تبیان، دستیار زندگی
با در دهه 1990 فیلم هایی که ترس از پایان حیات در کره خاکی را می پراکندند، به شدت پرطرفدار و پرفروش بودند اما مردم از دیدن آنها خسته شده اند و هالیوود باید فکری تازه کند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پایان فیلم های آخر زمانی

پس از چند دهه ترساندن بشر از حملات فضایی ها و زامبی ها و وقوع خطرات ماورایی، استودیوها تغییر رویه داده اند


 در دهه 1990 فیلم هایی که ترس از پایان حیات در کره خاکی را می پراکندند، به شدت پرطرفدار و پرفروش بودند اما مردم از دیدن آنها خسته شده اند و هالیوود باید فکری تازه کند

پایان فیلم های آخر زمانی

در دهه 1990 فیلم هایی علمی ـ تخیلی که به گونه ای پایان حیات در کره خاکی را به شکل های مختلف گواهی می دادند، به شدت پررونق شدند و به این سبب آثار پرشماری را شاهد بودیم که از طرق مختلف منجمله حمله فضایی ها، زامبی ها، هیولاهایی از درون خشکی و دریا و  حتی حیوانات عظیم الجثه ماقبل تاریخ، بشر مقابل خطراتی قرار می گرفت که اگر سریعاً حل و رفع نمی شد، زندگی در کره زمین به پایان می رسید.

ویرانی های ناشی از این تهاجمات، چشمگیر بود و کشته های زیادی بر جای می ماند اما طبق این داستان های آخر زمانی بشر به لطف هوش و مجهز به تسلیحات مدرنش پیروز و ماندنی شد و این بیگانه ها و موجودات هولناک بودند که سرکوب و فراری می شدند و اگر فضایی ها عامل خطر بودند، به اجبار بساط شان را جمع کرده و تا حمله بعدی و بهتر بگوییم فیلم بعدی از صحنه رادار ناپدید می شدند. اما در آن موج پولساز و ساخت فیلم های آن چنان زیاده روی شد که چند سالی است دیگر از رونق افتاده اند و کسی دیگر خواستار آنها نیست و هالیوود مجبور شده در مورد این گونه فیلم ها تجدیدنظر و فکری تازه درباره آینده کند و شمار آنها را به شدت کاهش دهد و در مورد ارائه آنها به شکلی تازه تر به بررسی بنشیند و شاید تا آینده ای نامعلوم به کلی متوقف شان کند.

استفاده از ترس مردم

بر این اساس است که وقتی در یک فیلم اخیر جی باروچل به نام «این پایان کار است» فریاد زده می شود: فکر می کنم این آخر زمان است بیننده ها می پرسند: خب، که چه؟! موج ساخت این فیلم ها تا اوایل و اواسط دهه 2000 هم ادامه یافت اما به رغم فروش تعداد اندکی از آنان طی سه چهار سال اخیر این موج نزدیک به تعطیلی و فروکش کردن کامل نشان می دهد و هالیوود جامعه ای نیست که یک تجربه از رونق افتاده را تکرار و بر ادامه حیات آن اصرار کند.

استودیوهای هالیوودی ساخت فیلم های موسوم به آخر زمانی را از دهه 1970 شروع کرده بودند چون در افکار و رویکردهای مردم نیاز به آن را حس می کردند. با این حال رونق این گونه فیلم ها و شدت گرفتن ترس مردم از پایان حیات در کره خاکی در دهه 1990 شکل گرفت و زرنگ تر ها امثال رولاند امه ریخ آلمانی و مایکل بی آمریکایی بودند که چون تنور داغ بود تا توانستند پخت کردند و فیلم هایی ساختند که ترس فوق را از طریق هجوم نیروهای ناشناخته، چه فضایی و چه اهریمنی به زمینی ها دامن می زدند و از کنجکاوی مفرط مردم در این زمینه برای خود و استودیوها ماشین چاپ پول ساختند. این چنین بود که امثال «روز استقلال» و «2012» به جمع پرفروش ترین فیلم های سال پیوستند. این روال، نوع بسیار بسط یافته و خطرناک تر فیلم های فاجعه ای بود. فیلم هایی که در دهه 1970 باب شدند و «هواپیما»، «فرودگاه» و «آسمان خراش جهنمی» نمونه های آن بودند. در آن فیلم ها خطرات ناشناخته و بیگانه در کار نبود و سقوط یک هواپیما و آتش گرفتن یک ساختمان برج آسا برای فروش چشمگیر در گیشه ها کفایت می کرد اما استودیوها به تدریج دریافتند که می توان این ترس را بسط داد و با مطرح کردن فرضیه تهاجم نیروهای ناشناخته و فضایی های بد طینت به کره خاکی و حتی موجودات برخاسته از دل جهنم و شیطان های ماورایی، تماشاگران را مسحور و مرعوب و جیب هایشان را خالی کرد.

پایان فیلم های آخر زمانی

تمرکز بر پی آمدهای تهاجم

اما مثل هر ایده پولساز دیگری در هالیوود به تدریج این موضوعات نیز تازگی خود را از دست دادند و اینک آثار موسوم به آخر زمانی رونق گذشته را ندارند و حتی اگر با بهترین اسپشیال افکت ها هم ساخته شوند، استقبال گذشته از آنها نمی شود و موضوعات شان تکراری است. یک ویژگی فیلم های آخر زمانی یا حمله وسیع زامبی ها این است که اغلب شان برعکس «جنگ جهانی زد» (2013 و با بازی برادپیت) بیشتر به پی آمدهای تهاجم می پردازند و نه خود آن و فیلم «بعد از زمین» که با شرکت ویل اسمیت و پسر وی در سال گذشته اکران شد، فقط دنیای سیاه و ویران شده بعد از وقوع انفجار هسته ای و کنار آمدن معدود بازمانده ها را با آنچه در زمین هنوز پابرجاست به تصویر می کشد و نه خود تهاجم و چیزهایی را که منجر به نابودی کره خاکی شده است.

