تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
تیر نگذاشت که یک جمله به آخـــر برسد | |
هیچ کس حدس نمیزد که چنین سر برسد | |
پدرش چیز زیادی که نمیخواســت فرات | |
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟ | |
با دو انگشت همین حنجره میشــد پاره | |
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد | |
خوب شد عرش همه نـور گلو را برداشت | |
حیف خون نیست برین خاک ستمگر برسد؟ | |
دفــــن شــــد تا بدنــــش نعــــل نبینــــد | |
اما دســـت یک نیزه بر آن حلق مطهر برسد | |
شعــــلهور میشود این داغ دوباره وقتی | |
شیـــــر در سینهی بی کــــودک مادر برسد | |
زیر خورشید، نشسته به خودش میگوید | |
تیــــر نگذاشت که آن جمله به آخــــر برسد |
شاعر: سراج
خدا داند چه کردی در نگاه آخرت با من
تبســــــم کن جـــــواب خندهی جانپرورت با من | |
خــــدا دانـــــد چه کــــردی در نگاه آخـرت با من | |
نه تنها میکنــم تشییع جســـــمت را به تنهایی | |
که در جمع شهیدان اســـت دفن پیکـــرت با من | |
سپــــر گشتن به استقبال پیکان عــــدو با تــــو | |
بـــرون آوردن تیــــر ستـــــم از حنجــــرت با من | |
تن پاک تــــــو پشت خیمهها همســــایهی اکبر | |
چهل منــــزل به نوک نیزهی دشمن سرت با من | |
چو خواهد بـــــر تو گـــــرید اول از من رو بگرداند | |
ز بــــس دارد وفـــــا و مهــــــربانی مادرت با من | |
اگـــــر زخـــــم گلویت را ببیند بــــر ســر دستم | |
چه خواهد گفت در خیمه سکینه خواهرت با من | |
تو خامـــوش از سخن گــردیدهای اما سخن گوید | |
دو چشــــم بســته و حلق ز گل نازکترت با من | |
شـــود آغـــوش من هــم مقتل تو هـــم مزار تو | |
بُوَد چـــون جان من تا حشـر جسم اطهرت با من | |
اگـــــــر پایین پایم جســــم پاک اکبــــــرم باشد | |
شکســــتِ سینهام، قبـــــر علیِّ اصغرم باشد |
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: بهروز رها
برگرفته از انجمن: ادبیات
مطالب مرتبط:
کارت تسلیتهای ماه محرم - سال 92
كارت تسلیتهای ماه محرم - سال 91
مجموعه كارت تسلیتهای ماه محرم
این حسین را عاقبت تفسیر باید، کردگار