تبیان، دستیار زندگی
زمینه ای شکل گیری هنر مدرن در اروپای قرن هجدهم چه بود؟ در این نوشتار به دنبال تحلیل زمینه های شکل گیری هنر مدرن خواهیم بود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رویارویی با هنر مدرن


زمینه ای شکل گیری هنر مدرن در اروپای قرن هجدهم چه بود؟ در این نوشتار به دنبال تحلیل زمینه های شکل گیری هنر مدرن خواهیم بود.

رویارویی با هنر مدرن

درک هنر مدرن هنوز برای عده ای از مردم که مطالعه ای در زمینه هنر ندارند سخت است. اینکه یک تابلوی انتزاعی را "هنر" بنامیم ، آن را تحلیل زیبایی شناسی کنیم و از آن لذت ببریم، در برخی مواقع عجیب و دشوار می نماید. اگر بپذیریم که هنر مدرن و نوین همزمان با شروع عصر جدید در اروپا آغاز شد، برای پی بردن به زمینه های شکل گیری هنر مدرن باید به شناخت مراحل تکوین هنر در جامعه قرن18 و 19 اروپا رجوع کنیم.

هنر و جامعه به یکدیگر نیاز دارند، ولی این نیاز متقابل همواره به صورت پذیرش متقابل جلوه نمی کند.

در دوران هایی که هنرمند ارزش های مقبول جامعه و یا دست کم بخشی از آن را در اثر هنری خود تعالی می بخشد ، هنر و جامعه به سوی هم کشانده می شوند.

اما در عصر جدید1 و هنر مدرن، شاهد ناهماهنگی معیارهای ارزشی هنرمند و جامعه هستیم:

از یک سو جامعه اروپایی مناسباتی را پذیرفته است که در آن همه چیز و حتی خود انسان وسیله ای برای تولید مادی تلقی می شود

و از سوی دیگر ، هنرمند با تکیه بر هنرش می کوشد تا ارزش انسانی را به هستیِ انسان بازگرداند.

جامعه دست رد بر سینه هنرمند می زند و هنرمند به خواستهای جامعه پشت می کند. این جدایی بی سابقه ی میان علایق هنرمند و مخاطبش ، به صورت کشمکش میان نوگرایی و سنت گرایی منعکس می شود و هنرمندی که از مناسبات حاکم بر جامعه بیزار است، نوآوری را به منزله سلاحی علیه سلیقه مرسوم به کار می بندد.

این جدایی بی سابقه ی میان علایق هنرمند و مخاطبش ، به صورت کشمکش میان نوگرایی و سنت گرایی منعکس می شود و هنرمندی که از مناسبات حاکم بر جامعه بیزار است، نوآوری را به منزله سلاحی علیه سلیقه مرسوم به کار می بندد.

در این شرایط است که هنر مدرن شکل می گیرد.

عصر جدید را هم چون دوران دگرگونی های بنیادی در تمامی عرصه های زندگی بشر می شناسیم و آغازش را با شروع انقلابهای صنعتی و سیاسی اروپا مقارن می دانیم.

پیش از این هنر اروپا در زمانی قریب به پنج قرن، خود را با "هنر بزرگ"2 مشغول داشت. این سنت از عصر باستان یونانی –رومی ریشه می گرفت و گنجینه ای از دستاوردهای استادان عصر رنسانس و باروک را در خود گرد آورده بود.

بنیانش بر شبیه سازی طبیعت (عالم محسوس) استوار شده بود، و هنرمندان بزرگ هر یک به سهم خود ، نظام میثاق های آن را استحکام بخشیده بودند.

رویارویی با هنر مدرن

در آستانه ی عصر جدید ، سنت بزرگ همچون آموزه یی ساخته و پرداخته قرون و میراث گرانقدر استادان گذشته ، بر دوش هنرمند اروپایی سنگینی می کرد و او گریزی جز پیروی از اصول انعطاف ناپذیز آن نداشت.

عصر جدید ارزشهای دیرین را دگرگون کرد . هنرمند در مقام سازنده ارزشهای جدید، با مسائلی روبرو شد که حل شان مستلزم سرپیچی از میثاق های سنت بود.