دنیای واژگون شده

فیلم های قدیم تر نیز همین نگرش را داشتند و تاکید زیادی روی سلوک سخت باقی مانده ها در کره خاکی صورت می پذیرفت. از این دست فیلم ها که دهه 1980 و نیمه اول دهه 1990 را در بر می گرفت و ابعاد و سلاح های تصویری بسیار کمتری را در قیاس با آثار ماورایی و آخر زمانی سالهای اخیر در اختیار داشتند ولی برای زمان خود جوابگو بودند، می توان به «آشوب در سال صفر»، «مد مکس 2»، «Night of The Comet»، «پسرک و سگ اش» و «جاده» اشاره کرد. در پایان آن فیلم ها به جای این که کره زمین حالت مکانی را داشته باشد که حملات فضایی و یا زامبی وار به آن صورت گرفته، حاصل تهاجم ها مثل غرب وحشی جلوه می کرد و تو گویی دنیای نوشته های کورمک مک کارتی را واژگون کرده باشند.

اکثر قریب به اتفاق فیلم های آخر زمانی همان طور که در ابتدای مطلب هم آمد، با شکست مهاجمان و ادامه حیات زمینی ها پایان می گیرد و این امید و دستورالعمل به بشر داده می شود که باید برای ادامه حیاتش بکوشد.

نوعی رهایی

نمونه های موج نویی و اندیشمندانه «آخر دنیایی» در فیلم های سینمایی هیچگاه پرفروش نبوده و عوام آنها را پس زده اند و «ایثار» آندری تارکوفسکی روسی در سال 1986 در گذشته بالنسبه دور و «Melancholia» ساخته لارسی فون تری یر دانمارکی در سال 2011 در گذشته نزدیک، روشن ترین نمونه ها در این زمینه هستند. در این گونه فیلم ها پایان حیات در کره خاکی نه یک فاجعه ترسناک انسانی بلکه نوعی رهایی و رستگاری جلوه داده می شود و وقتی بشر به این نقطه می رسد که باید زندگی خود را دردسر ابدی و پایان آن را رهایی بپندارد، کاراکترها به خوشبختی می رسند. قدری دورتر و عقب تر در «The Rapture» (1991) با بازی میمی راجرز در بهترین نقش عمرش و «مایل معجزه وار» (1989) کار استیو دی جارنات همه چیز طوری به هم ریخته است که نمی توان پایان دنیا را از آشوب انسان ها تفکیک کرد زیرا این گونه فیلم از نگره هایی بهره می گرفتند که مورد تایید و حتی ترس عوام قرار نداشتند.

پایان فیلم های آخر زمانی

قلع و قمع شدن بشر

مرگ زمین بر اثر انفجارهای اتمی موضوع قابل فهم تری است و مردم بسیار سریعتر و بهتر با آن ارتباط برقرار کرده اند و حتی وقتی تاکاشی میکه ژاپنی برخورد شدید پلیس ها با سارقان را مبنای چنین انفجاری قرار می دهد و این فرضیه را در مرکز قصه فیلم «مرده یا زنده» (1999) قرار داده، بینندگان آن را راحت تر درک و هضم کرده اند.

قلع و قمع شدن بشر بر اثر چنان رویدادی یا حملات موجودات بیگانه ناشناخته در «شب گذشته» کار سال 1998 دان مک کلار و «44/4: آخرین روز در کره زمین» ساخته ابل فرارا و محصول 2011 نیز جلوه گری می کند و به واقع داستان اصلی فیلم است. در هر دو فیلم کاراکترها باید تصمیم بگیرند در ساعات اندک باقی مانده تا برچیده شدن هستی از کره خاکی چه می خواهند انجام بدهند ولی انتخاب های سطحی آنها نشان می دهد حمله کنندگان و کسانی که جهان را به نیستی نزدیک کرده اند، حق دارند که چنین کنند زیرا این آدم ها ارزش زیستن ندارند. «آخرین موج» (1977)، «قاهره» (2001) و «پناه بگیر» (2011) نمونه های دیگری در این روند هستند و از بسط اندیشه پایان زمان و خاتمه حیات در زمین در متن داستان این فیلم ها بیش از آن که بترسید، به سبب واکنش های غیرطبیعی کاراکترهای قصه حیرت می کنید.

بی اثر و خاصیت

اکثر قریب به اتفاق فیلم های آخر زمانی همان طور که در ابتدای مطلب هم آمد، با شکست مهاجمان و ادامه حیات زمینی ها پایان می گیرد و این امید و دستورالعمل به بشر داده می شود که باید برای ادامه حیاتش بکوشد. در Pacific Rim نیز که در سال 2013 فروشی نجومی در سطح جهان داشت، هجوم موجودات غول پیکر در دل دریا به مخلوقات فلزی بشر با این پیام تمام می شد که حملات آخر زمانی دیگر فایده ای ندارد و مهاجمان سرکوب می شوند و این طور که به نظر می رسد فیلم های پیرامون این پدیده نیز دیگر اثر و خاصیت چندانی ندارند و در افکار مردم سرکوب شده اند.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : روزنامه بانی فیلم / وصال روحانی

مطالب مرتبط:

آخرالزمان در سینما چه می کند؟   

خون‌آشام‌ یا مسلمان؛ کشیش یا شوالیه 

فصل جادوگری هالیوود، روایت جنگ نرم در نبرد آخرالزمان