ندارد. او اصلا لوس نیست و مثل مادرش تلاشی هم برای اینكه جذاب باشد نمیكند. صورتی دختر بزرگ خانواده است و سعی میكند در كنار بردار كوچكترش رفتارهایی عاقلانه به خرج دهد. او شعر میگوید و با مشكی، پسر دم باریك، دوست صمیمی است و در طول قصه، به همراه او یكی از مغزهای متفكر ماجراست.

كپلك : یكی از جذابترین شخصیت‌های «شهر موشها2» بدون شك، همین «كپلك» است. پسر شیطان، بازیگوش و شكمویی كه چشمهای گردی دارد و می‌شود آن را نمونه كوچك پدرش «كپل» دانست. او مثل بچه‌های هم سن خودش، با صدای بلند حرف می‌زند، حرفهای یواشكی را لو میدهد و مدام دلش میخواهد بازی كند.

یكی از جذابترین شخصیت‌های «شهر موشها2» بدون شك، همین «كپلك» است. پسر شیطان، بازیگوش و شكمویی كه چشمهای گردی دارد و می‌شود آن را نمونه كوچك پدرش «كپل» دانست.

خانواده دم باریك

قدیم ها دوست صمیمی كپل بود و در تمام شر و شلوغی‌های او همراهی‌اش می‌كرد. او بچه‌ای تنبل و دست و پا چلفتی بود كه به تنهایی عرضه كاری را نداشت. خودش را به كپل نزدیك میكرد تا تحت حمایت او باشد. دم باریك بعد از گذشت سی سال هنوز دوستی دیرینه‌اش را با كپل حفظ كرده. در واقع همچنان به او وابسته است و در رستوران او آشپزی میكند و ظرف می‌شوید. درباره اینكه دم باریك با چه كسی ازدواج كرده حرفی به میان نمی‌آید اما احتمالا همسرش مرده و او با تنها پسرش «مشكی» زندگی میكند.

مشكی : نقش اصلی فیلم است و درواقع با قهرمانی‌هایش، شهرموشها را نجات می‌دهد. او به هیچ وجه ویژگی‌های پدرش را به ارث نبرده. برخلاف او مدام دنبال ماجراجویی و خطر كردن است.از چیزی نمیترسد و مدام به ایده‌های جدید می‌رسد. از طرف دیگر علاقه زیادی به موسیقی دارد و گیتار می‌زند. مشكی مغز متفكر موشها در جریانی است كه شهرموشها گرفتارش می‌شود.

خانواده دكتر

عینكی : بچه درسخوان و منظمی كه در «مدرسه موشها» مبصر كلاس بود و مدام تلاش میكرد نظم را بین همه برقرار كند. اسم بدها را پای تخته می‌نوشت و مدام جلوی آنها ضربدر می‌كشید. او رابطه خوبی با آقا معلم داشت و برای همین هم به دید دیگران، یك جورهایی خود شیرین به حساب می‌آمد. آقای معلم مدام می‌گفت كه آینده خوبی در انتظارش است.

عینكی كه همچنان بعد از سی سال عینك به چشم دارد حالا دكتر شده و كل بیماران شهرموشها را مداوا میكند. او در این مدت با سرمایی ازدواج كرده و دو بچه دارد. نقش عینكی در «شهرموشها 2» زیاد نیست و غیر از یك معرفی اجمالی در ابتدای فیلم، فقط یك بار برای مداوای پیشو خبرش میكنند.

سرمایی : موش سرمایی كه همیشه كلاه و شال گردن به سر داشت و با این وجود مدام می‌لرزید. تنها چیزی كه از او به یاد داریم این است كه در اكثر مواقع عطسه میكرد و آب دماغش را بالا می‌كشید. از آنجایی كه خیلی خودش را می‌پوشاند و چهره‌اش زیاد مشخص نبود به نظرمان می‌آمد كه سرمایی پسر است اما گویا همه این سالها اشتباه میكردیم چون برومند در سن سی‌سالگی شخصیت‌ها نشان داد كه دختر بوده.

