تبیان، دستیار زندگی
چشم هایتان را ببندید و برای لحظاتی جهان بدون ادبیات را تصور کنید، دنیا قطع به یقین بدون کتاب و ادبیات داستانی چیزی اساسی کم داشت. جهان ما اصلا نمی توانست بدون ادبیات و روایت زندگی و بازتاب درونیات آدمی و تخیل رهای بشر، امورش را بگذراند و به اینجایی برسد ک
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راز پیوند سینما و ادبیات


چشم هایتان را ببندید و برای لحظاتی جهان بدون ادبیات را تصور کنید، دنیا قطع به یقین بدون کتاب و ادبیات داستانی چیزی اساسی کم داشت. جهان ما اصلا نمی توانست بدون ادبیات و روایت زندگی و بازتاب درونیات آدمی و تخیل رهای بشر، امورش را بگذراند و به اینجایی برسد که در آن قرار دارد.

راز پیوند سینما و ادبیات

این میل و گرایش ذاتی و فطری به سمت نگارش، نوشتن و ادبیات و به تبع آن مطالعه و خواندن سرانجام در جایی بروز و خودش را به جهان القا و اثبات می کرد.

بستر ادبیات همواره و شاید از ازل در جهان وجود داشته است و تنها شکل گیری زبان و بعدها اختراع خط وجوه ظاهری آن را احیا کرده و به آن رسمیت بخشیده است.

گرایش به ادبیات از جنبه ای نوعی پز روشنفکری نیز به حساب می آید و گاهی این علاقه را با افتخار جار می زنند و به دیگرانی که از این منبع الهامی و آرامش بخش دورند فخر می فروشند. با این حال اگر از وجوه منفی و آسیب شناسانه این موضوع صرف نظر کنیم، ادبیات یکسره شور و عیش است و کسانی که یک بار طعم واقعی ادبیات را از هر نوع آن بخصوص داستانی چشیده باشند، دیگر محال است این اعتیاد شیرین و فرح بخش و روح نواز را به قصد دنیایی بی مطالعه ترک کنند.

ادبیات بالذات و فی النفسه به عنوان هنری مستقل و ماندگار محسوب می شود و برای تائید آن به هنری دیگری نیاز نیست، اما با ظهور هنر هفتم یعنی سینما فضایی به وجود آمد که پای ادبیات را به مقوله ای دیگر هم کشاند. تاثیر و تاثرات ادبیات و سینما از همان سال های ابتدایی هنر هفتم و عبور از آزمون و خطاهای اولیه و ثبت مستندگونه تصاویر شکلی جدی به خود گرفت و کارگردان های سینما بلافاصله به منبع بزرگی چون ادبیات توجه ویژه ای نشان دادند.

پیوند ادبیات و سینما با شکل گیری قالب های مکتوب همچون فیلمنامه و نقد و نوشته و تحلیل های سینمایی بتدریج به ایجاد زیرمجموعه های ادبی منجر شد و ادبیات سینمایی، حاصل همراهی و همنشینی ادبیات و سینماست. درواقع فیلمنامه نویسی شاخه ای است که پیوندی نرم و مسالمت آمیز بین این دو هنر برقرار می کند و فیلمنامه نویس البته با تفاوت هایی آشکار و محسوس تقریبا در طرح روایت و بسط قصه تقریبا همان کاری را انجام می دهد که یک نویسنده فقط به جای توصیفات و ذکر جزئیات خاص ادبیات و داستانگویی، مسیری دیالوگ محور و متقاطع تری را برمی گزیند.

اما مهم ترین پیوند ادبیات و سینما به بحث اقتباس ادبی مربوط می شود که سالیان سال و از همان زمان اختراع سینما محل بحث و گفت و گو و مناقشه بوده است و موافقان و مخالفان زیادی دارد.

از این منظر باید به ظرفیت های ادبیات و سینما شناخت و اشراف کاملی پیدا کرد و دید هرکدام چه کارکردها و ویژگی هایی دارند.

