تبیان، دستیار زندگی
در نبوت، نزول وحی و وجود معجزه از مۆلفه های اساسی آن به شمار می آیند که مختصّ پیامبران است و امامان معصوم (علیهم السلام) هیچ¬گاه ادعای چنین مۆلفه ها را نداشته و شیعیان آنها هم هیچ¬گاه پیشوایان خود را به آن حد (نبوت و نزول وحی تشریعی) ارتقا ندادند، تا معا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نظر امام زمان علیه السلام درباره علم اهل بیت!

امام زمان

در نبوت، نزول وحی و وجود معجزه از مۆلفه‌های اساسی آن به شمار می‌آیند که مختصّ پیامبران است و امامان معصوم (علیهم السلام) هیچ گاه ادعای چنین مۆلفه‌ها را نداشته و شیعیان آنها هم هیچ گاه پیشوایان خود را به آن حد (نبوت و نزول وحی تشریعی) ارتقا ندادند، تا معارض با خاتمیت باشد و موجب غلو شود.


در این مقاله ابتدا از اقسام علم امام سخن خواهیم گفت و در ادامه در همین مورد شبهه ای را مطرح خواهیم کرد:

اقسام علم امام(علیه السلام) از لسان مبارک امام زمان علیه السلام

قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف:

(عِلْمُنا عَلى ثَلاثَهِ أَوْجُه: ماض وَغابِر وَحادِث، أَمَّا الْماضی فَتَفْسیرٌ، وَأَمَّا الْغابِرُ فَمَوْقُوفٌ، وَأَمَّا الْحادِثُ فَقَذْفٌ فیِ الْقُلُوبِ، وَنَقْرٌ فی الاَْسْماعِ، وَهُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنا، وَلا نَبیَّ بَعْدَ نَبِیِّنا) (دلائل الإمامه، ص524، ح495 ; مدینه المعاجز، ج8، ص105، ح2720)

علم ما اهل بیت(علیهم السلام) بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است; علم آینده، موقوف است و علم حادث، انداختن در قلوب، و زمزمه در گوش هاست. این بخش، بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما، رسول دیگرى نخواهد بود.

شرح

این عبارت، بخشى از جواب امام زمان(علیه السلام) به سۆال على بن محمّد سمرى درباره ى علم امام است.

مرحوم مجلسى(رحمه الله) در مرآه العقول، در تفسیر این سه نوع علم مى فرماید:

علم ماضى یعنى علمى كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله و سلم) براى اهل بیت(علیهم السلام) تفسیر كرده اند; نیز شامل علومى است از وقایع گذشته درباره ى انبیا و امّت هاى پیشین، و حوادثى كه براى آنان اتّفاق افتاده و خبر از شروع امور و عوالم است.

مراد از «غابر»، علومى است كه به امور آینده تعلّق مى گیرد; زیرا، غابر به معناى «باقى» است. مراد از غابر خبرهاى حتمى است كه مربوط به آینده ى جهان است. و بدین سبب امام آن را به «موقوف» تفسیر كرده اند كه علومى كه تعلق به آینده ى جهان دارد، مختصّ به اهل بیت(علیهم السلام) است. موقوف، یعنى «مخصوص».

مدعی تئوری تعارض امامت با خاتمیت می‌کوشید با توسل به خاتمیت، پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) را آخرین حجت الاهی معرفی کند، شأن و منزلت امامان معصوم(علیهم السلام) را به حد انسان های معمولی فروکاهد. ولی منتقد مورد نظر اگر بر این باور است که حداقل پیامبر اسلام یک شخصیت حقوقی دارد، باید او را حجت الاهی به حساب آورد و کلام او را بدون دلیل بپذیرد. به طور قهری حداقل باید به لوازم ادعای خود پایبند باشد؛ یعنی روایاتی که از پیامبر خاتم در مقام و منزلت امام علی(علیه السلام) وارد شده را بپذیرد

مراد از علم حادث، علمى است، كه به تجدد احوال موجودات، تجدّد پیدا مى كند، و یا تفصیل مجملات است ... مراد از «قذف در قلوب»، الهام الهى بدون واسطه ى ملك است.

مراد از «نقر در اسماع» الهام الهى است به واسطه ى ملك.