او هنوز هم سرمایی است و سر میز شام علیرغم اینكه همه لباسهای نازك و بعضا آستین كوتاه به تن كرده‌اند، پالتو پوست پوشیده و دو پوشش پوستی هم روی گوشهایش كشیده است. با اینحال مدام میگوید كه هوا سرد است تا حدی كه سایر موشها به دكتر طعنه میزنند كه چرا در این همه سال نتوانسته سرمایی بودن او را مداوا كند.

بچه موشها؛ سی سال بعد

ذره بین : در عین اینكه مثل مادرش همیشه شال به گردن دارد، خصلت عینكی را به ارث برده. او عاشق این است كه در آینده مثل پدرش دكتر شود. برای همین هم همیشه یك كیف لوازم پزشكی اسباب بازی در دست دارد و گوشی داخل گوشش می‌گذارد.

عدسی : او هم مثل برادرش خصلت سرمایی بودن را از مادر به ارث برده. البته برخلاف ذره‌بین كه در بخشی از داستان حضور كوتاهی دارد، نقش خاصی ایفا نمیكند و فقط كنار بچه‌های مدرسه قرار می‌گیرد و آنها را همراهی میكند.

گوش دراز

گوش دراز از همان زمان بچگی گوشهای تیزی داشت و خیلی از مسائل را زودتر از دیگران متوجه میشد. مثلا هرموقع كه اقا معلم به كلاس نزدیك میشد خبر نزدیك شدن او را میداد تا بچه‌ها سر جایشان بنشینند و ساكت باشند. وقتی خوشخواب خروپف میكرد یا شكم كپل به قار و قور می‌افتاد، گوش دراز اولین كسی بود كه میفهمید.

او حالا به خاطر گوشهای تیز و توانایی تشخیص اتفاقها قبل از وقوع، به یك درجه‌دار نظامی تبدیل شده و با نام كلنل آژان دوموشان بین همه شناخته می‌شود. بزرگترین مقام مسئول در پلیس است و به محض اینكه اتفاقی می‌افتد، دستور رسیدگی یا كشیدن آژیر خطر را می‌دهد.

شیپور

بچه‌های آژان دوموشان، به خاطر موقعیت پدرشان، احساس قدرت میكنند و در تمام مدت فیلم، به بقیه دانش‌اموزان فخر می‌فروشند. برای همین است كه هیچ كس دلش نمی‌خواهد با آنها دوست باشد. آنها نهایتا راز بچه‌ها را پیش پدر پلیسشان فاش میكنند و همه را به دردسر می‌اندازند.

آقا معلم

یكی از مهمترین شخصیت‌های «مدرسه موشها» و «شهرموشها» كه بخش مهمی از داستانها حول محورشان میگذشت، آقای معلم بود. او با همان جدیت و صدای تو دماغی‌اش، مدام میان شلوغی كلاس صدا می‌زد:«بچه موشهای عزیز» و سعی میكرد دعوا و شلوغی‌ها را بخواباند.

آقا معلم بعد از گذشت سی سال، به پیرمردی تبدیل شده كه حالا در شروع سال تحصیلی جدید، قرار است بازنشسته شود. در جشن شروع سال جدید، از زحمات آقا معلم قدردانی میشود و فرد جدیدی را به عنوان معلم معرفی میكنند.

آقا معلم جدید

معلم جدید كه تجربه آقا معلم را ندارد و تازه به شهر موشها آمده، بسیار بلندپرواز است، او زیاد خطر «اسمشو نبر» را جدی نمی‌گیرد و به بچه‌ها قول میدهد كه به عنوان گردش علمی، آنها را به بیرون شهر ببرد اما مدیر با او مخالفت میكند.

فرآوری: منیژه خسروی

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع: هفت صبح/سایت مدرسه موشها/خبرآنلاین