اگر بحث تقدم و تاخر را ملاک مقایسه و اعتبار قرار دهیم و بنا را بر تاویل پذیری و ارزش های تام و تمام و ویژگی های انکارناپذیر و متعالی کلام بگذاریم و نام های برجسته تاریخ ادبیات جهان را پشت سرهم ردیف کنیم، رای به برتری و جایگاه والای هنر ادبیات می دهیم و آن وقت کمی به شیفتگان ادبیات حق می دهیم که مقابل هرگونه اقتباس ادبی در سینما موضع می گیرند.

اما اگر به ظهور پدیده شگفت انگیز سینما و قدرت سحرانگیز و جادویی آن به عنوان رسانه ای کارا، محبوب و دوست داشتنی که ظرفیت های بالقوه و توامان جذب مخاطبان عام و افراد نخبه جوامع مختلف را دارد نگاه کنیم، می توان هنر هفتم را به عنوان رقیبی جدی برای ادبیات داستانی به شمار آورد و حتی در پاره ای مواقع فیلم را به کتاب ترجیح داد.

سینما البته به لحاظ همان بحث تقدم و تاخر تا همیشه تاریخ مدیون سرچشمه غنی ادبیات است و با این نان قرض دادن صد و دویست ساله نیز نمی تواند بدهی هایش به ادبیات را تسویه کند، اما سینما سینماست و حتی شیفتگان کتاب و مطالعه هم نمی توانند منکر ارزش های انکارناپذیر این رسانه سحرانگیز و جادویی شوند.

بازخوانی یا اقتباس ادبی در سینما به فیلمی اطلاق می شود که با نگاهی به یک کتاب نوشته و ساخته می شود. اقتباس های ادبی انواع مختلفی دارد و فیلمنامه نویسان و کارگردانان سینما هر کدام بسته به علاقه خود یکی از این شیوه ها را برای استفاده از اثر ادبی برمی گزینند.

اقتباس وفادارانه یکی از شایع ترین انواع اقتباس است و سازندگان اثر سعی می کنند بجز بهره گیری از ترفندهایی دراماتیک، تصویری و سینمایی چندان به اصل متن دست نزنند و تغییر خیلی آشکاری در قصه و فضای کلی اثر به وجود نیاورند. اینجا به نوعی با برگردان تصویری یک اثر داستانی روبه روییم و می توان آن را به نوعی وسوسه یک کارگردان برای بازخوانی کتابی عنوان کرد.

اقتباس لفظ به لفظ و نعل به نعل شاید شاخه دیگری از همین نوع گرته برداری باشد که اقتباس را در پاره ای مواقع به برداشتی بدون خلاقیت بدل می کند و نمی توان ویژگی خاص و چندان ممتازی را برای آن متصور بود.

اقتباس آزاد، شیوه دیگری از اقتباس است که در آن تنها ایده اصلی، یک موقعیت یا چند شخصیت مهم داستان مورد استفاده قرار می گیرند و نویسنده و کارگردان، برداشت و ذهنیت خود را به فضای اولیه تزریق می کند، اما فیلمی یکسره خلاقانه و مستقل به وجود می آورد. در چنین اقتباس هایی تنها روح کلی یک اثر ادبی مورد توجه و بهره برداری کارگردان قرار می گیرد و او خوانش مخصوص به خود را از آن انجام می دهد.

این شاید مهم ترین و بهترین شیوه اقتباسی باشد و در صورت حصول نتیجه نهایی مثبت کمتر محل اعتراض و مناقشه نویسنده و دوستداران ادبیات و آن داستان مورد نظر قرار بگیرد، چون کارگردان تنها به پایه و بنیان های اساسی اثر وفادار بوده و عصاره و چکیده حرف و پیام خالق کتاب را در قالب قصه ای مستقل و دراماتیک منتقل می کند و استادانه به راه خود می رود.