دلیل افضلیّت نوع سوم این است كه الهام ـ با واسطه یا بدون واسطه ـ به اهل بیت(علیهم السلام) اختصاص دارد.

از آن جا كه ادعاى الهام الهى، ممكن است انسان را به توهّم نبوّت بیندازد، حضرت در پایان به این نكته اشاره دارد كه پس از پیامبر ما، پیامبرى نخواهد آمد.

شبهه: آیا علم امام آن گونه که شیعه معتقد است با خاتمیت منافات ندارد؟

بی گمان پیامبر اسلام "خاتم النبیین" است و پس از او نزول وحی تشریعی از آسمان منقطع گردیده است. همان طور که امیر المۆمنین علی(علیه السلام) در حال غسل دادن بدن مبارک پیامبر خاتم فرمودند: "همانا که با مرگ تو (پیامبر) چیزی از ما بریده شد که با مرگ غیر تو بریده نمی‌شد و آن نبوت و اخبار آسمان بود". (نهج‌البلاغة، خطبه 235) از این رو اعتقاد به این اصل (خاتمیت) از اصول اسلامی به شمار می‌آید.

در رد شبهه یاد شده چند نکته قابل ذکر است:

1. از جمله عواملی که باعث بروز چنین شبهه ای می‌شود، عدم تفکیک بین نبوت و امامت است. نبی در اصطلاح علم کلام به کسی گفته می‌شود که ضمن دارا بودن صفاتی؛ مانند: علم، عصمت و واجب الاطاعة بودن، باید ادعای نبوت و نزول وحی از طرف خدا و در صورت لزوم از معجزه برخوردار باشد. بنابراین، در نبوت، نزول وحی و وجود معجزه از مۆلفه‌های اساسی آن به شمار می‌آیند که مختصّ پیامبران است و امامان معصوم(علیهم السلام) هیچ‌گاه ادعای چنین مۆلفه‌ها را نداشته و شیعیان آنها هم هیچ‌گاه پیشوایان خود را به آن حد (نبوت و نزول وحی تشریعی) ارتقا ندادند، تا معارض با خاتمیت باشد و موجب غلو شود.

امامت

2. هیچ منافاتی بین خاتمیت و برخورداری عده‌ای از علوم غیراکتسابی و حجت بودن آن برای دیگران، در عصر خاتمیت نیست. در قرآن اشاره شده است، عده‌ای (غیر پیامبران) هستند که به آنها "علم عطا شدگان" گفته می‌شود که بدون کسب به آنها عطا شده است: "و آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم"، (عنکبوت، 29) اگر چه صاحبان این علوم از منت های الاهی برخوردارند، ولی نبی نیستند و صرف دیدن فرشتگان یا آگاهی از غیب، نبوت نمی‌آورد. فرشته الاهی بر مریم ظاهر شد و عیسی(علیه السلام) را به او بخشید، اما مریم پیامبر نشد". بنابراین، علومی که امامان(علیهم السلام) از آن برخوردارند، از این قبیل بوده، پس منافاتی ندارد که امامان(علیهم السلام) از چنین حالتی برخوردار باشند، ولی پیامبر نباشند.

ناگفته نماند مأخذ علوم ائمه فراوان است که از جمله آنها الهام است که نوعی وحی غیرتشریعی است که به غیر انبیا هم نازل می‌شود و امامان(علیهم السلام) از جمله آنها هستند. یکی دیگر از راه های به‌دست آوردن علم برای امامان(علیهم السلام) آن است که علم از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به آنها به ارث گذاشته شده است. از محدثان شیعه و سنی روایت شده که علی(علیه السلام) فرمود: "علمنی رسول الله الف باب، کل باب یفتح الف باب"؛ پیامبر خدا به من هزار باب علم آموخت که هر باب هزار باب دیگر را می‌گشود. انتقال کامل این علوم فقط به علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) صورت گرفت و ایشان را پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) "باب علم نبی" ساخته که این علم از نوع علم غیراکتسابی است که خداوند هر کسی را که بخواهد به او عطا می‌کند. به همین دلیل، ‌این علم برای دریافت‌کنندگان حجت است و از این رو است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) صاحبان (عترت) این علوم را در کنار قرآن قرار داده است: "انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله و عترتی ...".