رفته رفته پایه های استوار سنت به سستی گرایید و فروریخت، و سرانجام نیز هنر مدرن با اصول زیبایی شناسی متفاوت ، بر فراز ویرانه ی سنت سربرآورد.

روند پیدایی جنبشی که به هنر نوین انجامید، ساده و سر راست نبود و از گرایش یا جریان معینی ریشه نمی گرفت. می توان گفت که کلاسی سیزم "داوید" به اندازه رمانتیسیسم "دلاکروا" یا رئالیسم "کوربه" در این امر موثر بود. نیز هر یک از هنرمندان برجسته سده نوزدهم در شکستن چارچوبه محکمی که هنر اروپا را مقید کرده بود، به طریقی سهم داشتند:

گویا، کانستابل، ترنر، دلاکروا، کرو، کوربه ، مانه ... نه فقط زمین هنر اروپا را شخم زدند ، بلکه بذر هنر مدرن را در آن کاشتند.

در واقع اینان به ضرورت های زمانه خویش پاسخ می گفتند و چگونگی هنر آینده را پیش بینی نمی کردند. لیکن در روند دگرگونی های پرشتاب و پیاپی عصر جدید، تحول و دستاوردهای ایشان در زمانی کوتاه نتایجی بی سابقه به بار آورد.

از اینرو، هنر نوین به مثابه پدیده ای انقلابی در تاریخ هنر ، نه بر حسب تصاودف و نه بدون زمینه سازی قبلی بود.

می بایست پیشتر از این، یک رشته تحول در تمامی زمینه ها و از جمله هنر ، به وقوع می پیوست تا ظهور چنین پدیده ای ممکن می شد.

رویارویی با هنر مدرن

منظره کلی تحول هنر نقاشی در این دوران چنین است:

از اواخر سده هجدهم، تغییراتی در جهان نگری و شیوه هنری برخی نقاشان اروپایی رخ می نماید و این پیش درآمدی برای دگرگونی های آتی نقاشی است.

در وهله ی نخست، کلاسی سیزم ، یعنی عصاره ی همان سنت دیرین ، وسیله ای برای هدف های جدید اجتماعی می شود؛ چندی بعد رمانتی سیزم، به سنت همچون پدیده ای تاریخی می نگرد و پاسخی عاطفی به آن می دهد. سپس نوبت به رئالیسم می رسد که بر اصل اساسی سنت یعنی طبیعتگرایی تکیه می زند. نقاشان رمانتیک و رئالیست، هر یک از دیدگاه خاص خود با هنر آکادمیک، که چیزی جز تبلور قواعد سنت در قالبی خشک نیست، به مقابله برمی خیزند و با نوآوری هاشان راه نسل بعد را هموار می سازند.

سرانجام جنبش امپرسیونیسم که نتیجه ی منطقی تحول رئالیسم است، پیش می آید. امپرسیونیسم گرایشهای متناقض با خود را می پروراند و این گرایشها نیز به جریانهای چند سویه ی هنر نوین می انجامد:

کوبیسم، اکسپرسیونیسم، انتزاع گرایی و سورئالیسم تنها بارزترین جلوه های گوناگون این هنر هستند. بدینسان نقاش نوین در اواخر شده نوزدهم ، یعنی تقریبا یک قرن پس از آغاز عصر جدید، نخستین جلوه های خود را نشان می دهد؛ و در زمانی حدود نیم قرن مراحل تکوین زیان خاص خود را به پایان می رساند.

پی نوشت:

1- منظور از عصر جدید، دورانی در قرن هجدهم اروپاست که تحولات صنعتی باعث تغییرات بنیادین در جامعه آن روز انسانی گشت و بیشتر از آن با عنوان انقلاب صنعتی یاد می شود.

2- سنت بزرگ یا هنر بزرگ اصطلاحی است که مارتین هایدگر فیلسوف بزرگ قرن بیستم در توصیف هنر یونانی بکار برده است.

سمیه رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


منابع:

در جستجوی زبان نو / روئین پاکباز

تاریخ هنر جهان/ جنسن

هنر در گذر زمان/ هلن گاردنر

مطالب مرتبط:

از هنر مدرن تا هنر معاصر

هنرمندان فوتوریسم

مدرنیسم و هنر مدرن

هنر مینیمالیستی

آبستره، انتزاع یا تجرید

هنر به مثابه جنبش پیشرو