وظیفه اصلی یک اقتباس خوب بخصوص در این شیوه دوم این است که نویسنده فیلمنامه بتواند آن فاصله خالی بین سطور یک داستان و درواقع روح و درون شخصیت ها را بخوبی بشناسد و در قالب دیالوگ روایت کند، اگرنه جا به جایی فعل و فاعل و اعمال تغییرات نگارشی و ویرایشی در نهایت چیزی جز تکرار مکررات داستان نخواهد بود و مزیتی به حساب نمی آید. در این صورت مخاطب ترجیح می دهد به جای دیدن یک فیلم، سراغ منبع اصلی و بکرتر یعنی خود کتاب مورد نظر برود، نه این که پای فیلمی بنشیند که کپی و تقلید دست دومی از یک داستان است.

مورد دیگر در اقتباس ادبی به این برمی گردد که چه داستان ها و کتاب هایی قابلیت اقتباس دارند و این که آیا می شود از هر کتاب و نویسنده ای نسخه ای تصویری و سینمایی ارائه کرد؟ به گواه کارشناسان و صاحب نظران ادبیات و سینما، آثار شاخص و قله های ادبیات داستانی و رمان های بزرگ به خودی خود معتبر و بزرگ و کامل و مستقل هستند، بنابراین یک فیلم سینمایی هر چقدر هم که بزرگ و تماشایی باشد چیز زیادی به آن منبع مکتوب و اولیه اضافه نخواهد کرد.

بینوایان، جنگ و صلح، خوشه های خشم، آناکارنینا، بر باد رفته، دکتر ژیواگو، بلندی های بادگیر، آرزوهای بزرگ، ربه کا، الیور توئیست، دور دنیا در 80 روز، میشل استروگف، کوری، شب های سپید، گتسبی بزرگ، داشتن و نداشتن، دایی جان ناپلئون، شازده احتجاب و بسیاری دیگر از آثار ادبی بزرگ و برجسته برای همیشه محبوب و خواندنی هستند و بدون توجه به سینما نیز به راه خود می روند، اما این مانع نمی شود کارگردان های مختلف سینما نسبت به منابع الهامی ارزشمندی چون این گنجینه ها بی تفاوت باشند و بی اعتنا از کنار آنها بگذرند.

هماوردی فیلمسازان با این آثار بزرگ دو وجه دارد. یا باعث می شود با ساخت فیلمی جذاب و تماشایی و اعمال تغییراتی درست قدر و ارزشی همپا یا دست کم در نزدیکی های آنها پیدا کنند یا با کوچک ترین لغزش، فیلمی کم مایه بسازند و با سر به زمین بخورند.

اما عده ای از کارشناسان نیز بر این نظرند که بهترین و بی خطرترین اقتباس های ادبی باید از قصه ها و داستان های نه چندان شناخته شده باشد که در ضمن واجد ارزش های کم و بیش و پیدا و پنهانی هم باشند. در چنین مواقعی اگر موفقیتی حاصل شود یکسره یا دست کم بخش اعظمی از آن متعلق به فیلمنامه نویس و کارگردان است که توانسته اند با قدرت تخیل و استادی خود فیلمی دیدنی خلق کنند و اگر هم در این میان و به سبب ناتوانی و کم مایگی گروه سازنده شکستی حاصل شود، خیلی به قبای کسی برنمی خورد و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است.

درست است که سینما از دوره ای به بعد به انحای مختلف وامدار ادبیات بخصوص ادبیات کلاسیک بوده و برداشت های خوب و بد خود را از آن داشته است، اما سینما نیز تاثیرات خود را بر ادبیات و نویسنده های معاصر گذاشته و این بده بستان و تعامل را از حالتی یکسویه خارج کرده است. بسیاری از نویسنده های دو قرن اخیر بویژه نویسنده های ادبیات پست مدرن جزو شیفتگان سینما بوده و هستند و بارها در نوشته های خود تاثیرپذیری از هنر هفتم را بروز داده اند.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع: روزنامه جام جم- علی رستگار