بنابراین، مفاد خاتمیت این نیست که پس از ختم نبوت، قول اولیای معصوم(علیهم السلام) حجیت نداشته باشد. تحلیل درست و منطقی خاتمیت نشان می‌دهد که سخنان امامان (علیهم السلام) در فراسوی اختصاصات پیامبر(صلی الله علیه و آله)، هیچ مانعی برای حجیت ندارد. بنابراین، ادعای عصمت، علم لدنی و همچنین ارتباط با عالم غیب از طریق الهام و وحی غیر تشریعی، ملازمه‌ای با نبوت نداشته و هیچ یک از اندیشمندان شیعه، چنین قصدی را ندارند.

مفاد خاتمیت این نیست که پس از ختم نبوت، قول اولیای معصوم(علیهم السلام) حجیت نداشته باشد. تحلیل درست و منطقی خاتمیت نشان می‌دهد که سخنان امامان (علیهم السلام) در فراسوی اختصاصات پیامبر(صلی الله علیه و آله)، هیچ مانعی برای حجیت ندارد. بنابراین، ادعای عصمت، علم لدنی و همچنین ارتباط با عالم غیب از طریق الهام و وحی غیر تشریعی، ملازمه‌ای با نبوت نداشته و هیچ یک از اندیشمندان شیعه، چنین قصدی را ندارند

3. مدعی تئوری تعارض امامت با خاتمیت می‌کوشید با توسل به خاتمیت، پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) را آخرین حجت الاهی معرفی کند، شأن و منزلت امامان معصوم(علیهم السلام) را به حد انسان های معمولی فروکاهد. ولی منتقد مورد نظر اگر بر این باور است که حداقل پیامبر اسلام یک شخصیت حقوقی دارد، باید او را حجت الاهی به حساب آورد و کلام او را بدون دلیل بپذیرد. به طور قهری حداقل باید به لوازم ادعای خود پایبند باشد؛ یعنی روایاتی که از پیامبر خاتم در مقام و منزلت امام علی(علیه السلام) وارد شده را بپذیرد. اگر به کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیم نگاهی بیندازیم، پیدا است که حضرت علی (علیه السلام) و شخص پیامبر به امر خداوند دارای شخصیت حقوقی هستند که لازمه آن، جعل حجیت و مقام ولایت برای آن امام معصوم (علیه السلام) است.

پیامبر اسلام با حدیث منزلت و دیگر روایات و همچنین آیات متعدد قرآن، مقام امامت و ولایت به معنای مرجعیت دینی و جانشینی پیامبر در شئونات دینی را به او واگذار کرده است که لازمه آن حجیت اقوال و افعال آن حضرت برای عموم مسلمانان است. در این قسمت به بعضی از آن آیات و روایات اشاره می‌شود.

1. خداوند در قرآن، ولی مۆمنان را خداوند، پیامبر و کسانی که در حال رکوع زکات می‌دهند معرفی می‌کند: "انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یۆتون الزکاة و هم راکعون". پیامبر گرامی اسلام در روایات متعدد مصداق جمله "یۆتون الزکاة و هم راکعون" را امیرالمۆمنین(علیه السلام) معرفی می‌کند.

2. آیه‌ای از قرآن، مۆمنان را به اطاعت از خدا و رسول او و اولی‌الامر، امر می‌کند: "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی ‌الامر منکم". (نساء، 59) و پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روایات متعدد "اولی‌ الامر" را بر حضرت علی(علیه السلام) تفسیر می‌کند. و آن حضرت(صلی الله علیه و آله) در روایاتی به اطاعت از امام علی(علیه السلام) امر می‌کند از جمله آنها می‌فرماید: "و ان امامکم علی بن ابی‌طالب، فناصحوه و صدقوه؛ فان جبرئیل اخبرنی بذلک". (شیخ صدوق، الامالی، ص 565)

در این زمینه، روایات فراوانی وجود دارند که از ذکر آنها صرف‌نظر می‌کنیم.

فرآوری: آمنه اسفندیاری 

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منابع:

مرآة العقول، ج3، ص136و137

اندیشه قم

سایت اسلام کوئیست

مطالب مرتبط:

مگر می‌شود خود را از اهل بیت داناتر دانست!

قلب امام مرکز دریافت علوم

برخی اقدامات اولیه امام زمان(عج) هنگام ظهور(3)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.